دکتر شریعتی، سوسیال دموکرات در مرز آنارشیسم


شریعتی را باید دوباره شناخت و اکنون که جامعه ایران از هر زمان دیگر پول زده تر و پول دوست تر و طبقاتی تر شده و می خواهیم بخشی از برنامه چند صد میلیارد دلاری و پرهزینه هسته ای مان را تعطیل کنیم تا خونی در رگ های گرفته این اقتصاد به رکود نشسته بدود.





هفته نامه امید جوان: احسان شریعتی نه به ستایش عاطفی پدر پرداخته و نه از آن دست حرفها که بارها گفته و نوشته شده که سخنی تازه آورده است. پایگاه تفکر او را معرفی می کند. اگر تصور می کنید با یک مکرر رو به رو هستید با عرض معذرت به شما می گوییم اشتباه می کنید. چون این بار صحبت از آرای اقتصادی است و پاسخ به این پرسش که شریعتی چپ بود یا نه و اگر سوسیالیست بود از نوع لنینیستی آن یا از جنس اروپایی اش؟

پاسخ احسان صریح و روشن است: شریعتی، یک سوسیال دموکرات بود. اینکه پدر را در مرز آنارشیسم معرف می کند منتها نه آنارشیسم به مفهوم «هرج و مرج طلبی» که به معنی «تقی سلطه» نیز نکته تازه ای است. خرده نگیرید که احسان از اصطلاحات غیرمعمول زیاد استفاده کرده که اگر قدری دقت کنید با آنها انس می گیرید و تصدیق می کنید که چاره ای جز به کارگیری بسیاری از آنها نیست.

دکتر شریعتی، سوسیال دموکرات در مرز آنارشیسم

شریعتی را باید دوباره شناخت و اکنون که جامعه ایران از هر زمان دیگر پول زده تر و پول دوست تر و طبقاتی تر شده و می خواهیم بخشی از برنامه چند صد میلیارد دلاری و پرهزینه هسته ای مان را تعطیل کنیم تا خونی در رگ های گرفته این اقتصاد به رکود نشسته بدود. وقت آن است که شریعتی را نه به خاطر علی شریعتی که به سبب آشنایی با دیدگاه های تازه باز بشناسیم.

احسان شریعتی در سالگرد درگذشت پدر نام دار خود در مصاحبه ای با روزنامه «قانون» گفته است: «بعضی فکر می کنند چون شریعتی بر عدالت تاکید داشته و معلم انقلاب بوده، حالا که اقتصاد ایران به این صورت درآمده، نتیجه اندیشه های شریعتی است. باید تاکید کنم این نوع تفکرات اصلا صحیح نیست. به این دلیل که اندیشه سوشیال شریعتی از نظر خاستگاهی اروپایی است نه کمونیستی و دولتی.

دکتر شریعتی، سوسیال دموکرات در مرز آنارشیسم

ایشان به دنبال تجربه های تعاونی و شورایی و کنترل جامعه از پایین یا همان خودم مردم بودند. اما در مورد سنخ شناسی سوسیالیسم مورد نظر دکتر که موضوع شبه آلودی شده و عده ای می پندارند که سوسیالیسمی از نوع لنینیستی است و امامت او اتوریتر و توتالیتر تلقی شده، باید یادآوری کرد که آبشخورهای سوسیالیسم او بیشتر اروپایی است تا نوع اردوگاهی و بلوک شرقی و حتی «جهان سومی» سابق زیرا شریعتی به عنوان شاگرد گورویچ و لوفور و... بیشتر متاثر از آرای آنارشیست ها و نئومارکسیست ها، از لوکاچ تا آلتوسر بود و از روشنفکرانی بود که برای اولین بار این اندیشه ها را در برابر «چپ سنتی» از نوع روسی و چینی و کوبایی و... در ایران مطرح کرده است.

جالب آن که قبل از انقلاب برخی از گروه های چپ مسلمان و غیرمسلمان به او ایراد گرفته اند ه بحث های او «علمی و پرولتری و انقلابیم نیست زیرا جامعه شناسی او تحت تاثیر جامعه شناسی بورژوایی ماکس وبر است و از ماتریالیسم تاریخی و دیالکتیک ماتریالیسم فاصله دارد. اگر بخواهیم بین رفرمیسم در سنت سوسیال دموکراسی اروپا و اشکال مارکسیسم- لنینیسم دولتی، راه سومی بجوییم، این راه سوم که شریعتی بدان نزدیک بود را شاید بتوان همسو با رزا لوکزامبورگ و در مرز آنارشیسم (نفی سلطه) به طور کلی یا همان دموکراسی شورایی، البته به روال اسلامی و ایرانی آن دانست.»

به گفته فرزند شریعتی، او اگر در قید حیات بود سوسیال دموکرات باقی می ماند و در اندیشه اش آزادی بر عدالت تقدم دارد: «به این دلیل که جامعه ای که آزاد نباشد نه عدالت و نه عرفان آن ره به جایی نخواهدبرد. چون می دانید که تثلیت عرفان، برابری، آزادی تالیف نهایی شریعتی است که در اواخر عمر به آن رسیده بود و به صورت یک مانیفست آن را ارائه کرد اما این عرفان وقتی ممکن است که عدالت و آزادی باشد.

دکتر شریعتی، سوسیال دموکرات در مرز آنارشیسم

در این مثلت عرفان، برابری، آزادی، اول آزادی است یعنی جامعه ای که مستقل باشد، آحاد شهروندان در آن احساس کرامت و ارامش می کنند. بعد از آن عدالت مهم است. البته این مکانیکی نیست که قبل و بعد داشته باشد. آزادی برای این خوب است که بتوانیم انتخاب آگاهانه داشته باشیم برای رسیدن به جامعه ای عادلانه که امکانات به شکل مساوی برای رشد افراد تقسیم شده باشد. بنابراین آزادی و عدالت مکمل همدیگر هستند. به این معنا با این که آزادی پیش شرط است اما شرط کافی نیست.»

رسول جعفریان، استاد تاریخ دانشگاه تهران نیز در گفت و گویی با خبرگزاری (آنا)، یکی از آخرین نتایج منفی برخی از افکار دکتر شریعتی را طرح نظریه تشیع صوفی دانسته و افزوده است: «این طرح در این چند سال برای ایران بسیار بد بوده و با نگارش ده ها مقاله و چندین کتاب، ایران معاصر به عنوان ایران شیعه صوفی مورد طعن دشمنان ما از اعراب قرار گرفته است. کتاب هایی نظیر «عودت الصفویین» یا بازگشت صفوی ها که کم لها من نظیر و در سعودی چاپ شده، به همین معناست. البته همه قضیه به کتاب تشیع صفوی و علوی بر نمی گردد، اما این کتاب نقش محوری دارد. جنبه های مثبتی هم از تاثیر او وجود دارد، اما بهتر است عرض کنم اصلا نمی خواهم و دوست ندارم در این باره اظهارنظر و قضاوت ارزشی کنم که افکار مرحوم شریعتی چه تاثیری داشته است.»

او درباره ارزیابی دو طیف چپ و راست سیاسی ایران از آرای شریعتی گفته است: «چپ ها، چه آن زمان که تند بودند و تحت تاثیر مارکسیسم و حرکت های انقلابی عالم و باز تفسیر انقلابی دین، و چه بعدها که تحت تاثیر شکست جریان چپ در دنیا به سمت لیبرالیسم فکری رفتند و دموکرات و آزادی خواه شدند، همیشه مدافع شریعتی بوده و هستند. برای آن ها تغییر و طرفداری از آن مهم است. اوضاع جوامعی مثل ما هر روز تغییر را می طلبد چون ثبات ندارد. البته برخی از آن ها در این زمینه تندتر و برخی که متدین تر بودند با احتیاط بیشتری نظر می دادند.

دکتر شریعتی، سوسیال دموکرات در مرز آنارشیسم
ماکت دکتر شریعتی در موزه عبرت

اما جریان راست یا آنچه حالا به آن اصول  گرایی گفته می شود، دو بخش بودند، چنانکه قبل از انقلاب هم همین تقسیم مطرح بود. جناحی از راست های انقلابی، مدافع شریعتی بودند و او را دوست داشتند، ضمن اینکه مرتب می گفتند البته اشکالاتی دارد. عده ای هم سخت منتقد بودند و در عین حال انقلابی. بخشی از جریان راست انقلابی، پیش از انقلاب به خاطر انتقاد از شریعتی، انقلاب و روش انقلابی را هم کنار گذاشتند و رفتند. نمونه اش خود آیت الله میلانی و اطرافیان ایشان بودند. آقای مصباح هم جزو همین هاست، که اول خیلی خیلی انقلابی بودند و بعد تردید کردند. آقای میلانی در این زمینه، یک پدیده است. البته آقای مصباح بعد از انقلاب باز به تدریج به دامن انقلاب برگشت که این هم به خاطر سیاست امام بود که از کارهای ایشان برای آموزش طلاب حمایت کرد.

ایشان اوایل بااحتیاط وارد انقلاب شد و البته سال هاست که دیگر به صورت جدی در مجموعه کار می کند. این را بگویم که بعد از انقلاب، جریان اصولگرایی کمابیش به همین صورت ماند. البته هرازچندی در این جریان تحولی رخ می داد و مثلا نامه ای یا سندی کشف می شد و کسانی مطالب تازه ای می گفتند، اما واقعیت آن است که جناح راست همچنان آن حالت را دارد. بخشی که خیلی سنت گراست، معمولا انتقاد بیشتری نسبت به شریعتی دارد. درعوض، برخی از انقلابیون اصولگرا، نسبت به تاثیر شریعتی در انقلاب واقف هستند و از زاویه انقلابی بودن و اینکه واقعیاتی را دیده اند، از او حمایت می کردند و می کنند.»

جعفریان با اشاره به نامه های انتقادی آیت الله مطهری به شریعتی می گوید: «اصلاح طلبی آقای مطهری را باید به طور جدی پذیرفت. نقش او در تاسیس حسینیه ارشاد، شرکت در برنامه ها و برنامه ریزی ها، همه نشان می دهد که او خیلی به روش های سنتی اعتقاد نداشته است. این را از انتقادات وی نسبت به روحانیت هم می توان دریافت. مسائل حسینیه ارشاد که حالا بسیاری از آن ها با انتشار نامه های آقای مطهری یا مطالب منتشره توسط آقای میناچی و جناب استاد خسروشاهی روشن شده است، بسیاری از واقعیات را نشان می دهد. آقای مطهری تندروی را نمی پسندید و حاضر نبود اجازه دهد شریعتی هرچیزی که می خواهد علیه روحانیت بگوید.

دکتر شریعتی، سوسیال دموکرات در مرز آنارشیسم

این شکی هم که پیدا کرد روی همین جهات بود.  در ایران برای اصلاح طلبی بر پایه دین یا ایجاد انقلاب براساس دین، امیدی به جز روحانیت از نظر مطهری نبود. بنابراین کسی حق نداشت آن را خرد و خمیر کند. در حالی که شریعتی گاه در این باره افراط می کرد. اینکه شاید آقای مطهری درباره مرحوم شریعتی قدری تند رفته باشد، ممکن است، بالاخره ایشان هم مثل بقیه است، اما شجاعت او اینجا هم خود را نشان داد. او حس کرد این خط را باید کنترل کند حتی اگر به حذف خودش از صحنه منجر شود.

مطهری اول ترور شخصیت شد، از همان ماه های قبل از انقلاب، بعد ترور فیزیکی شد. همه اش هم به خاطر مرحوم شریعتی بود. اما آنچه ماند، شجاعت او بود. از طرف دیگر امام هم آقای مطهری را قبول داشت. به هر کس تذکر می داد به نظرم به او تذکر نمی داد. به عکس آقای مطهری شجاعت داشت و به طورجدی مطالب را به امام می نوشت. شهامت آقای مطهری مثل بسیاری از جنبه های دیگر او بی نظیر است.»

وی افزود: «آنچه آن روزگار را پدید آورد مسیری بود که به یک انقلاب منتهی شد و آن شرایط فعلا تکرارپذیر نیست. بنابراین دنبال شریعتی و مطهری نگردید. البته هستند کسانی که در حرف زدن و نصیحت کردن و انتقادی برخورد کردن، ادای شریعتی را در می آورند، اما این ها اساسا زمان را عوضی گرفته اند. اتفاقا این ها هم به همان اندازه که سواد دارند و فکر می کنند اگر ادای او را درآورند کار درست می شود. در حالی که نه ادب او را دارند نه ادبیات او و نه اصلا زمان آن زمان است، و نه تجربه انقلاب و آن روحی که در مردم دمیده شد و آن وضعیت را پدید آورد، وجود دارد.

 دکتر شریعتی، سوسیال دموکرات در مرز آنارشیسم

به نظرم الان نوعی سردرگمی هست که چیز بدی هم نیست. زاییده تغییر شرایط و تصادم افکار قدیمی با آن است که نیاز به تجدید را پدید می آورد. در این میان روشنفکری دینی شکست های فاحشی خورده و چندین تجربه آن از شریعتی تا سروش و مجاهدین و دیگر  جریان ها شکست را تحمل کرده است. مدل های جدید آن هم که روی اخلاق تیکه می کند، گرچه قشنگ است ولی خیلی واقع گرا نیست و در این دنیای خشن راه به جایی نخواهدبرد. دنیای اسلامی که داعش تولید می کند اینجا هم ممکن است و الزاما تندرو تولید می کند. دست ما نیست که چه دستوری بدهیم.»

روزنامه خراسان هم نوشت: آیت الله خامنه ای در کتابی با موضوع 50 سال تاریخ مبارزات مذهبی، در بخشی که مربوط به دکتر شریعتی است حاشیه هایی نوشته اند. در آن کتاب مطالبی از شریعتی براساس اسناد ساواک آمده ه او خطاب به ساواک گفته است «من هم مثل شما با روحانیت مخالفم و راه ما یکی است». مقام معظم رهبری که خود سابقه دوست با دکتر شریعتی را دارد در این باره حاشیه ای بر این کتاب نوشته اند. با این مضمون که «این که کسی بگوید شریعتی به استناد این اسناد ساواکی است، نادرست است و قطعا این گفته های او از سنخ تقیه است و در شرایط سخت شکنجه و بازجویی مطرح شده است. معنایش این نیست که این حرف ها عقاید واقعی او است.»

دکتر شریعتی، سوسیال دموکرات در مرز آنارشیسم

ایشان حاشیه دیگری هم بر این کتاب مرقوم داشته اند با این مضمون که «بعضی حرف های شریعتی دچار سوءتفاهم شده و عده ای از حرف های او برداشت های دیگری کرده اند». روزنامه «خراسان» ننوشته اما این نکته را هم اضافه می کنیم که در دیداری که حمید زیارتی (مشهور به روحانی) حضور داشته آیت الله خامنه ای با عتاب خاصی خطاب به او گفته اند: انگ ساواکی به دکتر نمی چسبد و به صورت غیرمستقیم او را از ادامه این رویکرد برحذر داشتند.


ویدیو مرتبط :
سوسیال دموکراسی چیست؟

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

انواع انسان ها از دید دکتر شریعتی



 

 

انواع انسان ها از دید دکتر شریعتی

 


دکتر علی شریعتی انسانها را به چهار دسته تقسیم کرده است:

1. آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم نیستند

عمده آدمها. حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم می‌شوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.


2. آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هم نیستند

مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویتشان را به ازای چیزی فانی واگذاشته‌اند. بی شخصیت‌اند و بی اعتبار. هرگز به چشم نمی‌آیند. مرده و زنده‌اشان یکی است.


3. آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم هستند

آدمهای معتبر و با شخصیت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را می گذارند. کسانی که هماره به خاطر ما می‌مانند. دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم.


4. آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هستند

شگفت انگیز ترین آدمها. در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه اند که ما نمی‌توانیم حضورشان را دریابیم. اما وقتی که از پیش ما میروند نرم نرم آهسته آهسته درک می‌کنیم. باز می‌شناسیم. می فهمیم که آنان چه بودند. چه می گفتند و چه می خواستند. ما همیشه عاشق این آدمها هستیم . هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار می‌گیریم قفل بر زبانمان می‌زنند. اختیار از ما سلب می‌شود. سکوت می‌کنیم و غرقه در حضور آنان مست می‌شویم و درست در زمانی که می‌روند یادمان می آید که چه حرفها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد اینها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.