عشق و عاشقی بنفشه خواه، یک دل نه صد دل!


رضا بنفشه خواه متولد سال 1322 در تهران است، وی برادر مرحوم محمود بنفشه خواه و پدر بیژن بنفشه خواه خواه است. وی بعد از گرفتن دیپلم در سال 1362 از هنرکده آزاد هنرپیشگی آناهیتا فارغ التحصیل شد.





مجله خانواده سبز:
 رضا بنفشه خواه متولد سال 1322 در تهران است، وی برادر مرحوم محمود بنفشه خواه و پدر بیژن بنفشه خواه خواه است. وی بعد از گرفتن دیپلم در سال 1362 از هنرکده آزاد هنرپیشگی آناهیتا فارغ التحصیل شد. رضا بنفشه خواه نخستین کار تئاتری اش را با بازی در نمایشنامه ای در سال 1342 به کارگردانی مصطفی اسکویی انجام داد.او در دهه 60 شمسی از جمله بازیگران بسیار پرکار سینما و تلویزیون بود. او خاطرات جالبی از زمان ازدواج خود دارد، بخوانید. خواندنی است. ماجراهای آدم خیرخواه، آینه عبرت و طبل توخالی از جمله کارهای به یادماندنی است که در ذهن همه ما مانده است.

سال 48 از مجردی رها شدم

سال 1348 بود که برای انجام امور فرهنگی و هنری به فرهنگسرا می رفتم. آن زمان دانشجو بودم و با ثبت نام در آن مرکز فعالیت های زیادی داشتم. در رفت و آمدهایم به کاخ جوانان با خانمی آشنا شدم که به دلم افتاده بود می توانم با او خوشبخت شوم.



یک دل نه صد دل

همیشه رفت و آمدهای ایشان را زیر نظر داشتم و سعی می کردم به بهانه های مختلف خودم را به او نزدیک کنم تا آشنایی بیشتری نسبت به هم پیدا کنیم. پس از مدتی احساس کردم یک دل نه صد دل عاشق شده ام! درنگ نکردم و پیشنهاد ازدواج را مطرح کردم.
خب شرایط آن زمان طوری بود که باید هر چیزی طبق رسم و رسوم خاص خودش انجام پذیرد. بعد از پیشنهادم همسرم موضوع را با خانواده شان در میان گذاشتند وقرار شد برای خواستگاری به منزل شان برویم.

دل توی دلم نبود

شب موعود فرا رسید و به همراه مادر و پدربزرگم و یکی از دوستانم به خواستگاری رفتیم. در زمان ازدواجم پدرم به رحمت خدا رفته بود و برای همین حسرت حضور ایشان در مراسم ازدواجم برای همیشه در دلم باقی ماند. آن شب گل و شیرینی خریده بودم و استرس زیادی داشتم. سعی می کردم به قول امروزی ها سوتی ندهم. کلی تیپ زده بودم و شیک و پیک کرده بودم. راستش را بخواهید دل توی دلم نبود و هر آن که فکر شنیدن جواب رد به ذهنم خطور می کرد حسابی به هم می ریختم.

بله را گرفتیم

بالاخره «بله» را از عروس خانم و خانواده اش گرفتیم و خودمان را برای مراسم ازدواج و رفتن زیر یک سقف آماده می کردیم. در آن زمان 20 هزارت تومان وجه رایج کشور مهر به عروس خانم شد. البته قرار شد یک مراسم عقدکنان بگیریم و بعد هم در فرصتی مناسب مراسم عروسی را برپا کنیم.
مراسم عقدکنان در خانه پدری همسرم برگزار شد و فامیل های نزدیک و درجه یک را دعوت کردیم. آن شب کت و شلوار دامادی ام را پوشیدم و انصافا خیلی هم خوش تیپ شده بودم. مراسم ساده و خوبی داشتیم که شاید مهمترین ویژگی آن، سادگی و صمیمیتش بود. شب خاطره انگیزی بود و هنوز هم که یادش می افتم احساس خوبی به من دست می دهد.



به جای عروسی رفتیم سفر

حدود یک سال نامزد بودیم و بدون اینکه مراسم ازدواجی ترتیب دهیم رفتیم سر خانه و زندگی مان. راستش را بخواهید یکی دوتا از بزرگترهای فامیل فوت کردند و مراسم ما چند بار عقب افتاد تا این که تصمیم گرفتیم. با هم سفری به اصفهان داشتیم و بعد از آن زندگی زیر یک سقف را آغاز کنیم. مسافرت خاطره انگیزی بود و چند روزی را با هم در دیار نصف جهان سر کردیم. به جای اینکه یک شب عروسی داشته باشیم آن هم با کلی مهمان، دو نفری برای چند شب مهمان اصفهانی های عزیز شدیم.

مستاجر بودیم

بعد از ازدواج مان خانه ای در محله سیدخندان اجاره کردم. آن زمان هنوز پل سیدخندان احداث نشده بود و یک خانه دو طبقه بود که در طبقه اولش صاحبخانه و در طبقه دومش ما بودیم. خوب به یاد دارم آن زمان با ماهی 280 تومان اجاره (280 هزار تومان نه ها، 280 تومان)، زندگی مستاجری را آغاز کردیم. البته این در حالی بود که آن زمان چیزی حدود 1500 تومان حقوق می گرفتم!

فرزندانم نیز آسان ازدواج کردند

من هر دو فرزندم را خیلی ساده روانه خانه هایشان کردم. البته خودشان هم خواهان این نوع انتخاب بودند. مراسم ازدواج بچه هایم با 20 نفر میهمان های درجه یک برگزار شد و بعدش هم رفتند سر خانه و زندگی خود! در واقع بچه ها به این نتیجه رسیدند که به جای صرف هزینه های میلیونی برای مراسم ازدواج، این مبلغ را خرج زندگی خودشان کنند و خدا را شکر الان خیلی هم خوشبخت هستند.

سه فرزند داریم

«جشنیه نیکی زاده رهبر» همسر رضا بنفشه خواه و مادر بیژن بنفشه خواه است. وی که تحصیلاتش فوق دیپلم ادبی و دبیر بازنشسته آموزش و پرورش است، علاوه بر بیژن 40 ساله، دو فرزند دیگر نیز به اسامی هژیر 42 ساله و پژمان 32 ساله دارد. او می گوید بیژن و هژیر در کودکی خیلی شیطان بودند و در ادامه می گوید: «آن زمان چون حرف هایی در رابطه با بی اخلاقی در سینما شنیده بودم، برایم خوشایند نبود که همسرم در این زمینه فعالیت داشته باشد اما به مرور زمان که با افکار و روحیه اش آشناتر شدم، خیالم راحت شد و دلیلی ندیدم با بازیگری او مخالفت کنم.»



رضا بنفشه خواه به روایت همسرش

رضا بنفشه خواه، مثل بسیاری از دیگر هنرمندان فوق العاده حساس و زودرنج است. یعنی اگر کوچکترین چیزی برخلاف میل یا سلیقه اش باشد، ناراحت می شود. همه به من می گویند خیلی صبور هستم که توانسته ام سال ها در کنار او زندگی کنم. اما به شما می گویم که خودم همین روحیه را دارم. به این جهت همسرم را به خوبی درک می کنم و همیشه سعی کرده ام رفتاری نکنم که آزرده بشود بعضی مواقع همسرم به خاطر فیلمبرداری ساعت 6 صبح از خانه بیرون رفته و ساعت 12 شب خسته و کوفته به خانه آمده من شرایط کار او را پذیرفته ام و خدا را شکر طی این سال ها دچار هیچ مشکلی هم نشده ایم.


ویدیو مرتبط :
موزیک ویدئوی جدید امین قیدری به نام یه دل نه صد دل

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

عشق شیخ ساده دل به دخترک بی دین!



داستان,داستان آموزرنده,داستان جالب

جوانی ساده که ناگهان مجذوب دخترکی شد، او نتوانست نگاهش را از وی بردارد، لحظاتی به طور مداوم به او نگاه کرد. عشق دخترک در دل شیخ افتاد. فورا از مناره پایین آمد و بدون اینکه نماز جماعت را برگزار کند، مسجد را ترک کرد و به در خانه دخترک رفت.

پس از در زدن، پدر دخترک در را باز کرد. جوان خود را معرفی کرد و ماجرا را گفت او از دخترک صاحب خانه خواستگاری کرد. صاحب خانه هم موافقت خود را اعلام کرد و گفت: با توجه به جایگاه و شهرت شما، بنده هم موافقم ازدواج شما هستم اما مشکلی وجود دارد و آن هم این است که ما کافرهستیم.


 جوان که فریب شیطان را خورده و کاملا عاشق شده بود فورا گفت: مشکلی نیست. بنده هم کافر می شوم. بلافاصله هم خروج خود از اسلام را اعلام کرد و کافرشد.

سپس پدر دخترک گفت: البته قبل از ازدواج باید با دخترم هم دیدار کنی تا شاید او هم شرطی برای ازدواج داشته باشد. جوان موافقت کرد و پیش دخترک رفت. دخترک کافر از جوان خواست که برای اثبات عشق اش به او، جرعه ای شراب بنوشد. جوان که فریب خورده بود فورا پذیرفت و جرعه ای که برایش آورده بودند را خورد.

دخترک به خوردن شراب بسنده نکرد و گفت: آخرین شرط من این است که قرآن را جلوی من پاره کنی. جوان که خود را در یک قدمی ازدواج با دخترک می دید، شرط آخر او را هم پذیرفت و بعد از اینکه یک جلد قرآن کریم برایش آوردند، قرآن را مقابل دخترک و پدرش پاره پاره کرد.

ناگهان دخترک، عصبانی شد و با فریاد خطاب به جوان گفت: از خانه ما برو بیرون. تو که بخاطر یک دختر به 30 سال نمازت پشت پا زدی، چه تضمینی وجود دارد که مدتی بعد بخاطر یک دختر دیگری به من که تازه وارد زندگی تو شده ام، پشت پا نزنی؟!

جوان که ناکام مانده بود، با ناراحتی از خانه دخترک کافرخارج شده و سپس برای همیشه شهر را ترک کرد. این بود سرنوشت جوان بخاطر یک نگاه به نامحرم.

منبع:dastanak.com