چهره ها
2 دقیقه پیش | در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (37)در این مطلب ما سعی داریم به طور هفتگی گزیده ای از عکس های چهره های محبوبتان را با شما به اشتراک بگذاریم. |
2 دقیقه پیش | محمدرضا شجریان: هرگز «ربنا» را از مردم دریغ نکردماینجا ایران است، سرزمین مرغ سحر که خوشا... دوباره به گلستان و مکتب عشق خوش آمده است. لذا به میمنت این شعور قابل ستایش، پای صحبتها و گلایههای محمدرضا شجریان مینشینیم. ... |
مجید مظفری: نمیگذارم دخترم بازیگر سینما شود
من دختر خودم را نمیگذارم به سینما بیاید، برای اینکه یک زمانی برای خانوادهها حضور داشتن در سینما افتخار بود.
خبرگزاری فارس: مجید مظفری با بیان اینکه الان فیلمهایی داریم که حتی تصور ساخته شدن آنها را هم نداشتم، گفت: نمیگذارم دختر خودم با وجود استعدادهایش، بازیگر سینما شود.
پس از انتشار گفتوگوهایی از چند بازیگر سینما و گلایه از فساد موجود در سینمای ایران، برای جویا شدن از ابعاد گوناگون این اتفاق، به سراغ «مجید مظفری» بازیگر پیشکسوت سینما و تلویزیون رفتیم تا نظر وی را هم در این باره جویا شویم.
متن کامل این گفتوگو در ذیل میآید:
* شاید یکی از دلایل فساد در سینما، خود ما باشیم
آقای مظفری با توجه به صحبتهای برخی بازیگران در مورد فساد در سینمای ایران، به ویژه در عرصه بازیگری و البته اظهارات پیشین شخص شما، در مورد این موضوع کمی توضیح بفرمایید.
مظفری: این صحبتها سالهاست که گفته میشود، الان سال 91 است و من برای اولین بار در سال 75 جملهای با عنوان «نابازیگر» مطرح کردم و گفتم اینها مانکنهای سینما هستند، به نظرم اینگونه تلفنی حرف زدن تأثیری ندارد.
من بارها گفتم در این مجلات ننویسید فلان هنرمند را گرفتند، فلان هنرپیشه فساد اخلاقی دارد و... بارها گفتم که این کارها را نکنید. خانواده سینما، خانواده فرهنگی و نجیبی است.
پشت سر این خانواده، پشت سر این سینما، فیلمهایی است از دهه 40 تا 70، حالا با چنین خانوادهای این طور برخورد کردن درست نیست. شاید یکی از دلایلی که در سینما فساد پیش میآید، خود ما هستیم.
* کجا رفت سینمایی که سر تا پایش نجابت بود/ ما سکانس رختخواب نداشتیم
درباره این که میفرمایید ما هنرمندان مقصریم، کمی بیشتر توضیح دهید، چگونه هنرمندان باعث این وضعیت شدند؟
مظفری: ما تن به خیلی از کارها دادیم، البته این صحبت من به صورت کلی است. ما اول باید ببینیم که چرا وضعیت سینما به این روز افتاده است. در سینمایی که دهه 60 و نیمه دهه 70 فیلمهایی چون «ناخدا خورشید»، «جنگ نفتکشها»، «سرب» و ... در آن ساخته میشود، چه اتفاقی افتاده که فیلمهای دم دستی که در فرهنگ ما نیست و دیالوگهای دون شأن سینمای ما را دارد، تولید میشود.
من با خانم بایگان 3 فیلم بازی کردم و فیلم چهارم به من گفتند که بازی نکن، تو داری زوج هنری به وجود میآوری!
به هنرپیشه مرد میگفتند جلوی دوربین زیاد در چشم هنرپیشه زن نگاه نکن، کجا رفت این حرفها؟ این حرفها فقط برای دوران ما بود؟ الان فیلمهایی ساخته شده است که من حتی تصور ساخته شدن آنها را هم نداشتم.
ما در فیلمها، سکانس رختخواب نشان نمیدادیم و الان یک مرد و یک زن در یک رختخواب مثل یک تخت فنری بالا و پایین میپرند! کجا رفت آن سینمای پاک و معصوم؟ کجا رفت سینمایی که سر تا پایش نجابت بود؟
باید چند نفر بزرگتر و صاحبنظر بنشینیم و بحث کنیم، وقتی فردی مثل آقای سلحشور شمشیر را از رو میبندد و میگویند «سینمای ایران فاحشهخانه است» پس باید یا این حرف را قبول کنیم یا آن حرف را، و در این میان یک کاری انجام دهیم.
ما برای این بنده خدا شمشیر از رو میبندیم که چرا این حرف را زدی و از طرف دیگر خودمان هم این حرفها را میزنیم.
به هر حال آقای مظفری قبول دارید که چنین موضوعاتی در سینمای ایران وجود دارد؟
مظفری: من روراست به شما میگویم، وقتی موج چشم آبیها و شباهت برخی هنرپیشهها به آرتیستهای قدیمی شروع شد و مانکنها به سینما آمدند، باید فاتحه این سینما را خواند، دختر من کلاس بازیگری رفته و کنار من بزرگ شده، به اندازه موهای سرش هم سر صحنه فیلمبرداری آمده است.
سر کلاسهای آقای سمندریان هم بوده، آقای سمندریان هم بارها به من گفته این دختر حیف است، چرا آن را نمیفرستی برود خارج درس بازیگری بخواند، اما من فکر میکنم که به فرض اینکه من همه این کارها را انجام دهم و دخترم را به خارج بفرستم که درس بخواند و بعد به ایران بیاید، اما بعد در کدام سینما کار کند؟!
* نمیگذارم دختر خودم به سینما بیاید
یعنی شما سینما را حریم امن برای ورود نمیدانید؟
مظفری: بله، همین طور است، من دختر خودم را نمیگذارم به سینما بیاید، برای اینکه یک زمانی برای خانوادهها حضور داشتن در سینما افتخار بود، بازیگر بودن افرادی چون فرامرز قریبیان، فاطمه معتمدآریا، خسرو شکیبایی، ایرج راد و ... افتخار بود، اما الان در خانوادهها این طوری نیست، من بارها گفتم که اگر خانمی وارد سینما شود و دو فیلم بازی کند و برود، همین چند بازی کارنامه بدی در زندگی آینده آن خانم میشود.
چرا بازی در چند فیلم روی آینده یک خانم میتواند اثر بد داشته باشد؟
مظفری: سینما محیطش بسیار بد شده است، من نمیدانم چرا این مصاحبه را میکنم؟ من این حرفها را بزنم یا نزنم به جایی از سینما برنمیخورد.
شما میدانید من چند سال است که در فیلم سینمایی بازی نمیکنم؟ من از فیلم «سگکشی» (بهرام بیضایی) به این طرف - جز در دو فیلم وقتی همه خوابیم و تقاطع - کلاً سینما را کنار گذاشتم! چه اتفاقی افتاد؟ چرا کسی نپرسید که آقا چرا نیستید؟
من راجعبه کدام سینما حرف بزنم؟ وقتی مانکنهای چشمآبی میآیند و بدون کوچکترین هنر، دارای جایگاه میشوند دیگر جایی برای امثال ما نیست، این در حالی است که سینمای دنیا سینمای میانسال است، اما در کشور ما عمر بازیگری بسیار کوتاه است، وقتی بازیگری به سن 50 سالگی برسد باید برود و گوشه خانه بنشیند.
پس از انتشار گفتوگوهایی از چند بازیگر سینما و گلایه از فساد موجود در سینمای ایران، برای جویا شدن از ابعاد گوناگون این اتفاق، به سراغ «مجید مظفری» بازیگر پیشکسوت سینما و تلویزیون رفتیم تا نظر وی را هم در این باره جویا شویم.
متن کامل این گفتوگو در ذیل میآید:
* شاید یکی از دلایل فساد در سینما، خود ما باشیم
آقای مظفری با توجه به صحبتهای برخی بازیگران در مورد فساد در سینمای ایران، به ویژه در عرصه بازیگری و البته اظهارات پیشین شخص شما، در مورد این موضوع کمی توضیح بفرمایید.
مظفری: این صحبتها سالهاست که گفته میشود، الان سال 91 است و من برای اولین بار در سال 75 جملهای با عنوان «نابازیگر» مطرح کردم و گفتم اینها مانکنهای سینما هستند، به نظرم اینگونه تلفنی حرف زدن تأثیری ندارد.
من بارها گفتم در این مجلات ننویسید فلان هنرمند را گرفتند، فلان هنرپیشه فساد اخلاقی دارد و... بارها گفتم که این کارها را نکنید. خانواده سینما، خانواده فرهنگی و نجیبی است.
پشت سر این خانواده، پشت سر این سینما، فیلمهایی است از دهه 40 تا 70، حالا با چنین خانوادهای این طور برخورد کردن درست نیست. شاید یکی از دلایلی که در سینما فساد پیش میآید، خود ما هستیم.
* کجا رفت سینمایی که سر تا پایش نجابت بود/ ما سکانس رختخواب نداشتیم
درباره این که میفرمایید ما هنرمندان مقصریم، کمی بیشتر توضیح دهید، چگونه هنرمندان باعث این وضعیت شدند؟
مظفری: ما تن به خیلی از کارها دادیم، البته این صحبت من به صورت کلی است. ما اول باید ببینیم که چرا وضعیت سینما به این روز افتاده است. در سینمایی که دهه 60 و نیمه دهه 70 فیلمهایی چون «ناخدا خورشید»، «جنگ نفتکشها»، «سرب» و ... در آن ساخته میشود، چه اتفاقی افتاده که فیلمهای دم دستی که در فرهنگ ما نیست و دیالوگهای دون شأن سینمای ما را دارد، تولید میشود.
من با خانم بایگان 3 فیلم بازی کردم و فیلم چهارم به من گفتند که بازی نکن، تو داری زوج هنری به وجود میآوری!
به هنرپیشه مرد میگفتند جلوی دوربین زیاد در چشم هنرپیشه زن نگاه نکن، کجا رفت این حرفها؟ این حرفها فقط برای دوران ما بود؟ الان فیلمهایی ساخته شده است که من حتی تصور ساخته شدن آنها را هم نداشتم.
ما در فیلمها، سکانس رختخواب نشان نمیدادیم و الان یک مرد و یک زن در یک رختخواب مثل یک تخت فنری بالا و پایین میپرند! کجا رفت آن سینمای پاک و معصوم؟ کجا رفت سینمایی که سر تا پایش نجابت بود؟
باید چند نفر بزرگتر و صاحبنظر بنشینیم و بحث کنیم، وقتی فردی مثل آقای سلحشور شمشیر را از رو میبندد و میگویند «سینمای ایران فاحشهخانه است» پس باید یا این حرف را قبول کنیم یا آن حرف را، و در این میان یک کاری انجام دهیم.
ما برای این بنده خدا شمشیر از رو میبندیم که چرا این حرف را زدی و از طرف دیگر خودمان هم این حرفها را میزنیم.
به هر حال آقای مظفری قبول دارید که چنین موضوعاتی در سینمای ایران وجود دارد؟
مظفری: من روراست به شما میگویم، وقتی موج چشم آبیها و شباهت برخی هنرپیشهها به آرتیستهای قدیمی شروع شد و مانکنها به سینما آمدند، باید فاتحه این سینما را خواند، دختر من کلاس بازیگری رفته و کنار من بزرگ شده، به اندازه موهای سرش هم سر صحنه فیلمبرداری آمده است.
سر کلاسهای آقای سمندریان هم بوده، آقای سمندریان هم بارها به من گفته این دختر حیف است، چرا آن را نمیفرستی برود خارج درس بازیگری بخواند، اما من فکر میکنم که به فرض اینکه من همه این کارها را انجام دهم و دخترم را به خارج بفرستم که درس بخواند و بعد به ایران بیاید، اما بعد در کدام سینما کار کند؟!
* نمیگذارم دختر خودم به سینما بیاید
یعنی شما سینما را حریم امن برای ورود نمیدانید؟
مظفری: بله، همین طور است، من دختر خودم را نمیگذارم به سینما بیاید، برای اینکه یک زمانی برای خانوادهها حضور داشتن در سینما افتخار بود، بازیگر بودن افرادی چون فرامرز قریبیان، فاطمه معتمدآریا، خسرو شکیبایی، ایرج راد و ... افتخار بود، اما الان در خانوادهها این طوری نیست، من بارها گفتم که اگر خانمی وارد سینما شود و دو فیلم بازی کند و برود، همین چند بازی کارنامه بدی در زندگی آینده آن خانم میشود.
چرا بازی در چند فیلم روی آینده یک خانم میتواند اثر بد داشته باشد؟
مظفری: سینما محیطش بسیار بد شده است، من نمیدانم چرا این مصاحبه را میکنم؟ من این حرفها را بزنم یا نزنم به جایی از سینما برنمیخورد.
شما میدانید من چند سال است که در فیلم سینمایی بازی نمیکنم؟ من از فیلم «سگکشی» (بهرام بیضایی) به این طرف - جز در دو فیلم وقتی همه خوابیم و تقاطع - کلاً سینما را کنار گذاشتم! چه اتفاقی افتاد؟ چرا کسی نپرسید که آقا چرا نیستید؟
من راجعبه کدام سینما حرف بزنم؟ وقتی مانکنهای چشمآبی میآیند و بدون کوچکترین هنر، دارای جایگاه میشوند دیگر جایی برای امثال ما نیست، این در حالی است که سینمای دنیا سینمای میانسال است، اما در کشور ما عمر بازیگری بسیار کوتاه است، وقتی بازیگری به سن 50 سالگی برسد باید برود و گوشه خانه بنشیند.
ویدیو مرتبط :
مجید مظفری: سیاست دولت قبل، کشتن سینما بود!
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
مجید مظفری: نمیگذارم نیکی بازیگر شود
42 سال پیش مجید مظفری در اولین حضورش در عرصه بازیگری، در نمایش «آسید کاظم» به کارگردانی محمود استاد محمد که در سالن سنگلج روی صحنه رفت،و امروز، با حضور در نمایشنامه «رویاهای رام نشده» دوباره در سالن سنگلج روی صحنه رفت و ایفاگر کاراکتری به نام «دیلاق» است که به گفته خودش «دیلاق» به نوعی سالمندی «ممد ریزه» است که حالا عشق را میشناسد و ...
مجله خانواده: 42 سال پیش مجید مظفری در اولین حضورش در عرصه بازیگری، در نمایش «آسید کاظم» به کارگردانی محمود استاد محمد که در سالن سنگلج روی صحنه رفت، ایفاگر کاراکتر جوانی شرور به نام «ممد ریزه» بود و امروز، با حضور در نمایشنامه «رویاهای رام نشده» به کارگردانی ایوب آقاخانی دوباره در سالن سنگلج روی صحنه رفت و ایفاگر کاراکتری به نام «دیلاق» است که به گفته خودش «دیلاق» به نوعی سالمندی «ممد ریزه» است که حالا عشق را میشناسد و ...
با ذکر این مقدمه با مجید مظفری در سالن سنگلج پیرامون «رویاهای رام نشده» و سایر کارهای تئاتری، سینمایی، تلویزیونی و خانوادهاش گفتوگویی داشته که در ادامه میآید:
* متاسفانه همسرم فوت کرده و در حال حاضر با دخترم نیکی زندگی میکنیم. یادم میآید یک روز به همسرم گفتم زمانی که ازدواج کردیم، من بازیگر بودم ولی نقش اول بازی نمیکردم و تو هم قورمهسبزی نمیپختی. بعد از چند سال که من بازیگر نقش اول شدم، تو قورمهسبزی دلخواهم را پختی و مدیر لایقی در خانه شدی و با تولد دخترمان نیکی مثلثی از مهر و عشق و احترام متقابل بین ما به وجود آمد؛ مهر و عشقی که تا آخرین روز زندگی همسرم بین ما جاری بود و همیشه خانه و خانواده برای هر دو نفرمان تقدس و احترام داشت.
من، همسرم و دخترمان نیکی دوستان صمیمی همدیگر بودیم و در خانوادهمان همدلی حرف اول را میزد. زمانی که دخترمان کوچک بود و مدرسه میرفت، همسرم مسئولیت نظارت بر درس و مشق او را به عهده داشت و دخترمان را دلخواه هر دو نفرمان تعلیم داد و تربیت کرد. با این توضیح که در آن سالها، من یکی از بازیگران پر کار سینما و تئاتر بودم و بیشتر لوکیشن فیلمهایمان نیز در شهرستان بود و همسرم با محبت مضاعف خود، جای خالی مرا در زندگی دخترمان پر میکرد و البته من هم، اوقات فراغتم را با خانواده میگذراندم و همیشه در انجام کارهای خانه به همسرم کمک میکردم. حتی آشپزی هم انجام میدادم، اگرچه هرگز نتوانستم به خوبی همسرم قورمهسبزی درست کنم و در حال حاضر هم تمام دلبستگیهای من، دخترم و یادآوری خاطرات خوشی هست که با همسرم داشتهایم.
* بعد از چهل و چند سال فعالیت هنری چنان که باید و شاید از من قدردانی نشده. در جشنوارههای فیلم فجر نیز با وجود اینکه بیشترین نامزدی نقشهای اول سینما را داشتهام، بهحق خودم نرسیدهام. نمونهاش اینکه در فیلم سینمایی «مسافران» به کارگردانی بهرام بیضایی، کاندیدای نقش اول مرد بودم که متاسفانه جایزه نقش دوم را به من دادند. پنج بار دیگر نیز نامزد نقش اول شدم اما هنرمند دیگری جایزه گرفت.
* من ۴۲ سال پیش در نمایشنامه «آسید کاظم» ایفاگر نقش ممد ریزه بودم. تمام ماجراهای نمایش «آسید کاظم» در یک قهوهخانه اتفاق میافتاد. ممد ریزه جوان سرکش و لاتی بود و امروز در نمایشنامه «رویاهای رام نشده» دوباره نقش یک جاهل پا به سن گذاشته را بازی میکنم که این بار هم تمام ماجراها در یک قهوهخانه میگذرد و احساس میکنم کاراکتر «دیلاق» همان شخصیت دیروز ممد ریزه است که از زندگی درس گرفته و تبدیل به یک لات جوانمرد شده که عشق را، درد را، محلهاش را، آدمهای محلهاش را، دروغ را، راستی را و ... را به خوبی میشناسد. وقتی «آسید کاظم» را بازی میکردم، تصورم این بود که ممد ریزه در بزرگسالی چه سرنوشتی خواهد داشت؛ معتاد میشود؟ اعدامش میکنند؟ آدم سر به زیری میشود؟ و ... و امروز که ایفاگر کاراکتر دیلاق هستم خوشحالم که ممد ریزه در سنین کهنسالی عشق و محبت را به خوبی میشناسد.
آنچه در مدت یک ساعت و نیم روی صحنه میگذرد دردها، عشق ها و رویاهای آدمهای نمایش است که با حضور سه نسل از بازیگران، مثل من، حبیب دهقاننسب و بهران ابراهیمی، نسل بعد فریدون محرابی و رامین ناصر نصیر و نسل سوم دخترم نیکی و امیرعلی دانایی مجسم میشود. پیشنهاد حضور در این کار توسط دخترم که مدیر تولید نمایشنامه است به من داده شد و از نیکی ممنونم که موجب حضورم در این کار فاخر شد.
* سال ۴۲ بعد از بازی در نمایش «آسید کاظم» چند ماهی بیکار بودم و حتی تصمیم گرفتم از بازیگری خداحافظی کنم و برای ادامه تحصیل به آلمان بروم. روزی که برای خداحافظی با دوستان هنرمندم به خانه تئاتر رفته بودم، زندهیاد جمشید لایق به من گفت با منوچهر انور تماس بگیر کارت دارد. آن زمان منوچهر انور در تدارک ساخت فیلم سینمایی «شهر قصه» بود و از من خواست که در آن فیلم نقش خر را بازی کنم که از پیشنهادش خیلی خوشحال شدم و به خودم گفتم قبل از رفتن به آلمان در این فیلم هم بازی میکنم و هنوز به اواسط ساخت فیلم «شهر قصه» نرسیده بودیم که پیشنهاد بازی در کار بعدی را دریافت کردم و ضمن کار بعدی پیشنهاد کار بعدی و ... وقتی به خودم آمدم غرق بازی در کارهای مختلف شده بودم و امروز خوشحالم که نرفتم و عمرم را صرف خدمت به مردم هنردوست کشورم کردم.
* تا امروز با بیش از ۱۰ نمایشنامه در سالن سنگلج روی صحنه رفته و با بزرگانی مثل زندهیاد رضا کرمرضایی، محمدعلی کشاورز، زندهیاد جمشید لایق، فخری خوروش، علی نصیریان، آذر فخر، کامران نوزاد و جعفر والی همبازی بودهام.
* در سالهای جوانی شش ماهی به کلاسهای بازیگری هنرهای دراماتیک دانشگاه تهران رفتم. در آنجا با مصطفی دالی از کشور الجزایر و یکی از مدرسین آشنا شدم که فارسی را به خوبی میدانست و توسط مصطفی دالی برای آموزش آکادمیک بازیگری در دانشگاه ون سن در کشور فرانسه یک دوره دو ساله را آموزش دیدم و در همانجا نیز به عنوان کارگردان، یک نمایشنامه را به صحنه بردم، با عنوان نور و صدا همراه با حرکت؛ نمایشنامهای که دیالوگ نداشت و هر قوم و نژادی که آن را میدید، متوجه اصل قصه میشد. آن کار را بعدها در ایران هم اجرا کردم که بسیار مورد استقبال قرار گرفت.
* بیشتر علاقمندم در شرایط فعلی نمایشنامههایی با رنگ و بوی ملی و کشور خودمان روی صحنه برود و مسائل خودمان واگویه شود و به قولی بوی نان سنگک بدهد؛ آن هم نان سنگک داغ، نه نان بیات. در شرایط فعلی اجرای صحنهای آثار شکسپیر به درد من و جامعه من نمیخورد. ممکن است گروهی بگویند مظفری امل است. اشکالی ندارد. من زمانی موافق اجرای صحنهای آثار شکسپیر هستم که حداقل پنج سالن تئاتر کشورمان نمایشنامههای فاخر ایرانی روی صحنهشان داشته باشند. در آن صورت اشکالی ندارد در یکی از سالنها، نمایشنامهای از شکسپیر هم روی صحنه برود.
* دلیل اصلی اینکه در سالهای اخیر در مجموعههای تلویزیونی حضور نداشتهام این است که پیشنهاد خوبی همسطح کارهای قبلی خودم دریافت نکردهام. آخرین مجموعه تلویزیونی که در آن دیده شدم «میلیاردر» بود که خدا را شکر خوب از کار در آمد و مورد استقبال مردم قرار گرفت و به احتمال قوی بخش دوم آن نیز بهزودی ساخته خواهد شد اما ظاهرا قرار است از این پس، بیشتر در تلویزیون باشم. مهدی صباغزاده در تدارک ساخت یک مجموعه تلویزیونی است که به اتفاق دخترم نیکی در آن بازی خواهم داشت.
عنوان مجموعه هم یا «دروازه بهشت» خواهد بود، یا «غریب آشنا» که به زودی کلید میخورد و در آن ایفاگر نقش مدیر و منشی هستیم. مجموعه مورد اشاره در ۳۰ قسمت ساخته میشود و قرار است در ماه رمضان امسال روی آنتن برود. به اضافه اینکه یک کار سه قسمتی با عنوان «تولد» آماده پخش از تلویزیون دارم که کارگردانی آن را خودم به عهده داشتهام و در آن فلورا سام، حسن جوهرچی، محمود عزیزی، زهرا سعیدی و ... بازی دارند.
* روزگاری در جایی گفته بودم که اجازه نمیدهم دخترم بازیگری در سینما را دنبال کند و هنوز هم همین عقیده را دارم. مگر اینکه وضعیت امروز در سینما عوض بشود. من از سینمایی که در آن از دیالوگها و الفاظ بد استفاده میشود، خوشم نمیآید. من این سینما را دوست ندارم اما اگر حس کنم فضای سینما به دلخواهم نزدیک شده مخالفتی با فعالیت سینمایی او نخواهم داشت.
با ذکر این مقدمه با مجید مظفری در سالن سنگلج پیرامون «رویاهای رام نشده» و سایر کارهای تئاتری، سینمایی، تلویزیونی و خانوادهاش گفتوگویی داشته که در ادامه میآید:
* متاسفانه همسرم فوت کرده و در حال حاضر با دخترم نیکی زندگی میکنیم. یادم میآید یک روز به همسرم گفتم زمانی که ازدواج کردیم، من بازیگر بودم ولی نقش اول بازی نمیکردم و تو هم قورمهسبزی نمیپختی. بعد از چند سال که من بازیگر نقش اول شدم، تو قورمهسبزی دلخواهم را پختی و مدیر لایقی در خانه شدی و با تولد دخترمان نیکی مثلثی از مهر و عشق و احترام متقابل بین ما به وجود آمد؛ مهر و عشقی که تا آخرین روز زندگی همسرم بین ما جاری بود و همیشه خانه و خانواده برای هر دو نفرمان تقدس و احترام داشت.
من، همسرم و دخترمان نیکی دوستان صمیمی همدیگر بودیم و در خانوادهمان همدلی حرف اول را میزد. زمانی که دخترمان کوچک بود و مدرسه میرفت، همسرم مسئولیت نظارت بر درس و مشق او را به عهده داشت و دخترمان را دلخواه هر دو نفرمان تعلیم داد و تربیت کرد. با این توضیح که در آن سالها، من یکی از بازیگران پر کار سینما و تئاتر بودم و بیشتر لوکیشن فیلمهایمان نیز در شهرستان بود و همسرم با محبت مضاعف خود، جای خالی مرا در زندگی دخترمان پر میکرد و البته من هم، اوقات فراغتم را با خانواده میگذراندم و همیشه در انجام کارهای خانه به همسرم کمک میکردم. حتی آشپزی هم انجام میدادم، اگرچه هرگز نتوانستم به خوبی همسرم قورمهسبزی درست کنم و در حال حاضر هم تمام دلبستگیهای من، دخترم و یادآوری خاطرات خوشی هست که با همسرم داشتهایم.
* بعد از چهل و چند سال فعالیت هنری چنان که باید و شاید از من قدردانی نشده. در جشنوارههای فیلم فجر نیز با وجود اینکه بیشترین نامزدی نقشهای اول سینما را داشتهام، بهحق خودم نرسیدهام. نمونهاش اینکه در فیلم سینمایی «مسافران» به کارگردانی بهرام بیضایی، کاندیدای نقش اول مرد بودم که متاسفانه جایزه نقش دوم را به من دادند. پنج بار دیگر نیز نامزد نقش اول شدم اما هنرمند دیگری جایزه گرفت.
* من ۴۲ سال پیش در نمایشنامه «آسید کاظم» ایفاگر نقش ممد ریزه بودم. تمام ماجراهای نمایش «آسید کاظم» در یک قهوهخانه اتفاق میافتاد. ممد ریزه جوان سرکش و لاتی بود و امروز در نمایشنامه «رویاهای رام نشده» دوباره نقش یک جاهل پا به سن گذاشته را بازی میکنم که این بار هم تمام ماجراها در یک قهوهخانه میگذرد و احساس میکنم کاراکتر «دیلاق» همان شخصیت دیروز ممد ریزه است که از زندگی درس گرفته و تبدیل به یک لات جوانمرد شده که عشق را، درد را، محلهاش را، آدمهای محلهاش را، دروغ را، راستی را و ... را به خوبی میشناسد. وقتی «آسید کاظم» را بازی میکردم، تصورم این بود که ممد ریزه در بزرگسالی چه سرنوشتی خواهد داشت؛ معتاد میشود؟ اعدامش میکنند؟ آدم سر به زیری میشود؟ و ... و امروز که ایفاگر کاراکتر دیلاق هستم خوشحالم که ممد ریزه در سنین کهنسالی عشق و محبت را به خوبی میشناسد.
آنچه در مدت یک ساعت و نیم روی صحنه میگذرد دردها، عشق ها و رویاهای آدمهای نمایش است که با حضور سه نسل از بازیگران، مثل من، حبیب دهقاننسب و بهران ابراهیمی، نسل بعد فریدون محرابی و رامین ناصر نصیر و نسل سوم دخترم نیکی و امیرعلی دانایی مجسم میشود. پیشنهاد حضور در این کار توسط دخترم که مدیر تولید نمایشنامه است به من داده شد و از نیکی ممنونم که موجب حضورم در این کار فاخر شد.
* سال ۴۲ بعد از بازی در نمایش «آسید کاظم» چند ماهی بیکار بودم و حتی تصمیم گرفتم از بازیگری خداحافظی کنم و برای ادامه تحصیل به آلمان بروم. روزی که برای خداحافظی با دوستان هنرمندم به خانه تئاتر رفته بودم، زندهیاد جمشید لایق به من گفت با منوچهر انور تماس بگیر کارت دارد. آن زمان منوچهر انور در تدارک ساخت فیلم سینمایی «شهر قصه» بود و از من خواست که در آن فیلم نقش خر را بازی کنم که از پیشنهادش خیلی خوشحال شدم و به خودم گفتم قبل از رفتن به آلمان در این فیلم هم بازی میکنم و هنوز به اواسط ساخت فیلم «شهر قصه» نرسیده بودیم که پیشنهاد بازی در کار بعدی را دریافت کردم و ضمن کار بعدی پیشنهاد کار بعدی و ... وقتی به خودم آمدم غرق بازی در کارهای مختلف شده بودم و امروز خوشحالم که نرفتم و عمرم را صرف خدمت به مردم هنردوست کشورم کردم.
* تا امروز با بیش از ۱۰ نمایشنامه در سالن سنگلج روی صحنه رفته و با بزرگانی مثل زندهیاد رضا کرمرضایی، محمدعلی کشاورز، زندهیاد جمشید لایق، فخری خوروش، علی نصیریان، آذر فخر، کامران نوزاد و جعفر والی همبازی بودهام.
* در سالهای جوانی شش ماهی به کلاسهای بازیگری هنرهای دراماتیک دانشگاه تهران رفتم. در آنجا با مصطفی دالی از کشور الجزایر و یکی از مدرسین آشنا شدم که فارسی را به خوبی میدانست و توسط مصطفی دالی برای آموزش آکادمیک بازیگری در دانشگاه ون سن در کشور فرانسه یک دوره دو ساله را آموزش دیدم و در همانجا نیز به عنوان کارگردان، یک نمایشنامه را به صحنه بردم، با عنوان نور و صدا همراه با حرکت؛ نمایشنامهای که دیالوگ نداشت و هر قوم و نژادی که آن را میدید، متوجه اصل قصه میشد. آن کار را بعدها در ایران هم اجرا کردم که بسیار مورد استقبال قرار گرفت.
* بیشتر علاقمندم در شرایط فعلی نمایشنامههایی با رنگ و بوی ملی و کشور خودمان روی صحنه برود و مسائل خودمان واگویه شود و به قولی بوی نان سنگک بدهد؛ آن هم نان سنگک داغ، نه نان بیات. در شرایط فعلی اجرای صحنهای آثار شکسپیر به درد من و جامعه من نمیخورد. ممکن است گروهی بگویند مظفری امل است. اشکالی ندارد. من زمانی موافق اجرای صحنهای آثار شکسپیر هستم که حداقل پنج سالن تئاتر کشورمان نمایشنامههای فاخر ایرانی روی صحنهشان داشته باشند. در آن صورت اشکالی ندارد در یکی از سالنها، نمایشنامهای از شکسپیر هم روی صحنه برود.
* دلیل اصلی اینکه در سالهای اخیر در مجموعههای تلویزیونی حضور نداشتهام این است که پیشنهاد خوبی همسطح کارهای قبلی خودم دریافت نکردهام. آخرین مجموعه تلویزیونی که در آن دیده شدم «میلیاردر» بود که خدا را شکر خوب از کار در آمد و مورد استقبال مردم قرار گرفت و به احتمال قوی بخش دوم آن نیز بهزودی ساخته خواهد شد اما ظاهرا قرار است از این پس، بیشتر در تلویزیون باشم. مهدی صباغزاده در تدارک ساخت یک مجموعه تلویزیونی است که به اتفاق دخترم نیکی در آن بازی خواهم داشت.
عنوان مجموعه هم یا «دروازه بهشت» خواهد بود، یا «غریب آشنا» که به زودی کلید میخورد و در آن ایفاگر نقش مدیر و منشی هستیم. مجموعه مورد اشاره در ۳۰ قسمت ساخته میشود و قرار است در ماه رمضان امسال روی آنتن برود. به اضافه اینکه یک کار سه قسمتی با عنوان «تولد» آماده پخش از تلویزیون دارم که کارگردانی آن را خودم به عهده داشتهام و در آن فلورا سام، حسن جوهرچی، محمود عزیزی، زهرا سعیدی و ... بازی دارند.
* روزگاری در جایی گفته بودم که اجازه نمیدهم دخترم بازیگری در سینما را دنبال کند و هنوز هم همین عقیده را دارم. مگر اینکه وضعیت امروز در سینما عوض بشود. من از سینمایی که در آن از دیالوگها و الفاظ بد استفاده میشود، خوشم نمیآید. من این سینما را دوست ندارم اما اگر حس کنم فضای سینما به دلخواهم نزدیک شده مخالفتی با فعالیت سینمایی او نخواهم داشت.