چهره ها
2 دقیقه پیش | در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (37)در این مطلب ما سعی داریم به طور هفتگی گزیده ای از عکس های چهره های محبوبتان را با شما به اشتراک بگذاریم. |
2 دقیقه پیش | محمدرضا شجریان: هرگز «ربنا» را از مردم دریغ نکردماینجا ایران است، سرزمین مرغ سحر که خوشا... دوباره به گلستان و مکتب عشق خوش آمده است. لذا به میمنت این شعور قابل ستایش، پای صحبتها و گلایههای محمدرضا شجریان مینشینیم. ... |
دختر پرنده ایران، عاشق هیجان است
بانجی جامپینگ برای فاطمه در حد شوخی است و فقط باید از ارتفاع 4 هزار متری سقوط کند تا آدرنالین در خونش به جریان بیفتد.
هفته نامه همشهری جوان - بهناز سعیدی:
آرزوی پرواز در میان ابرها از روز ازل ذهن انسان را قلقلک می داده ولی یک نگاه به عکس ها و فیلم های پریدن از هواپیما که بیندازید، می بینید که قضیه اصلا شوخی بردار نیست؛ کاری که ممکن است از هر هزار نفر صد نفر جرات تجربه اش را داشته باشند.
اما 99 نفر درست وقتی که با دریچه باز شده هلیکوپتر یا هواپیما رو به رو می شوند، پشیمان می شوند و قدم برداشتن روی زمین سفت را ترجیح می دهند. بانجی جامپینگ برای فاطمه در حد شوخی است و فقط باید از ارتفاع 4 هزار متری سقوط کند تا آدرنالین در خونش به جریان بیفتد. دختر پرهیجان 23 ساله ای است از پنج سالگی ژیمناستیک کار می کند و به عقیده نزدیکان اخلاق و رفتار دخترانه ندارد ولی تا دلتان بخواهد از در و دیوار راست بالا می رود و آتش می سوزاند. هیجان همیشه بخش اصلی زندگی فاطمه بوده. او آن قدر تحرک داشته که حالا به عنوان دختر پرنده نامش را به زبان می آورند.
پریدن از ارتفاع زیاد!
ترس از ارتفاع رایج ترین ترس میان خانم هاست؛ حسی که نه تنها خودشان دوست ندارند آن را تجربه کنند، بلکه اگر کسی را در ارتفاع ببینند به همان اندازه هول می شوند، اما فاطمه از آن دست دخترها نیست. ارتفاع هیجان انگیزترین بخش زندگی فاطمه است. برخلاف بیشتر خانم ها ترسی از ارتفاع ندارد. بهترین لحظات زندگی او وقت هایی است که در ارتفاع 4 هزار پایی یعنی حدود 1220 متری از زمین قرار می گیرد و خودش را در دل ابرها رها می کند.
Skydiving یا سقوط آزاد از ارتفاع، هیجان انگیزترین تصویر کودکی اش است، اما هیچ وقت با محاسبات و استدلال های کودکی اش جور در نمی آمد که آدم ها بتوانند روی هوا هم معلق بمانند. فاطمه در همان عوالم کودکی تصورات جالبی در رابطه با سقوط آزاد داشته است: «با خودم می گفتم حتما اینها تعدادی دانشمند هستند که اتفاق خاصی برایشان افتاده که الان روی هوا مانده اند.» شاید جواب تمام سوالاتش را وقتی پیدا کرد که اتفاقی در میان سرچ های اینترنتی اش به مدرسه سقوط آزاد دوبی رسید. آن قدر هیجان زده شد که بی معطلی در این کلاس ها ثبت نام کرد: «ثبت نام کردم، اما نتوانستم بروم. صبح یک روز جمعه بود که تلفنم زنگ زد و یک خانم با زبانی صحبت کرد که اصلا حرف هایش را متوجه نمی شدم. گفتم ببخشید می شود انگلیسی صحبت کنید؟ آن خانم گفت من دارم انگلیسی صحبت می کنم! شما کلاس رزرو کردید، ولی نیامدید.»
هیجان دوباره توی رگ هایش دوید و تصمیم اش را گرفت که هر طور شده پرواز و معلق شدن در آسمان را تجربه کند. یک روز کاملا اتفاقی از طریق یک دوست با دوره های سقوط آشنا شد و زندگی اش طعم پرواز گرفت. بعد از شرکت در دوره ها اولین پرش را سال 91 در دوبی انجام داد: «دوره زمینی مان را گذراندیم. من تا آن موقع به پاراکلایدر و چترهای دیگر دست هم نزده بودم. گفتند ساعت شش صبح بیایید بپرید. ساعت شش چتر را تن من کردند و سوار هواپیما شدیم.»
دختری کو ندارد نشان از مادر
ورزش و تحرک در خون فاطمه است. از شش سالگی ژیمناستیک را شروع کرده و بهترین دختر ژیمناست ایران است. با اینکه دختر سر به راهی بوده، ولی شیطنت های خاص خودش را هم داشته است و البته مادرش هم حسابی از پسش بر می آمد. بیشترین تنبیه اش این بود که او را از رفتن به کلاس منع کنند: «زیاد با کامپیوتر بازی می کردم، همیشه به مادرم می گفتم یک دقیقه صبر کن الان خاموشش می کنم. یک بار مادرم شاکی شد و یک سال از کلاس رفتن محروم شدم.» با این حال مادرش خیلی جاها پشتیبان اصلی اش بوده. عشق و هیجان در خانواده اکرمی ذاتی است. دایی فاطمه موتورسوار بوده و مادرش انگار آرزوهای تحقق نیافته اش را در او می دیده. برای همین وقتی به مادرش گفت: «منم برم بپرم؟» بدون معطلی جواب مثبت شنید و برای هزینه های پرش هم از حمایت مادر برخوردار شد. وقتی سوار هواپیما به سمت بالا می رفت، دیگر آب از سرش گذشته بود و یک وجب بالا و پایین تفاوتی نداشت: «آن موقع آن قدر هواپیما اوج می گیرد که دیگر به ارتفاع فکر نمی کنی، چون همه چیز مورچه ای می شود.»
شاید یک لحظه احساس دلهره و پشیمانی کنی؛ احساس کنی که تا به حال خیلی ها را در نقطه اوج از پا انداخته و منصرف کرده، اما قطعا فاطمه از آنها نبود: «اتفاق خوبی که برایم افتاد، حضور کسانی بود که همراهم در کابین بودند. همه پر از انرژی مثبت بودند. همه به اینکه این اولین تجربه ام است، غبطه می خوردند و می گفتند آرزو دارند جای من باشند و باز اولین پرش را تجربه کنند؛ این جمله که این کار مانند آب خوردن است و هزار نفر دارند این کار را می کنند و تو هم یکی از آنها هستی، به من انرژی داد که بدون لحظه ای پشیمانی بپرم.»
اما همیشه همه چیز بر وفق مراد نیست و گاهی در اوج لذت، فرشته مرگ را روی شانه هایت حس می کنی: «یک بار که در حال فرود با چتر نجات بودم در ارتفاع 200- 300 متری زمین، سه تا عقاب زیر پایم دیدم و شروع کردم به جیغ زدن، چرا که اگر پنجه عقاب به چتر من می خورد، چتر نخ کش می شد و کلا سقوط می کردم، چون ارتفاع کم بود، نمی شد از چتر دوم هم استفاده کرد و مرگ و زندگی من در پنجه های سه عقاب بود. به نزدیکشان که رسیدم، خیلی ساده از کنارم رد شدند و نفس راحتی کشیدم. به زمین که رسیدم مادرم گفت عقاب ها رو دیدی چقدر قشنگ بودند؟ جیغ می زدم که من داشتم سکته می کردم از ترس، کجا قشنگ بودند؟
به سرعت یوزپلنگ
با اینکه هیچ وقت موقع پریدن پشیمان نشده، اما در زندگی اش افسوس گذشته را می خورد. وقتی حرف از رشته تحصیلی می شود، با حسرت خاصی نام سخت افزار را می برد. بعد بلافاصله با هیجان از آرزویی می گوید که شاید با خیلی ها مشترک است. یک ماشین زمان که او را به سه سال قبل برگرداند تا بتواند رشته ای غیر از سخت افزار انتخاب کند؛ انتخابی که به خاطر دوری اش از ایران آن طور که باب میلش بود انجام نشد.
حتی بارها فکر انصراف به سرش زده، اما به خاطر مادر و پدرش تصمیم گرفته هر طور شده این مدرک را بگیرد: «همیشه در زندگی ام اولویت اول درس بود و بعد ورزش. در دبیرستان هم این جوری بود که اگر معدلت از 19 پایین آمد، باشگاه بی باشگاه.» همین انتخاب نه چندان دلخواه، مسیر پارکور را پیش پایش گذاشت و باعث شد سال 91 در دانشگاه توسط یکی از همکلاسی هایش با این رشته آشنا شود. با اینکه تصویر ذهنی همه از پارکور کاری خست و مردانه است، اما فاطمه و دختران زیادی نشان دادند که چیزی از جنس مخالفشان کم ندارند. «پارکور هنر جا به جایی از نقطه a به b با بیشترین سرعت و کمترین زمان است. هنرش آنجای داستان است که هر کس با روش بدنی و استایل خودش این کار می کند.»
پرش از خرک به دیوار
دور ماندن از ژیمناستیک شاید دلیل خوبی برایش بود تاش باهت های این رشته با پارکور را کشف کند و حالا پایبندش شود. تا جایی که امروز تدریس هم می کند. ورزشی که با وجود تمام حرکات، پرش و هیجانش برایش مشکلی پیش نمی آورد و او می تواند با پوششی که دوست دارد، مثل مانتو، مقنعه و شلوار گشاد در سطح جهانی آن را انجام دهد. «وقتی شروع به تمرین کردم، فهمیدم مشکل حضور در جامعه جهانی را که در ژیمناستیک داشتم در این رشته دیگر ندارم. واقعا این دو رشته خیلی شبیه هم هستند و تنها تفاوتشان با هم در این است که در ژیمناستیک همه چیز باید دقیق انجام شود؛ مثلا شما باید دستتان را حتما 45 درجه بالا بیاورید که نمره تان را بگیرید، ولی در پارکور هر کاری که دلتان بخواهد، انجام می دهید و این برای من خیلی چیز جدید و خوبی بود.»
ژیمناستیک عشق اول و آخرش است؛ رشته ای که هیجان روزهای کودکی اش را در آن خالی کرده و حالا آینده ای مقابلش نیست. ژیمناستیک برای دختران ایرانی به خاطر محدویت ها و نبود مسابقات برون مرزی به همان مسابقات کودکی شان ختم می شود. با این حال از عشقش برای کسب اندک درآمد این روزهای زندگی اش استفاده می کند و حالا به عنوان مربی ژیمناستیک و پارکور در مهد کودک و باشگاه ها آموزش می دهد: «هر دفعه که من برای پریدن می روم، شاید یک سوم پول را خودم بدهم؛ چون بیشتر از این در نمی آورم و بقیه کمک مادرم است.» تابستان ها برایش خوب است و زمانی است که می تواند کمی پس انداز کند: «سه ماه تابستان مثلا چهار پنج تومان جمع می کنم، ولی این تابستان اصلا نتوانستم درست کار کنم، چون برنامه هایم به هم ریخت. الان شاید ماهی 300 هزار تومان در بیاورم. متاسفانه مربیگری در ایران برعکس جاهای دیگر پولی ندارد.»
زیر تیغ عمل زیبایی
بینی شکسته اش کاملا گواه این است که این همه هیجان و ورزش طبعا بی خطر نبوده و بارها بلا سرش آورده: «دوست داشتم شب بخوابم، صبح که بلند شدم دماغم عمل شده باشد!» شاید این طنزترین آرزوی فاطمه ای است که پر از هیجان و خطر کردن است. آن قدر دماغش ضربه خورده و شکسته که برخلاف بسیاری از دختران امروزی قید عمل زیبایی را زده و با اعتماد به نفس بالایی که از ورزش می گیرد به چیزهای مهم تر از تیغ جراح فکر می کند. بیشتر این آسیب ها به خاطر ژیمناستیک بوده و حالا گچ گرفتگی بدنش برای خانواده اش هم اتفاق عادی شده است.
مساله ای که با خوشحالی از آن یاد می کند: «یک بار که پایم شکسته بود از بیمارستان به خانه خبر دادند. من در صف رادیولوژی روی برانکار خوابیده بودم که مادرم آمد. یک پارچه روی پایم انداخته بودند. پارچه را کنار زد و یک استخوان شکسته بیرون زده دید. گفت حقت است، می خواستی درست حرکت بزنی، بعدش هم پارچه را انداخت و رفت آن طرف. این واقعا باعث شد من زودتر خودم را جمع و جور کنم.»
دنیای کاملا زنانه
این همه خطر و اتفاقات در تعادل با تمام روحیات دخترانه اش است. با اینکه مانند خیلی ها راحت با دیدن یک فیلم هندی اشکش در نمی آید، اما واقعا دختری خجالتی است: «تصور کنید ماه اولی که باشگاه ژیمناستیک رفتم در یک صف ایستاده بودیم و داشتیم حرکت می زدیم. مربی هی صدا می زد بیا جلو دخترم حرکت کن. من ایستاده بودم، بچه ها می آمدند جلویم حرکت می زدند مربی از آن دور مرا دید و گفت فاطمه برای چه حرکت نزدی؟ بعد من رفتم یک حرکت کردم و دوباره رفتم ته صف. دوباره نیم ساعت دیگر صبر کردم. حتی از این فیلم هم دارم.»
این تنها بعد دنیای دخترانه اش نیست و بعد از سال ها دارد کم کم تمرین آشپزی هم می کند تا به قول خودش از گرسنگی نمیرد: «سینما خیلی کم می روم، اما اهل فیلم دیدن هستم. معمولا ساعت 9 به خانه می رسم. بعد از شام در فاصله 10 تا یک فیلم می بینم.»
با اینکه تازه 22 ساله شده است، اما گاهی به ازدواج فکر می کند و دوست دارد مانند مادرش بتواند پایه دخترش باشد و همپای او در هیجان همراهش شود. خدا را چه دیدی شاید روزی دختر و مادری با هم از هواپیما پایین پریدند.
تجربه هیجان انگیز اولین پرواز
بانجی جامپینگ نهایت شجاعت بعضی از ماست و برای رفتنش گاهی وسوسه و هزار بار پشیمان می شویم. اما برای او پریدن از هواپیما قطعا هیجان انگیزتر است. فاطمه با اینکه یک دختر است و راهی کمتر شناخته شده را رفته، اما همان اندازه هم حرفه ای است. این تجربه و هیجان البته ارزان هم تمام نشده، اما او توانسته مدرک بین المللی بگیرد و هر جای دنیا که اراده کند، بپرد.
هزینه اولین پروازت چقدر بود؟
دوره اولیه اش هشت تا پرش 10 میلیون تومان شد. بعد شما solo می شوید. از آن به بعد اجازه دارید که تنها بپرید، ولی اینها همه شرط و شروط دارد. اینکه حتما فاصله ای که بین آخرین پرشتان است، نباید بیشتر از دو ماه شود. اما وقتی من می آمدم ایران، تا دفعه بعدی که پول جمع کنم و بروم، حداقل شش ماه طول می کشید و مجبور بودم بعضی دوره ها را دوباره بگذرانم. خلاصه روند کارم به خاطر این مشکلات خیلی طول کشید، به جای اینکه در سه سال مثلا هزار تا بپرم، صد تا پریدم.
اگر داخل ایران بپری حساب نمی شود؟
چرا حساب می شود، ولی براساس پرش های اینجا. اگر شما اینجا گواهینامه بگیری، نمی توانی با آن گواهینامه به دوبی یا روسیه بروی و آنجا بپری
در آن پرشی که داشتی، دختر دیگری هم بود؟
یادم نیست، ولی در دوره آموزشی ای که گذراندیم، فقط من و پنج آقا بودیم. همیشه هم حسودی می کردند، چون من ژیمناست هستم و آمادگی بدنی خوبی داشتم، هر کاری که مربی ها می گفتند همان موقع انجام می دادم. همه داد و بیداد می کردند که این ورزشکار بوده، این را با ما مقایسه نکن. کلا در جامعه جهانی هم خانم ها نسبت به آقایان 20 درصد هستند.
در اولین پرواز چه حسی داشتی؟
بهترین حس همان اولین بار است. من همیشه هر کاری که می کنم، استرسش برایم جالب است؛ کاری که برایم ترس نداشته باشد، هیچ لذتی هم نمی برم و روتین می شود، مثلا شما صبح بلند می شوید صبحانه می خورید، لذت خاصی ندارد، چون شما همیشه صبحانه می خورید، ولی وقتی اولین بار می خواهید از هواپیما بپرید، واقعا حس جالبی است.
من آن موقع دلم ریخت، ولی نه از ارتفاعش؛ دلم از سرعتش ریخت، چون وقتی از هواپیما که بپرید یک صدای «هوووووو» می آید، بعد شما با سرعت 200 کیلومتر بر ساعت می افتید. این افتادن خیلی حس فوق العاده ای است. همه می گویند ارتفاعش خیلی زیاد است، ولی برای من سرعتش خیلی هیجان انگیزتر است. شما حس می کنید روی هوا ایستاده اید! بعد که سرتان را می آورید پایین و زمین را نگاه می کنید، می بینید که از این خبرها نیست و دارید با سرعت پایین می روید.
پس بانجی در مقابلش یک شوخی است؟!
بله، حسش هم متفاوت است، چون خیلی نزدیک زمین است. شاید ترسناک تر هم باشد. البته من نمی توانم تشخیص بدهم، چون ارتفاع از اول برایم ترسی نداشت، ولی کلا هرچه نزدیک تر به زمین باشد، ترسناک تر است. آنجا این قدر می رویم بالا که دیگر هیچ ترسی نیست.
کسی که بخواهد در ایران و خارج از ایران بپرد، چقدر باید هزینه کند؟
الان دوره ای برای خانم ها گذاشته اند در حد 2 میلیون می شود که می توانند آموزش ببینند، ولی من از دوبی تا الان که دو تا مدرک گرفته ام، فکر نکنم زیر 70- 80 میلیون خرج کرده باشم. البته لایسنس بین المللی گرفته ام؛ یعنی با شماره که من دارم، جزء پاراشوتینگ آمریکا هستم و می توانم همه جای دنیا بپرم.
با آن دوره 2 میلیونی نمی تواند پرید؟
می توانید یک دوره ببینید که فقط سولو شوید؛ ولی هیچ مدرکی نمی دهند.
الان چتر برای خودت داری؟
هنوز نتوانسته ام چتر بخرم. برای اینکه فقط 30 میلیون تومان قیمت چتر است.
پس اصلا سخت نیست؟
در ایران شرایط پریدن سخت است؛ مثلا من نسبت به وزنی که دارم، باید با چتر کوچک بپرم و چتر ساز 300 برای من خیلی بزرگ است، من زیر آن چتر مگس حساب می شوم و دیگر اینکه کلا سقوط آزاد یک کار مردانه است و گذشته از آن تا الان نظامی بوده و مدت خیلی کمی است که به صورت شخصی انجام می شود، برای همین قبول یک خانم یک مقدار سخت است.
- فاطمه اکرمی
- متولد 72
- دانشجوی لیسانس سخت افزار
- #اسکای_دایو#ژیمناستیک#پارکور
آرزوی پرواز در میان ابرها از روز ازل ذهن انسان را قلقلک می داده ولی یک نگاه به عکس ها و فیلم های پریدن از هواپیما که بیندازید، می بینید که قضیه اصلا شوخی بردار نیست؛ کاری که ممکن است از هر هزار نفر صد نفر جرات تجربه اش را داشته باشند.
اما 99 نفر درست وقتی که با دریچه باز شده هلیکوپتر یا هواپیما رو به رو می شوند، پشیمان می شوند و قدم برداشتن روی زمین سفت را ترجیح می دهند. بانجی جامپینگ برای فاطمه در حد شوخی است و فقط باید از ارتفاع 4 هزار متری سقوط کند تا آدرنالین در خونش به جریان بیفتد. دختر پرهیجان 23 ساله ای است از پنج سالگی ژیمناستیک کار می کند و به عقیده نزدیکان اخلاق و رفتار دخترانه ندارد ولی تا دلتان بخواهد از در و دیوار راست بالا می رود و آتش می سوزاند. هیجان همیشه بخش اصلی زندگی فاطمه بوده. او آن قدر تحرک داشته که حالا به عنوان دختر پرنده نامش را به زبان می آورند.
پریدن از ارتفاع زیاد!
ترس از ارتفاع رایج ترین ترس میان خانم هاست؛ حسی که نه تنها خودشان دوست ندارند آن را تجربه کنند، بلکه اگر کسی را در ارتفاع ببینند به همان اندازه هول می شوند، اما فاطمه از آن دست دخترها نیست. ارتفاع هیجان انگیزترین بخش زندگی فاطمه است. برخلاف بیشتر خانم ها ترسی از ارتفاع ندارد. بهترین لحظات زندگی او وقت هایی است که در ارتفاع 4 هزار پایی یعنی حدود 1220 متری از زمین قرار می گیرد و خودش را در دل ابرها رها می کند.
Skydiving یا سقوط آزاد از ارتفاع، هیجان انگیزترین تصویر کودکی اش است، اما هیچ وقت با محاسبات و استدلال های کودکی اش جور در نمی آمد که آدم ها بتوانند روی هوا هم معلق بمانند. فاطمه در همان عوالم کودکی تصورات جالبی در رابطه با سقوط آزاد داشته است: «با خودم می گفتم حتما اینها تعدادی دانشمند هستند که اتفاق خاصی برایشان افتاده که الان روی هوا مانده اند.» شاید جواب تمام سوالاتش را وقتی پیدا کرد که اتفاقی در میان سرچ های اینترنتی اش به مدرسه سقوط آزاد دوبی رسید. آن قدر هیجان زده شد که بی معطلی در این کلاس ها ثبت نام کرد: «ثبت نام کردم، اما نتوانستم بروم. صبح یک روز جمعه بود که تلفنم زنگ زد و یک خانم با زبانی صحبت کرد که اصلا حرف هایش را متوجه نمی شدم. گفتم ببخشید می شود انگلیسی صحبت کنید؟ آن خانم گفت من دارم انگلیسی صحبت می کنم! شما کلاس رزرو کردید، ولی نیامدید.»
هیجان دوباره توی رگ هایش دوید و تصمیم اش را گرفت که هر طور شده پرواز و معلق شدن در آسمان را تجربه کند. یک روز کاملا اتفاقی از طریق یک دوست با دوره های سقوط آشنا شد و زندگی اش طعم پرواز گرفت. بعد از شرکت در دوره ها اولین پرش را سال 91 در دوبی انجام داد: «دوره زمینی مان را گذراندیم. من تا آن موقع به پاراکلایدر و چترهای دیگر دست هم نزده بودم. گفتند ساعت شش صبح بیایید بپرید. ساعت شش چتر را تن من کردند و سوار هواپیما شدیم.»
دختری کو ندارد نشان از مادر
ورزش و تحرک در خون فاطمه است. از شش سالگی ژیمناستیک را شروع کرده و بهترین دختر ژیمناست ایران است. با اینکه دختر سر به راهی بوده، ولی شیطنت های خاص خودش را هم داشته است و البته مادرش هم حسابی از پسش بر می آمد. بیشترین تنبیه اش این بود که او را از رفتن به کلاس منع کنند: «زیاد با کامپیوتر بازی می کردم، همیشه به مادرم می گفتم یک دقیقه صبر کن الان خاموشش می کنم. یک بار مادرم شاکی شد و یک سال از کلاس رفتن محروم شدم.» با این حال مادرش خیلی جاها پشتیبان اصلی اش بوده. عشق و هیجان در خانواده اکرمی ذاتی است. دایی فاطمه موتورسوار بوده و مادرش انگار آرزوهای تحقق نیافته اش را در او می دیده. برای همین وقتی به مادرش گفت: «منم برم بپرم؟» بدون معطلی جواب مثبت شنید و برای هزینه های پرش هم از حمایت مادر برخوردار شد. وقتی سوار هواپیما به سمت بالا می رفت، دیگر آب از سرش گذشته بود و یک وجب بالا و پایین تفاوتی نداشت: «آن موقع آن قدر هواپیما اوج می گیرد که دیگر به ارتفاع فکر نمی کنی، چون همه چیز مورچه ای می شود.»
شاید یک لحظه احساس دلهره و پشیمانی کنی؛ احساس کنی که تا به حال خیلی ها را در نقطه اوج از پا انداخته و منصرف کرده، اما قطعا فاطمه از آنها نبود: «اتفاق خوبی که برایم افتاد، حضور کسانی بود که همراهم در کابین بودند. همه پر از انرژی مثبت بودند. همه به اینکه این اولین تجربه ام است، غبطه می خوردند و می گفتند آرزو دارند جای من باشند و باز اولین پرش را تجربه کنند؛ این جمله که این کار مانند آب خوردن است و هزار نفر دارند این کار را می کنند و تو هم یکی از آنها هستی، به من انرژی داد که بدون لحظه ای پشیمانی بپرم.»
اما همیشه همه چیز بر وفق مراد نیست و گاهی در اوج لذت، فرشته مرگ را روی شانه هایت حس می کنی: «یک بار که در حال فرود با چتر نجات بودم در ارتفاع 200- 300 متری زمین، سه تا عقاب زیر پایم دیدم و شروع کردم به جیغ زدن، چرا که اگر پنجه عقاب به چتر من می خورد، چتر نخ کش می شد و کلا سقوط می کردم، چون ارتفاع کم بود، نمی شد از چتر دوم هم استفاده کرد و مرگ و زندگی من در پنجه های سه عقاب بود. به نزدیکشان که رسیدم، خیلی ساده از کنارم رد شدند و نفس راحتی کشیدم. به زمین که رسیدم مادرم گفت عقاب ها رو دیدی چقدر قشنگ بودند؟ جیغ می زدم که من داشتم سکته می کردم از ترس، کجا قشنگ بودند؟
به سرعت یوزپلنگ
با اینکه هیچ وقت موقع پریدن پشیمان نشده، اما در زندگی اش افسوس گذشته را می خورد. وقتی حرف از رشته تحصیلی می شود، با حسرت خاصی نام سخت افزار را می برد. بعد بلافاصله با هیجان از آرزویی می گوید که شاید با خیلی ها مشترک است. یک ماشین زمان که او را به سه سال قبل برگرداند تا بتواند رشته ای غیر از سخت افزار انتخاب کند؛ انتخابی که به خاطر دوری اش از ایران آن طور که باب میلش بود انجام نشد.
حتی بارها فکر انصراف به سرش زده، اما به خاطر مادر و پدرش تصمیم گرفته هر طور شده این مدرک را بگیرد: «همیشه در زندگی ام اولویت اول درس بود و بعد ورزش. در دبیرستان هم این جوری بود که اگر معدلت از 19 پایین آمد، باشگاه بی باشگاه.» همین انتخاب نه چندان دلخواه، مسیر پارکور را پیش پایش گذاشت و باعث شد سال 91 در دانشگاه توسط یکی از همکلاسی هایش با این رشته آشنا شود. با اینکه تصویر ذهنی همه از پارکور کاری خست و مردانه است، اما فاطمه و دختران زیادی نشان دادند که چیزی از جنس مخالفشان کم ندارند. «پارکور هنر جا به جایی از نقطه a به b با بیشترین سرعت و کمترین زمان است. هنرش آنجای داستان است که هر کس با روش بدنی و استایل خودش این کار می کند.»
پرش از خرک به دیوار
دور ماندن از ژیمناستیک شاید دلیل خوبی برایش بود تاش باهت های این رشته با پارکور را کشف کند و حالا پایبندش شود. تا جایی که امروز تدریس هم می کند. ورزشی که با وجود تمام حرکات، پرش و هیجانش برایش مشکلی پیش نمی آورد و او می تواند با پوششی که دوست دارد، مثل مانتو، مقنعه و شلوار گشاد در سطح جهانی آن را انجام دهد. «وقتی شروع به تمرین کردم، فهمیدم مشکل حضور در جامعه جهانی را که در ژیمناستیک داشتم در این رشته دیگر ندارم. واقعا این دو رشته خیلی شبیه هم هستند و تنها تفاوتشان با هم در این است که در ژیمناستیک همه چیز باید دقیق انجام شود؛ مثلا شما باید دستتان را حتما 45 درجه بالا بیاورید که نمره تان را بگیرید، ولی در پارکور هر کاری که دلتان بخواهد، انجام می دهید و این برای من خیلی چیز جدید و خوبی بود.»
ژیمناستیک عشق اول و آخرش است؛ رشته ای که هیجان روزهای کودکی اش را در آن خالی کرده و حالا آینده ای مقابلش نیست. ژیمناستیک برای دختران ایرانی به خاطر محدویت ها و نبود مسابقات برون مرزی به همان مسابقات کودکی شان ختم می شود. با این حال از عشقش برای کسب اندک درآمد این روزهای زندگی اش استفاده می کند و حالا به عنوان مربی ژیمناستیک و پارکور در مهد کودک و باشگاه ها آموزش می دهد: «هر دفعه که من برای پریدن می روم، شاید یک سوم پول را خودم بدهم؛ چون بیشتر از این در نمی آورم و بقیه کمک مادرم است.» تابستان ها برایش خوب است و زمانی است که می تواند کمی پس انداز کند: «سه ماه تابستان مثلا چهار پنج تومان جمع می کنم، ولی این تابستان اصلا نتوانستم درست کار کنم، چون برنامه هایم به هم ریخت. الان شاید ماهی 300 هزار تومان در بیاورم. متاسفانه مربیگری در ایران برعکس جاهای دیگر پولی ندارد.»
زیر تیغ عمل زیبایی
بینی شکسته اش کاملا گواه این است که این همه هیجان و ورزش طبعا بی خطر نبوده و بارها بلا سرش آورده: «دوست داشتم شب بخوابم، صبح که بلند شدم دماغم عمل شده باشد!» شاید این طنزترین آرزوی فاطمه ای است که پر از هیجان و خطر کردن است. آن قدر دماغش ضربه خورده و شکسته که برخلاف بسیاری از دختران امروزی قید عمل زیبایی را زده و با اعتماد به نفس بالایی که از ورزش می گیرد به چیزهای مهم تر از تیغ جراح فکر می کند. بیشتر این آسیب ها به خاطر ژیمناستیک بوده و حالا گچ گرفتگی بدنش برای خانواده اش هم اتفاق عادی شده است.
مساله ای که با خوشحالی از آن یاد می کند: «یک بار که پایم شکسته بود از بیمارستان به خانه خبر دادند. من در صف رادیولوژی روی برانکار خوابیده بودم که مادرم آمد. یک پارچه روی پایم انداخته بودند. پارچه را کنار زد و یک استخوان شکسته بیرون زده دید. گفت حقت است، می خواستی درست حرکت بزنی، بعدش هم پارچه را انداخت و رفت آن طرف. این واقعا باعث شد من زودتر خودم را جمع و جور کنم.»
دنیای کاملا زنانه
این همه خطر و اتفاقات در تعادل با تمام روحیات دخترانه اش است. با اینکه مانند خیلی ها راحت با دیدن یک فیلم هندی اشکش در نمی آید، اما واقعا دختری خجالتی است: «تصور کنید ماه اولی که باشگاه ژیمناستیک رفتم در یک صف ایستاده بودیم و داشتیم حرکت می زدیم. مربی هی صدا می زد بیا جلو دخترم حرکت کن. من ایستاده بودم، بچه ها می آمدند جلویم حرکت می زدند مربی از آن دور مرا دید و گفت فاطمه برای چه حرکت نزدی؟ بعد من رفتم یک حرکت کردم و دوباره رفتم ته صف. دوباره نیم ساعت دیگر صبر کردم. حتی از این فیلم هم دارم.»
این تنها بعد دنیای دخترانه اش نیست و بعد از سال ها دارد کم کم تمرین آشپزی هم می کند تا به قول خودش از گرسنگی نمیرد: «سینما خیلی کم می روم، اما اهل فیلم دیدن هستم. معمولا ساعت 9 به خانه می رسم. بعد از شام در فاصله 10 تا یک فیلم می بینم.»
با اینکه تازه 22 ساله شده است، اما گاهی به ازدواج فکر می کند و دوست دارد مانند مادرش بتواند پایه دخترش باشد و همپای او در هیجان همراهش شود. خدا را چه دیدی شاید روزی دختر و مادری با هم از هواپیما پایین پریدند.
تجربه هیجان انگیز اولین پرواز
بانجی جامپینگ نهایت شجاعت بعضی از ماست و برای رفتنش گاهی وسوسه و هزار بار پشیمان می شویم. اما برای او پریدن از هواپیما قطعا هیجان انگیزتر است. فاطمه با اینکه یک دختر است و راهی کمتر شناخته شده را رفته، اما همان اندازه هم حرفه ای است. این تجربه و هیجان البته ارزان هم تمام نشده، اما او توانسته مدرک بین المللی بگیرد و هر جای دنیا که اراده کند، بپرد.
هزینه اولین پروازت چقدر بود؟
دوره اولیه اش هشت تا پرش 10 میلیون تومان شد. بعد شما solo می شوید. از آن به بعد اجازه دارید که تنها بپرید، ولی اینها همه شرط و شروط دارد. اینکه حتما فاصله ای که بین آخرین پرشتان است، نباید بیشتر از دو ماه شود. اما وقتی من می آمدم ایران، تا دفعه بعدی که پول جمع کنم و بروم، حداقل شش ماه طول می کشید و مجبور بودم بعضی دوره ها را دوباره بگذرانم. خلاصه روند کارم به خاطر این مشکلات خیلی طول کشید، به جای اینکه در سه سال مثلا هزار تا بپرم، صد تا پریدم.
اگر داخل ایران بپری حساب نمی شود؟
چرا حساب می شود، ولی براساس پرش های اینجا. اگر شما اینجا گواهینامه بگیری، نمی توانی با آن گواهینامه به دوبی یا روسیه بروی و آنجا بپری
در آن پرشی که داشتی، دختر دیگری هم بود؟
یادم نیست، ولی در دوره آموزشی ای که گذراندیم، فقط من و پنج آقا بودیم. همیشه هم حسودی می کردند، چون من ژیمناست هستم و آمادگی بدنی خوبی داشتم، هر کاری که مربی ها می گفتند همان موقع انجام می دادم. همه داد و بیداد می کردند که این ورزشکار بوده، این را با ما مقایسه نکن. کلا در جامعه جهانی هم خانم ها نسبت به آقایان 20 درصد هستند.
در اولین پرواز چه حسی داشتی؟
بهترین حس همان اولین بار است. من همیشه هر کاری که می کنم، استرسش برایم جالب است؛ کاری که برایم ترس نداشته باشد، هیچ لذتی هم نمی برم و روتین می شود، مثلا شما صبح بلند می شوید صبحانه می خورید، لذت خاصی ندارد، چون شما همیشه صبحانه می خورید، ولی وقتی اولین بار می خواهید از هواپیما بپرید، واقعا حس جالبی است.
من آن موقع دلم ریخت، ولی نه از ارتفاعش؛ دلم از سرعتش ریخت، چون وقتی از هواپیما که بپرید یک صدای «هوووووو» می آید، بعد شما با سرعت 200 کیلومتر بر ساعت می افتید. این افتادن خیلی حس فوق العاده ای است. همه می گویند ارتفاعش خیلی زیاد است، ولی برای من سرعتش خیلی هیجان انگیزتر است. شما حس می کنید روی هوا ایستاده اید! بعد که سرتان را می آورید پایین و زمین را نگاه می کنید، می بینید که از این خبرها نیست و دارید با سرعت پایین می روید.
پس بانجی در مقابلش یک شوخی است؟!
بله، حسش هم متفاوت است، چون خیلی نزدیک زمین است. شاید ترسناک تر هم باشد. البته من نمی توانم تشخیص بدهم، چون ارتفاع از اول برایم ترسی نداشت، ولی کلا هرچه نزدیک تر به زمین باشد، ترسناک تر است. آنجا این قدر می رویم بالا که دیگر هیچ ترسی نیست.
کسی که بخواهد در ایران و خارج از ایران بپرد، چقدر باید هزینه کند؟
الان دوره ای برای خانم ها گذاشته اند در حد 2 میلیون می شود که می توانند آموزش ببینند، ولی من از دوبی تا الان که دو تا مدرک گرفته ام، فکر نکنم زیر 70- 80 میلیون خرج کرده باشم. البته لایسنس بین المللی گرفته ام؛ یعنی با شماره که من دارم، جزء پاراشوتینگ آمریکا هستم و می توانم همه جای دنیا بپرم.
با آن دوره 2 میلیونی نمی تواند پرید؟
می توانید یک دوره ببینید که فقط سولو شوید؛ ولی هیچ مدرکی نمی دهند.
الان چتر برای خودت داری؟
هنوز نتوانسته ام چتر بخرم. برای اینکه فقط 30 میلیون تومان قیمت چتر است.
پس اصلا سخت نیست؟
در ایران شرایط پریدن سخت است؛ مثلا من نسبت به وزنی که دارم، باید با چتر کوچک بپرم و چتر ساز 300 برای من خیلی بزرگ است، من زیر آن چتر مگس حساب می شوم و دیگر اینکه کلا سقوط آزاد یک کار مردانه است و گذشته از آن تا الان نظامی بوده و مدت خیلی کمی است که به صورت شخصی انجام می شود، برای همین قبول یک خانم یک مقدار سخت است.
ویدیو مرتبط :
زوم تک - هیجان انگیزترین ربات پرنده | دوربین پرنده
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
دختر پرنده ایران +عکس
فاطمه اکرمی طعم هیجان را در ورزش ژیمناستیک و انجام حرکات سخت آن تجربه کرده و با ورزش پارکور به آن تجربه شدت بخشید. البته حیطه فعالیتهای او تنها به اینجا ختم نمیشود چرا که او سقوط آزاد را نیز تجربه کرده است.
شبکه ایران: فاطمه اکرمی طعم هیجان را در ورزش ژیمناستیک و انجام حرکات سخت آن تجربه کرده و با ورزش پارکور به آن تجربه شدت بخشید. البته حیطه فعالیتهای او تنها به اینجا ختم نمیشود چرا که او سقوط آزاد را نیز تجربه کرده است.
برای او مهم نبود که در خانه همبازی ندارد. آنقدر با پدر و مادر و رشته ورزشی محبوبش سرگرم بود که هیچگاه این خلأ را احساس نکرد. صفحههای تقویم کودکی و نوجوانیاش یکی پس از دیگری ورق خورد و او را به مراحل سفید و سیاه زندگی رساند اما آنچه در تمام این سالها در گوشش طنین میانداخت صدای گرم مادری بود که در دل آرزوی موفقیت او را میپروراند و دستان مهربانش را یارای لحظههای او قرار داده بود تا بداند برای رسیدن به سکوی موفقیت تنها نیست. فاطمه اکرمی این روزها علاوه بر موفقیت در رشته ژیمناستیک به عنوان یک دختر موفق در رشته ورزشی پارکور شناخته شده است.
معلمی به نام مادر
نهمین روز از آخرین ماه زمستان به دنیا آمد. دختری خجالتی بود، به همین دلیل در شش سالگی که با ورزش ژیمناستیک آشنا شده بود تا یک ماه در باشگاه گریه میکرد اما باز هم مادرش بود که تلاش میکرد او را مجذوب این ورزش کند. در مورد یکی از خاطرات کودکیهایش میگوید: یک سال از زمانی که با ژیمناستیک آشنا شده بودم میگذشت. یک روز برای اینکه بیشتر بازی کنم شروع به بهانهگیری کردم تا باشگاه نروم. از آن روز تا یک سال تنبیه شده بودم و دیگر از باشگاه خبری نبود. مادرم این کار را کرد تا مطمئن شود من به این ورزش علاقه دارم یا نه و اینکه خودم از او بخواهم مرا دوباره به کلاس ژیمناستیک ببرد. یقین دارم این حرکت مادرم باعث شد من به این ورزش علاقهمند شوم و اکنون بگویم ژیمناستیک در خون من است.
درس استقامت
مدرسه شروع شده بود و من مصمم تر ار قبل ژیمناستیک را دنبال میکردم. کمکم شرکت در مسابقات اردوها هم به آن اضافه شده بود و از 9 ماه سال تحصیلی تقریباً سه، چهار ماه را سر کلاسها حاضر میشدم و با همکاری مسئولان مدرسه به درس و ورزش توأم با هم میرسیدم اما هیچ گاه یکی را فدای دیگری نکردم و اکنون هم به ورزش در کنار درس اهمیت میدهم.
فاطمه اکرمی که در حال حاضر دانشجوی رشته سختافزار کامپیوتر است ضمن بیان این جملات ادامه داد: اگر همراهی پدر و مادرم نبود، نمیتوانستم مسیر زندگیام را به درستی انتخاب کنم و بدون شک اگر جدیت هایشان نبود نمیتوانستم جسارت انجام حرکات ورزشی پارکور را پیدا کنم. وی با یادآوری خاطره فراموشنشدنی آن روز گفت: سال 86 بود که برای تمرین ژیمناستیک رفته بودم و به دنبال یکی از حرکات که به درستی انجام نشده بود دچار شکستگی بسیار شدید از ناحیه پا شدم و زمانی که مرا به بیمارستان رساندند خانوادهام را در جریان موضوع قرار دادند.
در شرایط خوبی نبودم و همه انتظار داشتند مادرم بعد از دیدن این صحنه تمرکز و توان خود را از دست دهد اما او در کمال ناباوری من و پرستاران، ملحفه سفید را کنار زد و با دیدن وضعیت پای من تنها گفت اگر بیشتر دقت میکردی اینطور نمیشد. اگر آن روز مادرم با قدرت عمل نمیکرد من هم نمیتوانستم به سرعت با این موضوع و مشکلات پس از آن کنار بیایم. دوره خیلی سختی بود، آب درمانی و فیزیوتراپیهای هر روزه خستهکننده بود اما از مادرم یاد گرفته بودم قوی باشم و همین باعث شد یک سال بعد از آن حادثه تلخ در مسابقات شرکت کنم و مقام نخست را کسب کنم.
رنگ جدید انتخابها
این بانوی جوان به سراغ ورزشی رفته که کمتر دختری آن را انتخاب می کند و تا به امروز عناوین و مقامهای متعددی به دست آورده است که از میان آنها میتوان به کسب دو مدال طلا و یک مدال نقره در مسابقات ژیمناستیک سال 1386 اشاره کرد که مربوط به کشورهای اسلامی بوده و شرکتکنندگان آن از کشورهای عراق، سوریه، سودان و... حضور داشتند. وی از سال 1383 راهی مسابقات شده و قهرمانیهای کشوری زیادی را در ورزش ژیمناستیک به خود اختصاص داده است اما از دو سال قبل، انتخابهایش رنگ دیگری به خود گرفت. این بار قرار بود تمام وسایل سطح شهر و پیرامون خود را به شکل یک مانع ببیند و این توانایی را درخود ایجاد کند که از این موانع عبور کند.
در این رابطه میگوید: دو سال گذشته به تشویق یکی از هم دانشگاهیهایم وارد این رشته ورزشی شدم. همان ساعتها و روزهای اول به او نشان دادم که توانایی انجام حرکات سخت پارکور را دارم. این رشته ورزشی و حرکات هوایی آن شباهت زیادی به حرکات ژیمناستیک دارد و به نوعی به صورت زنجیروار به ورزشهای دیگری متصل است. در واقع حرکات پارکور تکنیکهای رد موانع را به فرد میآموزد که البته به آمادگی بدنی خوبی نیاز دارد.
آنچه در این رشته ورزشی مهم است و یک ورزشکار را از سایرین متمایز میکند قدرت خلاقیت او است. هر چه یک ورزشکار بتواند خلاقیت را چاشنی حرکاتی که انجام میدهد کند موفق تر خواهد بود. درست همان کاری که فاطمه اکرمی انجام میدهد. او میگوید: در خیابان که راه میروم هر جایی را که احساس کنم مکان مناسبی برای انجام این حرکات است انتخاب میکنم و از میله تعبیه شده بالای یک دیوار گرفته تا ماشین و دیوار خانهها و پشتبامهایشان را به شکل یک مانع برای انجام حرکات پارکور میبینم و تا به امروز هم هر کسی اجرای این حرکاتم را دیده مرا تشویق کرده است.
پایگاه آرامش
تجربه هیجان، لذت بخش است اما کافی است مزه آن را زیر زبانت احساس کنی تا دیگر نتوانی از انجام حرکات پر از هیجان دست بکشی. فاطمه اکرمی طعم هیجان را در ورزش ژیمناستیک و انجام حرکات سخت آن تجربه کرده و با ورزش پارکور به آن تجربه شدت بخشید. البته حیطه فعالیتهای او تنها به اینجا ختم نمیشود چرا که او سقوط آزاد را نیز تجربه کرده است. با چتر از ارتفاع 4 هزار متری پریده و سه دوره آموزشی این رشته ورزشی را در خارج از کشور گذرانده و موفق به کسب گواهینامه و قدم نهادن به دنیای حرفهای سقوط آزاد شده است.
او که اکنون مربی ژیمناستیک و پارکور است میگوید: این دورههای سخت و مشکل را گذراندهام تا به نیاز درونم پاسخ دهم و آرامش را به وجودم هدیه کنم. همیشه به ورزشهای پر هیجان و البته گاهی هم خطرناک علاقه داشتهام، به همین دلیل در سال جدید اسکی روی آب را دنبال کردهام و قصد دارم در ورزش موتورسواری و رالی هم تجربههای خوبی کسب کنم.
این بانوی ایرانی پس از این سالها آموخته است دلتنگیهایش را کجا ببرد، هر بار که دلش میگیرد آرامش و توان دوبارهاش را از خدایی میخواهد که تمام این استعدادها را به او ارزانی داشته و بعد از آن پرش از ارتفاع و ورزشهای مهیجی مثل بانجی جامپینگ را بهترین گزینه برای آرامش جسم و روحش میداند.
برای او مهم نبود که در خانه همبازی ندارد. آنقدر با پدر و مادر و رشته ورزشی محبوبش سرگرم بود که هیچگاه این خلأ را احساس نکرد. صفحههای تقویم کودکی و نوجوانیاش یکی پس از دیگری ورق خورد و او را به مراحل سفید و سیاه زندگی رساند اما آنچه در تمام این سالها در گوشش طنین میانداخت صدای گرم مادری بود که در دل آرزوی موفقیت او را میپروراند و دستان مهربانش را یارای لحظههای او قرار داده بود تا بداند برای رسیدن به سکوی موفقیت تنها نیست. فاطمه اکرمی این روزها علاوه بر موفقیت در رشته ژیمناستیک به عنوان یک دختر موفق در رشته ورزشی پارکور شناخته شده است.
معلمی به نام مادر
نهمین روز از آخرین ماه زمستان به دنیا آمد. دختری خجالتی بود، به همین دلیل در شش سالگی که با ورزش ژیمناستیک آشنا شده بود تا یک ماه در باشگاه گریه میکرد اما باز هم مادرش بود که تلاش میکرد او را مجذوب این ورزش کند. در مورد یکی از خاطرات کودکیهایش میگوید: یک سال از زمانی که با ژیمناستیک آشنا شده بودم میگذشت. یک روز برای اینکه بیشتر بازی کنم شروع به بهانهگیری کردم تا باشگاه نروم. از آن روز تا یک سال تنبیه شده بودم و دیگر از باشگاه خبری نبود. مادرم این کار را کرد تا مطمئن شود من به این ورزش علاقه دارم یا نه و اینکه خودم از او بخواهم مرا دوباره به کلاس ژیمناستیک ببرد. یقین دارم این حرکت مادرم باعث شد من به این ورزش علاقهمند شوم و اکنون بگویم ژیمناستیک در خون من است.
درس استقامت
مدرسه شروع شده بود و من مصمم تر ار قبل ژیمناستیک را دنبال میکردم. کمکم شرکت در مسابقات اردوها هم به آن اضافه شده بود و از 9 ماه سال تحصیلی تقریباً سه، چهار ماه را سر کلاسها حاضر میشدم و با همکاری مسئولان مدرسه به درس و ورزش توأم با هم میرسیدم اما هیچ گاه یکی را فدای دیگری نکردم و اکنون هم به ورزش در کنار درس اهمیت میدهم.
فاطمه اکرمی که در حال حاضر دانشجوی رشته سختافزار کامپیوتر است ضمن بیان این جملات ادامه داد: اگر همراهی پدر و مادرم نبود، نمیتوانستم مسیر زندگیام را به درستی انتخاب کنم و بدون شک اگر جدیت هایشان نبود نمیتوانستم جسارت انجام حرکات ورزشی پارکور را پیدا کنم. وی با یادآوری خاطره فراموشنشدنی آن روز گفت: سال 86 بود که برای تمرین ژیمناستیک رفته بودم و به دنبال یکی از حرکات که به درستی انجام نشده بود دچار شکستگی بسیار شدید از ناحیه پا شدم و زمانی که مرا به بیمارستان رساندند خانوادهام را در جریان موضوع قرار دادند.
در شرایط خوبی نبودم و همه انتظار داشتند مادرم بعد از دیدن این صحنه تمرکز و توان خود را از دست دهد اما او در کمال ناباوری من و پرستاران، ملحفه سفید را کنار زد و با دیدن وضعیت پای من تنها گفت اگر بیشتر دقت میکردی اینطور نمیشد. اگر آن روز مادرم با قدرت عمل نمیکرد من هم نمیتوانستم به سرعت با این موضوع و مشکلات پس از آن کنار بیایم. دوره خیلی سختی بود، آب درمانی و فیزیوتراپیهای هر روزه خستهکننده بود اما از مادرم یاد گرفته بودم قوی باشم و همین باعث شد یک سال بعد از آن حادثه تلخ در مسابقات شرکت کنم و مقام نخست را کسب کنم.
رنگ جدید انتخابها
این بانوی جوان به سراغ ورزشی رفته که کمتر دختری آن را انتخاب می کند و تا به امروز عناوین و مقامهای متعددی به دست آورده است که از میان آنها میتوان به کسب دو مدال طلا و یک مدال نقره در مسابقات ژیمناستیک سال 1386 اشاره کرد که مربوط به کشورهای اسلامی بوده و شرکتکنندگان آن از کشورهای عراق، سوریه، سودان و... حضور داشتند. وی از سال 1383 راهی مسابقات شده و قهرمانیهای کشوری زیادی را در ورزش ژیمناستیک به خود اختصاص داده است اما از دو سال قبل، انتخابهایش رنگ دیگری به خود گرفت. این بار قرار بود تمام وسایل سطح شهر و پیرامون خود را به شکل یک مانع ببیند و این توانایی را درخود ایجاد کند که از این موانع عبور کند.
در این رابطه میگوید: دو سال گذشته به تشویق یکی از هم دانشگاهیهایم وارد این رشته ورزشی شدم. همان ساعتها و روزهای اول به او نشان دادم که توانایی انجام حرکات سخت پارکور را دارم. این رشته ورزشی و حرکات هوایی آن شباهت زیادی به حرکات ژیمناستیک دارد و به نوعی به صورت زنجیروار به ورزشهای دیگری متصل است. در واقع حرکات پارکور تکنیکهای رد موانع را به فرد میآموزد که البته به آمادگی بدنی خوبی نیاز دارد.
آنچه در این رشته ورزشی مهم است و یک ورزشکار را از سایرین متمایز میکند قدرت خلاقیت او است. هر چه یک ورزشکار بتواند خلاقیت را چاشنی حرکاتی که انجام میدهد کند موفق تر خواهد بود. درست همان کاری که فاطمه اکرمی انجام میدهد. او میگوید: در خیابان که راه میروم هر جایی را که احساس کنم مکان مناسبی برای انجام این حرکات است انتخاب میکنم و از میله تعبیه شده بالای یک دیوار گرفته تا ماشین و دیوار خانهها و پشتبامهایشان را به شکل یک مانع برای انجام حرکات پارکور میبینم و تا به امروز هم هر کسی اجرای این حرکاتم را دیده مرا تشویق کرده است.
پایگاه آرامش
تجربه هیجان، لذت بخش است اما کافی است مزه آن را زیر زبانت احساس کنی تا دیگر نتوانی از انجام حرکات پر از هیجان دست بکشی. فاطمه اکرمی طعم هیجان را در ورزش ژیمناستیک و انجام حرکات سخت آن تجربه کرده و با ورزش پارکور به آن تجربه شدت بخشید. البته حیطه فعالیتهای او تنها به اینجا ختم نمیشود چرا که او سقوط آزاد را نیز تجربه کرده است. با چتر از ارتفاع 4 هزار متری پریده و سه دوره آموزشی این رشته ورزشی را در خارج از کشور گذرانده و موفق به کسب گواهینامه و قدم نهادن به دنیای حرفهای سقوط آزاد شده است.
او که اکنون مربی ژیمناستیک و پارکور است میگوید: این دورههای سخت و مشکل را گذراندهام تا به نیاز درونم پاسخ دهم و آرامش را به وجودم هدیه کنم. همیشه به ورزشهای پر هیجان و البته گاهی هم خطرناک علاقه داشتهام، به همین دلیل در سال جدید اسکی روی آب را دنبال کردهام و قصد دارم در ورزش موتورسواری و رالی هم تجربههای خوبی کسب کنم.
این بانوی ایرانی پس از این سالها آموخته است دلتنگیهایش را کجا ببرد، هر بار که دلش میگیرد آرامش و توان دوبارهاش را از خدایی میخواهد که تمام این استعدادها را به او ارزانی داشته و بعد از آن پرش از ارتفاع و ورزشهای مهیجی مثل بانجی جامپینگ را بهترین گزینه برای آرامش جسم و روحش میداند.