درس عشق از جدایی های مشهور تاریخ


قدیم ها که فناوری نبود، دو عاشق دلباخته که می خواستند از هم جدا شوند برای هم نامه می نوشتند. نامه های دستی که بر سپیدی کاغذها نوشته می شدند.

 
 


صبح بخیر: قدیم ها که فناوری نبود، دو عاشق دلباخته که می خواستند از هم جدا شوند برای هم نامه می نوشتند. نامه های دستی که بر سپیدی کاغذها نوشته می شدند. نامه هایی که نشانه هایی از جدایی در خود داشتند. در میان میلیون ها میلیون نامه ای که در طول تاریخ نوشته شده اند، ما 6 نامه از نویسنده های مشهور سال های دور رابرایتان انتخاب کرده ایم که شاید در میان جملاتشان بتوانید حرف هایی را بیرون بکشید که به رابطه عاشقانه شما کمک کند.

1.    توضیح ندادن

در سال 1907 میلادی، رمان نویسی به نام «ادیث وارتون»، رابطه عاشقانه ای را از طریق نامه نگاری با خبرنگار خارجی به نام «مورتون فولرتون» آغاز کرد. اما در سال 1908 میلادی، تعداد این نامه ها کم و کمتر شد. تا اینکه وارتون متوجه شد عشقش با زن دیگری در ارتباط است.



وارتون پس از این موضوع برای فولرتون نوشت: «تو همیشه همچون یک عاشق برایم می نوشتی و مانند فردی رفتار می کردی که گویی صدها سال است مرا می شناسد! امابدون اینکه چیزی بگویی و توضیحی بدهی به این رابطه خاتمه دادی، زیرا خودت دوست داشتی که این طور باشد. این را می شد از تغییراتی که از ماه دسامبر در رفتارت ایجاد شده بود، حس کرد.»

2.    درد شیرین


در اواخر قرن 19 میلادی «اسکار وایلد» علاقه پنهانی به لرد آلفرد داگلاس پیدا کرده بود. در سال 1895 میلادی،  یکی از نامه های عاشقانه وایلد به لرد کشف و منجر به زندانی شدن او شد. حدود دو سال بعد او این نامه انتقادی را داگلاس، فردی که او رادستگیر کرده بود، نوشت: «تو برای تجربه لذت زندگی و زیبایی های هنر نزد من می آمدی. اما من تصمیم گرفتم مسایل بیشتر و فراتر از اینها به تو بیاموزم. چیزی به نام دردِ دوست داشتن و زیبایی ها آن را.»



3.    زخم عشق

پس از اینکه ربه‌کا وِست برای کتاب «ازدواج» H.G. Wells نقد نوشت، آن دو نفر به همه وابسته شدند. اما چند ماه بعد، Wells همه چیز را در هم شکست و وست برای او این نامه را نوشت:«تو به راستی مرا نابود کردی. من سقوط کردم، فروریختم. اما شاید بتوانم دوباره خودم رابسازم و سراپا باشم. تو به من گفتی حس مالکیت و دل‌مشغولی قابل درمان نیستند. اما من می گویم که هستند. درمان پذیر هستند. اما افرادی همچون من از رنجی به رنج دیگر خود را تاب می دهند تا سرانجام متوجه شوند برخی از اشتیاق های پوشالی و بیهوده هستند. بدین گونه شاید دوباره سراپا شدند.»



4.    هجوم ناامیدی


رمان‌نویس انگلیسی - ویتا ساکویه وست – در حالی که ازدواج کرده بود و شوهری به نام سر هارولد نیکولسون داشت، اما با زنی به نام «ویرجینیا وولف» رابطه عاشقانه برقرار کرد. یک روز که ویتا مجبور بود به همراه همسرش به مسافرت خارج از کشور برود، این نامه را برای وولف نوشت : «اکنون که این نامه زیبا را برای تو می نویسم، در نیمه های شبی هستم که خواب از چشمم ربوده شده است و به این فکر می کنم همه چیز به یکباره تمام شد. من بسیار دلتنگ تو هستم و اکنون در ناامیدانه ترین حالت بشری انتظار دیدنت را دارم.»



5.    بدعهدی


نویسنده فرانسوی – سیمونه دو بووار – و رمان‌نویس آمریکایی – نسلون آلگرن – در سال 1947 میلادی رابطه عاشقانه جالبی با یکدیگر داشتند. اما در سپتامبر سال 1950 میلادی، de Beauvoir نتوانست به این تعهد پیابند بماند و این نامه را برای آلگرن نوشت: «نخست، من بسیار امیدوار هستم، من با همه وجود دوست دارم در جایی دوباره تو را ببینم. اما این را بدان  که هرگز دوباره از تو نخواهم خواست که یکدیگر را ملاقات کنیم. نه اینکه غرورم اجازه ندهد، برای  اینکه با تو موافق نیستم. همان طور که می دانی، همیشه ملاقات های ما زمانی بوده است که تو می خواستی. اکنون هم من دیگر از تو تقاضایی ندارم و هر وقت تو بخواهی دوباره یکدیگر را ملاقات خواهیم کرد.»



6.    عاشقان پنهانی

رابطه عاشقانه میان نویسنده ای به نام Anaïs Nin و هنری میلر حدود 20 سال ادامه داشت. این رابطه عاشقانه در سال 1932 میلادی زمانی که هر دو آنها متاهل بودند، آغاز شد. پس از ملاقات آنها در پاریس، میلر این نامه را برای او نوشت: «نمی توانم ببینم زندگی بدون تو چطور جریان دارد. این تظاهر به زندگی کرن ها و نفس کشیدن ها خود نوعی مرگ هستند. آیا اکنون منتظر آمدن هوگو هستی؟ آیا هنوز در قلب تو جا دارم؟ من نمی توانم تصور کنم با او همان طوری هستی که با من بودی.»



ویدیو مرتبط :
10شایعه مشهور تاریخ

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

7 زوج رمان های مشهور؛ از عشق تا جدایی


«جی.کی. رولینگ»، خالق رمان‌های پرفروش «هری پاتر»، اخیرا اعتراف کرد مجموعه رمانش آن‌گونه که باید، به پایان نرسیده و «هرمیون» به جای «رون ویزلی» باید با «هری» ازدواج می‌کرد. همین بهانه‌ای شد تا در گزارشی به زوج‌های نامتناسب رمان‌های معروف تاریخ ادبیات جهان بپردازیم.

خبرگزاری ایسنا: «جی.کی. رولینگ»، خالق رمان‌های پرفروش «هری پاتر»، اخیرا اعتراف کرد مجموعه رمانش آن‌گونه که باید، به پایان نرسیده و «هرمیون» به جای «رون ویزلی» باید با «هری» ازدواج می‌کرد. همین بهانه‌ای شد تا در گزارشی به زوج‌های نامتناسب رمان‌های معروف تاریخ ادبیات جهان بپردازیم.

روزنامه معتبر «هافینگتون پست» با اشاره به اظهارات اخیر رولینگ‌، فهرستی از چند شخصیت معروف داستانی تهیه کرده که در کنار هم قرار گرفتن‌شان‌، رخدادهای خوشایندی را برای هیچ‌یک رقم نزده است.

* «هیثکلیف» و «کاترین»/«بلندی‌های بادگیر»

شخصیت‌های اصلی «بلندی‌های بادگیر» شاهکار «امیلی برونته» را می‌توان نمونه‌ عالی یک زوج به‌یادماندنی و البته نامتناسب دانست. رابطه‌ متقابل این دو‌، به جز خوشی‌های کوتاه‌مدت اولیه، در تلاش دوجانبه برای آسیب و آزار طرف دیگر خلاصه شد.

احساس هیثکلیف و کاترین به یکدیگر در واقع کم‌کم از عشق فاصله گرفت و به رابطه‌ای براساس اولویت‌های فردی تبدیل شد تا جایی که هیثکلیف فرزند کاترین را با سنگدلی تمام شکنجه می‌داد.



* «رومئو» و «ژولیت»

معروف‌ترین زوج شکسپیری «رومئو» و «ژولیت» بودند و شاید بتوان این دو را از آزاردهنده‌ترین و اندیشناک‌ترین عاشق و معشوق‌های ادبی دانست. اگر رومئو و ژولیت در زمان حال زندگی می‌کردند‌، مسلما شش ماه اول رابطه‌شان را صرف رد و بدل کردن شعرهای عاشقانه می‌کردند.



* «فرانک» و «ایپریل ویلر»/«جاده انقلابی»

ویلرها زن و شوهری قرن بیستمی هستند که با بلندپروازی قصد دارند از زندگی یکنواخت‌شان در کانکتیکات فرار کنند، اما مثبت‌اندیشی افراطی‌شان زیر چرخ‌های واقع‌گرایی خرد می‌شود. آن‌ها پس از شور و شوق اولیه برای برنامه‌ریزی‌های رنگارنگ‌شان‌، به این نتیجه می‌رسند که حیوان خانگی که به یک‌باره از قفس آزاد می‌شود‌، توان مقابله با زندگی در طبیعت را ندارد. در پایان رمانِ «ریچارد ییتس»،‌ فرانک و ایپریل تنها یکدیگر را عقب می‌رانند و برای ادامه دادن به روزمرگی خسته‌کننده‌شان، دیگری را سرزنش می‌کنند.



* «تام» و «دیزی بوچنان»/«گتسبی بزرگ»


جدا از این‌که همه خوانندگانِ معروف‌ترین رمان «اف. اسکات فیتزجرالد» دوست داشتند دیزی را در کنار جی. گتسبی ببینند،‌ از همان نقطه‌ شروع کتاب مشخص است که دیزی و تام، زوج مناسبی برای هم نیستند. احترام متقابل در رابطه‌ این دو هیچ معنی ندارد و این رابطه نمونه‌ تمام‌عیار یک ازدواج ناموفق است. از سوی دیگر‌، این دو شخصیت داستانی با تمام خودخواهی‌، حرص و غرورشان، کاملا همسان یکدیگرند و اگر جز این بود، باید تعجب می‌کردیم.



* «ماریوس» و «کوزت»/«بینوایان»

در مورد کوزت و ماریوس باید گفت مشکل از طرف کوزت نیست، اما خواننده‌ این رمان چنین حس می‌کند که «اپونین» می‌توانست زوج مناسب‌تری برای ماریوس باشد. عشق کورکورانه‌ اپونین به ماریوس تا زمان مرگ هم رهایش نمی‌کند، اما ماریوس تنها با حس ترحم او را همراهی می‌کند و این کوزت است که سرانجام با ماریوس ازدواج می‌کند.



* «ادوارد راچستر» و «برتا میسِن»/«جین ایر»

گرچه «شارلوت برونته» بخش زیادی را به رابطه‌ نافرجام «برتا میسن» و «ادوارد راچستر» اختصاص نداده‌، اما خواننده به وضعیت نابسامان این «زن دیوانه در زیرشیروانی» پی می‌برد. در واقع برتا و ادوارد بدون آن‌که کوچک‌ترین شناختی از هم داشته باشند، به عقد هم درمی‌آیند و راچستر پس از مدتی، متوجه مشکل روانی همسر شرعی‌اش می‌شود.

اما این «جین ایر» معلم سرخانه‌ دختر راچستر است که قلب اربابش را می‌رباید و پس از ماجراهای بسیار که منجر به کشته شدن برتا و کور شدن ادوارد می‌شود‌، برای همیشه در کنارش می‌ماند.



* «آنا کارنینا» و «الکس ورونسکی»/«آنا کارنینا»


رابطه‌ عاشقانه‌ «آنا» و «الکسی» شروعی نابهنگام و غیرمتعارف دارد، اما با فرجام تلخی که نصیب قهرمان داستان می‌کند،‌ خواننده را به سمت این نتیجه سوق می‌دهد که بهتر بود آنا به زندگی زناشویی خود رضایت می‌داد و وارد این رابطه نمی‌شد. آنا به شوق عشق آتشین ورونسکی، فرزند و همسرش را رها کرد، اما طرد شدن از جامعه‌، زندگی در شهری کوچک و در پایان، خودکشی‌ تلخ، تقاصی بود که او برای وفادار نبودن به پیوند زناشویی‌اش پس داد.