سعید کنگرانی کجاست وچه می کند؟


چند هفته‌ای می‌شود که دنبال سعید کنگرانی می‌گردیم، همان سعید سریال «دایی جان ناپلئون». همانی را می‌گویم که نیمی از دختران آن زمان عاشق دل خسته‌اش بودند و از اینکه بازیگر نقش مقابلش آنقدر زشت بوده اعتراض داشتند.

مجله زندگی ایده آل: چند هفته‌ای می‌شود که دنبال سعید کنگرانی می‌گردیم، همان سعید سریال «دایی جان ناپلئون». همانی را می‌گویم که نیمی از دختران آن زمان عاشق دل خسته‌اش بودند و از اینکه بازیگر نقش مقابلش آنقدر زشت بوده اعتراض داشتند. اما هر چه بیشتر می‌گردیم، هیچ ردی از او پیدا نمی کنیم. انگار که آب شده و به زمین فرو رفته است. در لحظات آخر چاره‌ای جز این پیدا نمی‌کنیم که یک گزارش در همین مورد بنویسیم. اینکه کلا این روزها سعید کنگرانی کجاست و چه کار می‌کند؟ اصلا ایران هست؟ اگر هست کجاست و چه کار می‌کند؟ اولین چیزی که از او پیدا می‌کنیم دو شماره تلفن است. یکی از آنها مدت‌هاست که قطع شده و انگار که مشترک موردنظر اصلا قصد وصل کردنش را هم ندارد و آن دیگری اشتباه است. به دنبال ردی از او در خبرگزاری‌ها می‌گردیم و با هر روزنامه‌نگاری که از او خبر داشته، تماس می‌گیریم، اما باز هم به در بسته می‌خوریم. نیست که نیست. به همین دلیل تصمیم می‌گیریم از آخر به عقب برویم و تا جایی که امکانش وجود دارد، مسیر زندگی او را در این چند سال پیدا کنیم.



ازدواج به سبک ایرانی

آخرین حضور او مربوط می‌شود به حضورش در فیلم سینمایی «ازدواج به سبک ایرانی». فیلمی به کارگردانی حسن فتحی و تهیه‌کنندگی علی معلم. نقش دایی خانواده را بازی کرده. شیرین دختر جوانی است كه خانواده ای سنتی و پدری متعصب و سختگیر دارد. دایی شیرین كه مدیر یك آژانس هواپیمایی است، معمولا با كمك مادر شیرین سعی می‌كند پدرش حاج ابراهیم سرپولكی را از موضع سفت و سختش كمی پایین بكشد و در مورد كار كردن شیرین هم موفق می‌شود و اجازه می‌گیرد كه شیرین در آژانس او مشغول شود. جوانی آمریكایی به نام دیوید هاوارد به محض ورود به آژانس، با دیدن شیرین كه صورتی شبیه مینیاتورهای ایرانی مورد علاقه دیوید دارد، دل به او می‌بازد. از طرفی رقیب حاج ابراهیم در بازار فرش هم می‌خواهد با وصلت پسرش محی‌الدین با شیرین، زمینه منافع مالی خودش را فراهم كند و وقتی از تماس‌های شیرین و دیوید باخبر می‌شود، به حاجی خبر می‌دهد و او هم مدتی شیرین را محدودتر می‌كند. اما دایی و مادر باز حاجی را راضی می‌كنند و وقتی دیوید به خواستگاری شیرین می‌آید، حاجی تكلیف همه را معلوم می‌كند: این عروسی در صورتی سر می‌گیرد كه همه چیزش ایرانی باشد. دیوید مسلمان می‌شود و تغییرات شدیدتری را هم می‌پذیرد. اما توطئه‌های بعدی محی‌الدین و پدرش كه سوابق ناجوری برای دیوید جعل می‌كنند، عروسی را در آستانه به هم خوردن قرار می‌دهد تا بالاخره با روشن شدن پاكی و بی‌گناهی او به دست دایی، عروسی سر می‌گیرد. یک داستان ساده دارد و انگار نقش دایی را اصلا برای سعید کنگرانی نوشته‌اند.

گره سینما در زندگی

بعد از فیلم «ازدواج به سبک ایرانی» زمزمه‌های حضور او در فیلم «فرزند صبح» آمد که هیچ وقت بستر حضور او آماده نشد و فیلم با یک بازیگر دیگر جلوی دوربین رفت. اما درست همان‌طور که خیلی‌ها می‌گویند، اگر وارد سینما شدید، دیگر نمی‌توانید از آن بیرون بیایید. سعید کنگرانی هم از این دسته جدا نیست. او تا همین چند ماه پیش در یک آموزشگاه سینمایی کار می‌کرد و به علاقه‌مندان آموزش می‌داد: آموزشگاه سینمایی «هلیا». او در مورد سبک تدریس بازیگری در این آموزشگاه گفت: «می‌خواهم یک روش جدید تدریس کنم که تاکنون در ایران تدریس نشده است، روش کاملا جدیدی است و از این منظر می‌توانم با کارگردانی به روش جیم جارموش اشاره کنم. دوست دارم دانشجویان را به طبیعت ببرم و درواقع با حقیقت تیپ آشنای‌شان کنم. من با دیدن جوانان علاقه‌مند و پیگیر به این فکر افتادم که روش جدیدی را امتحان کنم و مطمئن هستم جواب بهتری خواهد داد و جوانان بازیگری واقع در دل لوکیشن را فرامی گیرند و به این واسطه حتی رفتار با مردم جامعه را نیز به عنوان یک بازیگر آموزش می‌بینند.» اما همین که ما این راه را می‌رویم که او را پیدا کنیم، متوجه می‌شویم که مدتی است از آموزشگاه رفته است و یک بار دیگر تیر ما به خطا می‌رود.

راهی برای كم كردن اضطراب‌ها

خیلی از بازیگران هم نسل او و حتی قدیمی‌تر مدت‌ها بود که خانه‌نشین شده بودند. اجازه فعالیت نداشتند و در نهایت از دنیا رفتند. تهیه‌کننده فیلم «ازدواج به سبک ایرانی» در مورد پروسه انتخاب و بازی سعید کنگرانی در فیلم می‌گوید:



« به سعید کنگرانی اجازه فعالیت در ایران داده شده بود. قبل از اینکه فیلمبرداری را شروع کنیم هیچ حکم مشخصی مبنی بر ممنوع‌الکار بودن او وجود نداشت. این دست کارها نیاز زیادی به حکم قضایی دارد. اما من به شکل شفاهی با مسئولان در مورد حضور او در فیلم صحبت کردم و با توجه به اینکه نقش اصلی به آن معنا وجود نداشت، با بازی سعید کنگرانی در فیلم موافقت کردند. کار فیلمبرداری را شروع کردیم و بعد از 2 ماه با ما تماس گرفتند که او نباید در فیلم بازی کند. ما مطرح کرده بودیم، اجازه‌اش را هم گرفتیم، همان موقع اصلا باید فهرست بازیگران را می‌دادیم! مقاومت های منفی درست شد که او نباید در فیلم حضور پیدا می‌کرد. خب ما اواخر کار بودیم و جایگزین کردن به جای او به هیچ عنوان امکان‌پذیر نبود. تنها یک صحنه باید در شیراز فیلمبرداری می‌کردیم و اصلا حتی نمی‌شد که نقش را از فیلم حذف کنیم. اینطور شد که مدت‌ها فیلم را به نمایش نگذاشتند، در جشنواره فیلم فجر، فیلمی بود که به اصرار دوستان فیلم اولی بود که توسط هیات انتخاب اعلام شد، اما گروهی مخالفت کردند و حتی اجازه پخش فیلم در جشنواره را هم ندادند تا اینکه فیلم در دولت بعدی اجازه نمایش گرفت. یکی از موارد در مورد داستان و محتوای فیلم بود که یکسری سوءتفاهم‌ها را ایجاد کرده بود و یکی دیگر مربوط به حضور سعید کنگرانی در فیلم بود.»

سال​های دور از خانه

علی معلم در مورد حضور او در فیلم می‌گوید: «ما برای ازدواج به سبک ایرانی تعداد بازیگر اصلی که می‌خواستیم زیاد بود. از طرفی دیگر شنیده بودم سعید کنگرانی مدتی است که به ایران بازگشته و به نظرم آمد برای نقشی که ما در نظر داشتیم، یعنی همان نقش دایی خانواده خیلی مناسب است. انتخاب شد و کار فیلم شروع شد. در ابتدا طبیعی بود که او نتواند با بازیگران دیگر هماهنگ شود و برایش بازگشت به عالم سینما دشوار بود اما این کار انجام شد و نقش به خوبی در آمد. به هر حال زمانی که بازیگری بعد از مدت‌ها به سینما بازمی‌گردد به یک پروسه‌ای احتیاج دارد. شاید این اتفاق در روزهای اول سخت بود، اما بعد خوشبختانه خوب انجام شد. ضمن اینکه «ازدواج به سبک ایرانی» فیلمی بود که به همگامی هنرمندان با هم احتیاج داشت. همه خانواده باید با هم هماهنگ می‌بودند. نقش‌ها باید با یکدیگر اخت می​شدند و به نظرم نتیجه خوبی را در پی داشت.  سعید كنگرانی، فرد بسیار محترم، آرام و دوست‌داشتنی‌ای است. باقی تیم به خوبی با او ارتباط برقرار کردند و خیلی زود، تبدیل به یکی از اعضای فامیل شد. از آن موقع تا به حال زمانی گذشته و خاطره زیادی را از آن موقع در یادم نمانده است. سعید کنگرانی خاطرات تلخ و شیرین زیادی دارد. او کارنامه کاری درخشانی دارد و در این کارنامه می‌توان به همکاری با کارگردان‌های شاخصی اشاره کرد. با خسرو هریتاش در فیلم «سرایدار» همکاری کرد، در «دایره مینا» با داریوش مهرجویی کار کرد، سابقه همکاری با ناصر تقوایی را هم در سریال «دایی جان ناپلئون» دارد. نقش‌هایی که بازی کرده عمدتا فیلم‌هایی بود که جزو جریان خاص سینمای ایران به حساب می‌آمدند. من به خاطرم می‌آید که او برخلاف سایر بازیگران سر صحنه زمانی که بیکار بود کتاب می‌خواند، خیلی اهل گاسیپ‌های پشت صحنه نبود و روحیه خوبی برای کار کردن داشت. ما برای نمایش فیلم در دوبی با هم همسفر بودیم، این سفر خوش خاطره‌ای برای ما بود. متاسفانه فیلم در ایران با مسائل و حواشی زیادی روبه‌رو و مقداری دچار سانسور شد، به دلیل حضور سعید کنگرانی جلوی آن را گرفتند. خاطرات تلخ و شیرینی از آن موقع در خاطرم مانده است، اما چیزی که مسلم است این است که فیلم‌ها هستند که باقی می‌مانند، تمام آن حرف‌ها و حدیث‌ها، دوستی‌ها و دشمنی‌ها در طول تاریخ پاک می‌شوند.»

همکاری موج نو سینما

سعید کنگرانی از کودکی روی صحنه تئاتر بود. شناخته‌شده‌ترین نمایشی که بازی کرد نمایش «شهر قصه» بود. اما اولین حضور سینمایی‌اش در سینما «رضا موتوری» بود. بعد از آن با موج نو در سینمای ایران همساز شد و با کارگردانان مطرحی فعالیت کرد. در فیلم «دایره مینا» به کارگردانی داریوش مهرجویی، «سرایدار» به کارگردانی خسرو هریتاش، سریال «دایی جان ناپلئون» به کارگردانی ناصر تقوایی و... اما بعد از انقلاب هم به بازیگری ادامه داد و در فیلم‌های «پرواز در قفس» (۱۳۵۹) و «فصل خون» (۱۳۶۰) حبیب کاوش بازی کرد. فیلم «گرداب» (۱۳۶۱) آخرین فیلم او پیش از وقایع بعد بود که با وجود تهیه‌کنندگی بنیاد مستضعفان توقیف شد. پس از آن چند کارگردان برای ایفای نقش به او پیشنهاد کار دادند از جمله علی حاتمی برای فیلم «مادر» که او را برای ایفای نقش فرزند عارف مسلک خانواده (که بعدها امین تارخ آن را پذیرفت) در نظر گرفته بود ولی کنگرانی در سال ۱۳۶۴ بدون ذکر دلیل ممنوع التصویر اعلام شد و از ادامه فعالیتش جلوگیری به‌عمل آمد. با وجود تلاش فراوان، او نتوانست حکمش را تعدیل کند و در این مدت دائما مورد بازخواست قرار می‌گرفت. نهایتا در سال ۱۳۶۷ ایران را ترک کرد. یک سال در دوبی اقامت گزید و سپس به کالیفرنیا در ایالات‌متحده رفت و به مدت ۱۶ سال از ایران و بازیگری حرفه‌ای دور ماند. بعد از همین 16 سال بود که در فیلم «ازدواج به سبک ایرانی» بازی کرد.

حالا نمی‌دانیم بعد از بی‌مهری که در مورد فیلم «ازدواج به سبک ایرانی» شد، کجا ست؟ ایران است یا اینکه تصمیم گرفته دوباره به ایالات‌متحده برود و آنجا تدریس کند. با توجه به تمام یافته‌هایی که در این چند هفته به دست آوردیم، اینطور فکر می‌کنیم که سعید کنگرانی به خارج از کشور رفته است.



حب، بغض و تنگ نظری

اما با تمام این اوصاف بازیگران زیادی هستند که قبل از انقلاب اسلامی فیلم بازی می‌کردند و حالا از عالم سینما دور مانده‌اند. ناصر ملک‌مطیعی بازیگر 83 ساله‌ای است و بعد از سی و چند سال با فیلم «نقش و نگار» به سینما بازگشته است و در همان گفت‌وگو اعلام کرده که از این بازگشت خوشحال است. اما فیلم با مشکل روبه‌رو شده است. در جشنواره به نمایش در نیامد و معلوم نیست سرنوشت آن چطور خواهد شد. علی معلم در مورد عدم اجازه برای بازیگران قبل از انقلاب اسلامی می‌گوید:«واقعیت این است که من هیچ وقت نفهمیدم که چرا اجازه حضور برخی دوستان که در این سی و چند ساله در ایران زندگی کردند، داده نشد. خیلی‌ها بودند که در ایران زندگی کردند و در انقلاب، جنگ و دیگر مسائل شریک بودند. اگر فیلم‌های مبتذلی در آن دوره ساخته شد، مقصر اصلی دستگاه فرهنگی بود، نه عناصری که در فیلم‌ها حضور داشتند. به نظرم می‌آید که در این چند سال نگاه ناشکیبایی به آنها داشتیم. به خصوص کسانی که امروز سنی از آنها گذشته، به ویژه آقای ملک‌مطیعی و دوستان دیگری که هنوز در کنارمان هستند. به هر حال یادمان باشد کسی که وارد سینما می‌شود، نمی‌تواند از سینما دل بکند و دوری‌اش از سینما برای او مشکل است. شاید بهتر این باشد که ما نگاه مهربانانه‌تری نسبت به آنها داشته باشیم؛ نظام جمهوری اسلامی یک نظام تثبیت یافته است. باید اجازه حضور برای بسیاری از هنرمندان را که آمدند مانند ایرج قادری، ولی شیراندامی و... داد خیلی از آنهایی که حالا کار می‌کنند، سابقه کار در زمان شاه را دارند و در فیلم‌های گذشته هم بازی کردند، حالا ممکن است که در بین آنها فیلم‌های نامناسبی هم وجود داشته باشد، اما واقعیت است که انقلاب شد، نظام عوض شد و شرایط دیگری در نظام فراهم شد و دستگاه فرهنگی در زمان شاه بود که می‌توانست مستوجب ساخت فیلم‌های مبتذل شود. باید یک نگاه مهربان‌تری داشته باشیم و اجازه برای حضور این دوستان در نقش‌هایی که مناسب آنهاست و در اندازه و شان آنهاست فراهم کنیم. باور کنید که نه آسمان به زمین می‌آید و نه زمین به آسمان می‌چسبد. اگر ناصر ملک‌مطیعی 10 دقیقه در فیلمی حضور پیدا کند یا سعید کنگرانی 20 دقیقه بازی کند چه می​شود؟

 این واقعا یک مقداری تنگ‌نظری و بغض‌هایی است که وجود دارد و سابقه بدی که در ذهن‌ها وجود دارد، این اتفاقات را به همراه خودش می‌آورد. به نظر من باید نگاه توبه‌پذیر و مهربانی را نسبت به آنها داشته باشیم. از نفی آنها ما به جایی نرسیدیم. آنها در سال‌هایی هستند که نیاز به مهربانی و لطف دارند و نشان دادند که کسانی نبودند که بخواهند از کشورشان انتقاد کنند و در آثار دیگر حضور پیدا کنند. آنها در این مملکت زندگی کردند و با مردم کشور خودشان بودند. زمانی که در کنار مردم‌شان بودند، باید در سینمایی که متعلق به خودشان است و آنها هم بخشی از میراث این سینما هستند، در حد لازم اعتبار و احترام داده شود.»


ویدیو مرتبط :
کارشناس برنامه.آقای حامد محمدی کنگرانی(بخش دوم)

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

یک هفته هفت چهره؛ از سعید کنگرانی تا رضا گلزار


در همان لحظاتی که مردم شرق تهران در هول زلزله ی چهار ریشتری بودند "واسکولیت" به زندگی "بیت الله عباس پور" پایان داد ،"کوه عضله" و قهرمان پرورش اندام ایران که در دنیا آوازه ای داشت، قربانی بیماری شد که بسیار نادر است





صبح بخیر  - ایمان عبدلی:

سعید کنگرانی یا (عجب! نه بابا ی، هفته)

یک هفته هفت چهره؛ از سعید گنکرانی تا رضا گلزار

جناب "سعید کنگرانی" بازیگر پرکار سال های دور و کم کار این سالها یا همان «سعید» سریال "دایی جان ناپلئون" در مصاحبه ای که با نشریه «عصر اندیشه» داشته، پرده از رازهایی برداشت که طی 40 سال گذشته هیچکس گویی که جرات افشایش را نداشته، او در یک اقدام متهورانه نام هایی چون: نوش آفرین، شهناز تهرانی و خانم «گ» را رسما زیر سئوال برد :«دست هایی در کار بود که دخترهای فراری را که قبلا وارد سیستم روسپی گری می شدند را، وارد سینما کنند ،همان زنانی که اشاره کردم در سراسر ایران را نشان می کردند و فلان تهیه کننده از فقر و ضعف مالی آن دختر خانم استفاده می کرد، همان جا از پدر بدبختش دستخط می گرفتند تا بعد از عقد قرارداد با او هر بلایی سرش می آید، پدر حق اعتراض نداشته باشد».

او البته اسم هم آورده، که شفاف سازی  را به حد اعلا برساند،«خانم "گ" هم از طریق همین مناسبات به سینما آمد که نوش آفرین آمد» البته در این افشاگری پیچیده و ناگهانی و خود جوش ،جناب کنگرانی نام هایی چون هویدا و هژبر یزدانی و... را هم وارد داستان کرده ،کاری به درست و غلط حرف های سعید کنگرانی نداریم، اما شما چرا در چنین محیط فاسدی ادامه می دادی و "در امتداد شب" فعالیت می کردی؟ اگر بد بود شما آنجا چه می کردی ؟ چرا فعال بودی و با همین ها همکاری هم داشتی؟ شاید باید حرف های کنگرانی را با درک محدودیت های پیش رویش خواند، آن وقت شاید این جنس حرف زدن را بهتر درک کرد.


صادق خرازی یا (آنکه فهرست دارد، هفته)

یک هفته هفت چهره؛ از سعید گنکرانی تا رضا گلزار

خرازی را بیشتر با صبغه ی دیپلماتیکش می شناسند، او که در دولت احمدی نژاد جایگاه خاصی نداشت،این روزها و پس از باز شدن نسبی فضای سیاسی سکاندار حزب "ندا" شده است ،خرازی طی مصاحبه ای که با نشریه «مثلث» داشته است ،حرف هایی زده که هر دو طرف سیاست ایران را دچار تلاطم کرده ،هیاهویی که در نهایت منجر به استعفای او از دبیر کلی حزب ندا شده است : «من کسانی را به یاد دارم که وقتی من سفیر بودم با آمریکایی ها مذاکره می کردند و برای دشمن پیام می فرستادند؛ من آنها را به عنوان اصلاح طلب نمی پذیرم.

من فهرستی هم دارم که اگر لازم باشد یک روز آن را به مردم ارائه خواهم کرد.» البته خرازی بعدتر در مصاحبه با روزنامه "اعتماد" گفته که منظورش از آن افراد اصلاح طلبان نبوده است ،خلاصه که این کش و قوس ها اصولگرایان را به سمت پر رنگ کردن اختلافات در میان جناح مقابل سوق داد ،و بخشی از اردوگاه اصلاح طلبان را دچار اختلاف نظر کرده ، نزدیک شدن به انتخابات مجلس فضای "بد اخلاقی"  سیاسی را مطابق معمول پر رنگ می کند، فصل انتخابات فصل یارکشی و امتیاز گیری است وگرنه حرف های صادق خرازی که این روزها زمزمه ی پیوستنش  به وزارت امور خارجه به گوش می رسد خیلی حرف های درشتی نبوده است.


بیت الله عباسپور یا (از جمع خوبان یکی کم، هفته)

یک هفته هفت چهره؛ از سعید گنکرانی تا رضا گلزار

در همان لحظاتی که مردم شرق تهران در هول زلزله ی چهار ریشتری بودند "واسکولیت" به زندگی "بیت الله عباس پور" پایان داد ،"کوه عضله" و قهرمان پرورش اندام ایران که در دنیا آوازه ای داشت، قربانی بیماری شد که بسیار نادر است :«اختلال در سیستم ایمنی والتهاب عروق خونی » ضربه ی اصلی این بیماری به جسم قربانی است، در حالی که در روزهای اولیه انتشار خبری بیماری عباسپور ،منابع مختلف خبر از این می دادند که بیماری حاصل داروهای مکمل است ،بعد تر مشخص شد بیماری هیچ ارتباطی به شکل تغذیه  قهرمان کشورمان نداشته است ،قهرمان پرورش اندام جهان و تنها نماینده ی ایران در معتبرترین مسابقات پرورش اندام درگذشت ؛کاش کسی از میان مسئولین خانواده ی عباسپور را دریابد ،"کردها" در هر شرایطی با عزت زندگی می کنند حتی حمایت معنوی هم می تواند حال خانواده ی داغدار عباسپور را خوب کند.


امیر حسین یا (کودکی های به یغما رفته ی، هفته)

یک هفته هفت چهره؛ از سعید گنکرانی تا رضا گلزار

کودک و شادی جدایی ناپذیرند، انسان و امنیت هم به همچنین؛ اینها ابتدایی ترین حقوق شهروندی است؛ اینکه حق انتخاب داشته باشیم، و بتوانیم با خیال راحت برای تفریح کردن گام برداریم؛ اما این سومین بار از ابتدای امسال است که پارک های محدوده ی نواب صفوی قربانی می گیرد ،یک بار بوستان جلالی و برق گرفتگی پسرکی 10 ساله که به دنبال توپش به حوض پارک می افتد و برق جانش را می گیرد، بار دوم؛ پسرکی دوازده ساله در مالک اشتر قربانی تیر دروازه ای می شود که به ناگاه روی سرش سقوط می کند و بار سوم که همین چند روز پیش بود؛ داستان امیر حسین که از سرسره ی مارپیچ بوستان جهاد با چشمان بسته پایین می آید و به آغوش پدر نمی رسد.

پزشکی قانونی گزارش کرده: ایست قلبی ،اما خانواده ی امیر حسین، استاندارد نبودن سرسره را عامل مرگ پسرکشان می دانند و از شهرداری منطقه شکایت کرده اند ،نکته ی دردناک اینکه هیچ اورژانس و یا کمکی در اطراف پارک پیش بینی نشده بوده و اگر بودند شاید امیر حسین زنده می ماند ؛ جان کلام اینکه ؛این حداقل ها را دریغ نکنید ؛ در سرزمین "نفت و معدن" زندگی برای امیر حسین ها باید رنگین تر باشد ؟!


فیلیپ هاموند یا (کار، کار انگلیسی هاست، هفته)

یک هفته هفت چهره؛ از سعید گنکرانی تا رضا گلزار

خیلی اتفاقی شد، اما این هفته در دو پاراگراف یاد مجموعه ی "دایی جانئ ناپلئون" ساخته ی ماندگار ناصر تقوایی زنده شد، شخصیت دایی جان که توهم پر رنگی از توطئه انگلیسی ها داشت در هر کاستی و خرابکاری  انگلیسی ها را دخیل می دانست ،آن کاراکتر ماندگار تمثیلی از باور جمعی است که در میان ایرانیان ریشه دارد ،همان باوری که هیچوقت دید مثبتی نسبت به انگلیس ها ندارد حالا در روزهایی که سفارت انگلیس پس از چهار سال تعطیلی اجباری بازگشایی شده دوباره زمزمه ی بدبینانه ی قضاوت مردم در مورد انگلیسی ها شنیده می شود مقاله ی "فیلیپ هاموند" وزیر امور خارجه انگلیس در روزنامه "ایران" نوع نگاه ها را نشان می دهد:« روابط ایران و بریتانیا پیشینه‌ای طولانی، پیچیده، و اغلب دشوار دارد.

من انتظار ندارم تمام مشکلات یک شبه حل و فصل شوند. اما امروز ما چالش‌های مشترک بسیاری پیش رو داریم: سربرآوردن داعش در عراق و سوریه، بی ثباتی در افغانستان، تجارت مواد مخدر، و تغییر آب و هوا و اقلیم زمین»  چالش های مشترک  یا به زبان ساده تر: منافع مشترک ،کلید واژه ی اساسی در تعریف روابط دیپلماتیک امروز دنیاست؛ بهتر است تمام پیش زمینه های ذهنی را کنار بزنیم و فقط به «مناف ملی» بیندیشیم، حتی اگر آن منافع گره خورده باشد با همنشینی "پیر استعمار".


محمدرضا گلزار یا (استاری که دیگر سوپر نیست، هفته)

یک هفته هفت چهره؛ از سعید گنکرانی تا رضا گلزار

سریال "عشق تعطیل نیست" حاشیه ساز شد، جایی که پیشتر گلزار ادعا کرده بود « قبل از شروع قسمت 6 من به‌شخصه و به خاطر خواسته جمعی گروه، کارگردان را صدا کردم و از او خواستم متن را به خاطرعدم علاقه مردم به آن عوض کند و نویسنده جدیدی به گروه اضافه کند که کارگردان زیر بار چنین کاری نرفت و ترجیح داد که کار را متوقف کند. این شد که همه باهم انصراف دادیم و پروژه متوقف شد.» اما کمی بعد بیرنگ تهیه ی کننده ی باسابقه ی تلویزیون طی یک مصاحبه ی صریح از خجالت آقای گلزار در آمدند و به نوعی افشاگری کردند :«آقای گلزار از طرف سرمایه‌‌گذار به من تحمیل شد. ایشان این سبك بازی را بلد نیست، در لحظات عاطفی مشكل دارد، در خنداندن مشكل دارد، جنس كمدی كار ما یک كمدی كلام است و احتیاج به یك مقدار کار تئاتری دارد  که ایشان با این جنس کار مشكل دارد.»

این کارگردان گفته: «آقای گلزار به نظر من باید یاد بگیرد که با سوپراستار بودن و گوش به حرف كارگردان نسپردن و اینكه من همین هستم و باید باشم، نمی‌تواند یك كار جدید را به وجود بیاورد.» داستان تکراری سوپر استارهایی  که بر مبنای فیزیک و چهره رو می آیند و تن به دشواری های کار نمی دهند ، گلزار هیچوقت صورت غیر قابل انعطافش را اصلاح نکرد شاید "بوتیک" در کارنامه ی او یک استثنا باشد؛ سالها احساس میشد کسی باید این حرفا را بزند، شاید این حرف های به ظاهر تند بیرنگ ،گلزار را نجات دهد.


دهه ی شصت و هفتادی ها یا (عشق تعطیل است ، هفته )

یک هفته هفت چهره؛ از سعید گنکرانی تا رضا گلزار

این جملات را داشته باشید «در هر ساعت 19 طلاق در کشور اتفاق می افتد» ، « در سال 93 ازهر چهار ازدواج یکی از آن ها منجر به طلاق شده است» ،« در طی سالهای اخیر میزان طلاق در کشور در رنج 24 تا 25 سال در بین دختران و 27 تا 29 سال بین پسران است»،«عدم مسئولیت پذیری ،طلاق عاطفی، اعتیاد،دخالت اطرافیان،کمبود مهارت های زندگی، بیکاری، عدم تسلط به مهارت های حل مسئله، عدم حمایت های روانی و عاطفی، پایین بودن آستانه تحمل و همچنین عدم بلوغ فکری از جمله دلایل مهم طلاق هستند»،«خراسان رضوی بیشترین آمار طلاق و سیستان و بلوچستان کمترین آمار را دارد»، «بالاترین فراوانی طلاق در سن جوانی است، فاصله زندگی مشترک از ازدواج تا طلاق کمتر از پنج سال است» بدون شرح!