رییس انجمن آدم کوچولوها و همسر بلندقدش


خانه شان کوچک بود اما گرم. کنار هم به خوبی داشتند زندگی می کردند و از زندگی شان هم راضی بودند اما کمی با بقیه فرق داشتند. زن، شوهر و کیمیای 14 ساله؛ 15 سال است خانواده شان شکل گرفته است.





هفته نامه تماشاگران امروز - آزاده باقری: خانه شان کوچک بود اما گرم. کنار هم به خوبی داشتند زندگی می کردند و از زندگی شان هم راضی بودند اما کمی با بقیه فرق داشتند. زن، شوهر و کیمیای 14 ساله؛ 15 سال است خانواده شان شکل گرفته است. حمید ابراهیمی پدر خانواده است. شاید به ظاهر و جثه اش که نگاه کنید اگر بلند نگویید، در دلتان خواهید گفت مگر می شود مردی با این قد و قواره بتواند یک زندگی را بچرخاند!

حمید ابراهیمی شاید قد بلندی نداشته باشد اما 15 سال می شود به همه ثابت کرده می توان بدون قد و ظاهر دلفریب، زندگی خوب و موفقی داشت. سهیلا محرمی، همسر آقا حمید است و با وجود اینکه از نظر قد یک فرد معمولی حساب می شود و جزو کوتاه قامتان نیست، 20 سال بیشتر نداشته، تک دختر خانواده در میان هفت برادر بوده و با اینحال حاضر می شود به خواستگاری مردی که شاید مرد آرزوهای هیچ دختر 20 ساله ای نباشد، پاسخ مثبت بدهد.

دخترشان کیمیا هم الان کلاس هشتم است و با وجود اینکه پدرش شرایط فیزیکی کوتاه قامت دارداما رشد طبیعی داشته و قد بلند است. او هم از اینکه پدرش با خیلی پدرهای دیگر متفاوت است، ناراحت نیست و هیچ مشکلی با این قضیه ندارد.
حمید ابراهیمی، رییس انجمن آدم کوچولوها و همسر بلندقدش

آقای ابراهیمی 39 ساله حدود 9 سال پیش تصمیم می گیرد انجمنی برای حمایت از آدم کوچولوها تشکیل دهد که بعد از دو سال و نیم تلاش پیگیرانه موفق می شود این انجمن را راه بیندازد و الان 6 سال است اول اردیبهشت تولد شکل گیری انجمن را جشن می گیرند.

آقای ابراهیمی چطور تصمیم گرفتید ازدواج کنید؟ آن هم با کسی که از نظر جسمی شبیه به شما نبود؟


- من شاغل بودم و در شهرستان های مختلف فعالیت های هنری انجام می دادم. اوایل چندان فکرم به سمت ازدواج نمی رفت اما خانواده ام تصمیم جدی گرفته بود و حتی چندین مورد هم برای من پا پیش گذاشتند و به من هم پیشنهاد دادند. حتی خودم هم در چند مورد در هرستان های مختلف که بودم در غیاب خانواده تقاضای ازدواج کردم تا اینکه بالاخره قسمت به یاری ما آمد.

برادرم که از نظر فیزیکی شرایطش مانند من است 10 سالی زودتر از من ازدواج کرده بود آن هم با یک خانم قد بلند و عادی. ما با خانواده همسر ایشان در ارتباط بودیم و در جریان روند خانوادگی ما بودند، برای همین از میان هم محله ای هایشان خانواده همسرم را به ما معرفی کردند و مقدمات خواستگاری چیده شد. با خانواده به شمال رفتیم. زمستان 78 بود. یادم هست همان شب، باران می آمد و همه چیز به خوبی پیش رفت.

خانواده خانم محرمی چطور راضی به این ازدواج شدند؟ با شرایط شما مشکلی نداشتند؟


- من روحیه بالا و شادی دارم و باعث شد از طریق همین روحیه همان شب خواستگاری ذهنیت مثبتی پیش خانوده همسرم ایجاد کنم و دیگر با چالشی مواجه نشدیم. البته خودشان هم خوش ذوق بودند و خب پسندیدند (خنده). از طرف دیگر چون پیش زمینه ای در گذشته از ما داشتند و دیده بودند توانسته از پس زندگی بربیاید، برای همین پذیرش این موضوع برای آنها بسیار ساده تر بود و اعتماد به وجود آمد. خانمم و خانواده اش در ابتدا به دنبال این بودند که توانمندی های من را بسنجند تا اینکه به شرایط فیزیکی ام توجه کنند.

حمید ابراهیمی، رییس انجمن آدم کوچولوها و همسر بلندقدش

آنها بیشتر به دنبال این بودند دامادی برای خانواده خود انتخاب کنند که فرد موفقی باشد. اینکه شکل و شمایل، قد و فیزیک دامادشان به چه صورت است برای آنها معیار نبود. وقتی دیدند که من با این شرایط فیزیکی توانسته ام به خوبی از پس بسیاری از کارها بربیایم برای همین احساس کردند که من می توانم زندگی مشترک خوبی را تشکیل دهم. چون ملاک، خوشبختی است حالا چه در ارتفاع پایین چه در ارتفاع بالا؛ مهم این است که آن آدم در هر سطحی بتواند خوشبخت باشد. ابتدای زندگی برای خانمم پذیرش من یک مقدار سخت بود.

به هر حال با چنین شرایط فیزیکی مواجه نشده بود و تجربه نداشت. خانم من هم در سال های اول زندگی این سختی را به چهره یا به زبان نشان می داد. به هر حال برای خیلی ها جالب است کسی مثل من با چنین شرایط فیزیکی ازدواج کرده باشد آن هم با یک خانم قد بلند. وقتی می دید من از روی این مسائل با خونسردی رد می شوم نگاه او هم خود به خود تغییر کرد.

خانم محرمی چطور شد که چنین تصمیمی گرفتید و قبول کردید تا آخر عمر با مردی که از نظر شرایط فیزیکی با شما فرق می کند زندگی کنید؟

- انگار قسمت بود که من با حمید ازدواج کنم. همه چیز را خدا کنار هم چید. به خودم آمدم دیدم که ازدواج کردیم و نفهمیدم اصلا چطور جور شد. مراسم خواستگاری تا مراسم بله برون یک هفته هم نکشید و همه چیز خیلی سریع پیش رفت اما به هیچ وجه پشیمان نیستم.

با نگاه مردم مشکلی نداشتید؟

- نگاه مردم برای من خیلی سخت بود. نگاه می کردند، ما را به هم نشان می دادند و می خندیدند. در ابتدا نمی توانستم تحمل کنم. در تهران برای من راحت تر بود تا وقتی که به شهرستان می رفتم. نگاه ها در شهرستان بیشتر روی ما هست و بیشتر ما را به هم نشان می دهند اما در تهران اینطور نیست؛ برای همین زندگی در تهران برای من قابل قبول تر است اما الان دیگر برای من و هم برای مردم در شهرستان مان عادی شده و دیگر نگاه ها اذیتم نمی کند.

تا به حال به همسرتان به خاطر شرایط فیزیکی که داشته سرکوفت زده اید؟

- تا به حال سرکوفت نزده ام. به کسانی که ما را مسخره می کردند عکس العمل نشان می دادم اما به خودش چیزی نمی گفتم. خب یک وقت هایی که خیلی اعصابم خورد باشد یک چیزهایی به او می گویم اما در کل دیگر مشکلی با این قضیه ندارم. خدا رو شکر کیمیا، دخترم حالت عادی دارد. بچه برادرش را که دیده بودم عادی است و مانند خودش نشده خیالم راحت بود که اگر بچه دار شویم مشکلی پیدا نمی کند اما خب برای اینکه بچه دیگری داشته باشیم دیگر جانب احتیاط را رعایت کردیم و گفتیم یک بچه برایمان کافی است و همین که سالم است خدا را شکر کردیم.

حمید ابراهیمی، رییس انجمن آدم کوچولوها و همسر بلندقدش

خانواده شما که همین یک دختر را داشت، قبول حمید برایشان دشوار نبود؟


- من یک دختر بودم و 7 برادر داشتم. دوتای آنها مخالف صددرصد ازدواج مان بودند. می گفتند با شرایطی که ایشان دارد نمی تواند از پس زندگی بربیاید و چرا باید با یک دانه خواهرمان این کار را کنیم. یک جورایی آقای ابراهیمی هفت خان رستم گذراند اما الان دیگر خوب هستند و بیشتر از من قبولش دارند. به هر حال نگران بودند که نتواند من را خوشبخت کند. از طرف دیگر هم می گفتند که آبرویمان در محل می رود؛ یک دانه داماد داریم آن هم اینطوری باشد؟ اصلا خدا را خوش نمی آید بگوییم این داماد ماست!! اما بعد از عروسی خدا را شکر دیگر مشکلات برطرف شد.

شب عروسی هم مشکلی نداشتید؟

- در شب عروسی اگر بگویم برایم بی تفاوت بود دروغ گفته ام. به هر حال یک مقدار دلشوره داشتم. نگاه های مردم من را خیلی می ترساند. روز عروسی ما آنقدر شلوغ شده بود که وقتی داخل حیاط مراسم شدم مانده بودم چی کار کنم. زمانی که وارد حیاط شدیم طوری بود که واقعا روی درخت هم جای نشستن نبود اما خدا را شکر مراسم آبرومندی بود. در حال حاضر هم داریم زندگی مان را می کنیم و من مشکلی ندارم و در کنار همسر و دخترم زندگی آرامی داریم.


ویدیو مرتبط :
آدم کوچولوها

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

آدم کوچولوها چه دنیای قشنگی دارند