چهره ها
2 دقیقه پیش | در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (37)در این مطلب ما سعی داریم به طور هفتگی گزیده ای از عکس های چهره های محبوبتان را با شما به اشتراک بگذاریم. |
2 دقیقه پیش | محمدرضا شجریان: هرگز «ربنا» را از مردم دریغ نکردماینجا ایران است، سرزمین مرغ سحر که خوشا... دوباره به گلستان و مکتب عشق خوش آمده است. لذا به میمنت این شعور قابل ستایش، پای صحبتها و گلایههای محمدرضا شجریان مینشینیم. ... |
حاشیههای ازدواج «ویدا جوان» و «آیلا تهرانی»
وقتی حرف از عشق و زندگی رومانتیک به میان می آید که روی سادگی و صداقت عشق بنا شده، با خودمان می گوییم این حرف ها متعلق به فیلم های عاشقانه و قصه ها است. «ویدا جوان» و «ایلا تهرانی» یک زوج جوان هنری هستند که اساس زندگی شان بر همین موضوع بوده.
مجله خانواده سبز: وقتی حرف از عشق و زندگی های رومانتیک به میان می آید که روی سادگی و صداقت عشق بنا شده، با خودمان می گوییم این حرف ها متعلق به فیلم های عاشقانه و قصه های قدیمی است و هیچ وقت در زندگی های عادی نمی توان نمونه هایی از این دست را پیدا کرد، چرا که معمولا زن و شوهرها پس از مدتی برای هم عادی می شوند و حرف های عاشقانه جایش را به توقع می دهد و دیگر پول است که حرف اول و آخر را در زندگی مشترک می زند اما در این میان خانواده هایی هستند که همچنان عشق و صداقت در زندگی شان حرف اول را می زند، اگر دنبال نمونه می گردید باید خانواده تهرانی ار برایتان مثال بزنم، «ویدا جوان» و «ایلا تهرانی» یک زوج جوان هنری هستند که اساس زندگی شان بر همین موضوع بوده. آنها قواعد زندگی های مشترک عادی را به هم زدند و نشان دادند با صداقت و عشق هم می توان زندگی را شروع کرد. شاید برایتان جالب باشد بدانید «ویدا جوان» که نقش نامزد پژمان جمشیدی» را در سریال «پژمان» بازی می کرد، در یک حرکت عجیب خودش از همسرش «ایلا تهرانی» خواستگاری کرده است. آقای تهرانی هم به قدری از این موضوع ذوق زده شده که همان لحظه پاسخ مثبت را می دهد. اگر خواهان خواندن باقی ماجرا هستید مصاحبه با این زوج هنرمند را از دست ندهید. «ماه عسل» این شماره به این زوج اختصاص دارد....
شیفته جسارت ویدا شدم
ایلا تهرانی: راستش را بخواهید آن چیزی که باعث شد من شیفته ویدا شودم و در تصمیم گیری ام برای ازدواج با او مصمم شوم، جسارت و قدرتی بود که در او وجود داشت، چیزی که این روزها کمتر به چشم می خورد.
دوبله باعث آشنایی ما شد
ویدا جوان: حکایت آشنایی من و ایلا به چند سال قبل بازمی گردد، یکی از دوستانم که از علاقه ام به دوبله باخبر بود مرا به استودیو ضبط صدای «ایلا» برد تا تست دهم. طی همین جلساتی که به آنجا می رفتم و با ایلا صحبت می کردیم به این نتیجه رسیدیم که علایق مشترکمان در رنگ ها، هنر و مسائل عمیق زندگی بسیار است و حتی پس از ازدواج تفاهم ما دو نفر برای خانواده هایمان هم خیلی جالب بود.
وقتی ویدا به خواستگاری ایلا می رود!
ایلا تهرانی: راستش را بخواهید در ازدواج ما بسیاری از چیزها از جمله مراسم خواستگاری و مراسم عقد و عروسی به شیوه های رایج برگزار نشد و سعی کردیم ضمن احترام به سنت آنطور که خودمان دوست داریم این مراسم را برگزار کنیم، اتفاقی که در خواستگاری ما رخ داد و شاید به نظر برخی ها حتی نامتعارف به نظر برسد این بود که ویدا از من خواستگاری کرد و من هم آنقدر از این حرکت او شگفت زده شدم که بدون درنگ به او پاسخ مثبت دادم. معمولا دخترها در ذهن شان است که مرد رویایی شان سوار اسب سفید شود و به خواستگاری آنها بیاید، در حالی که ویدا این قاعده را به هم زد و با اسب سفید به خواستگاریم آمد و من را با خودش برد.
کتاب شعر به جای دسته گل و شیرینی در شب خواستگاری
ایلا تهرانی: ما دوست داشتیم به سنت ها احترام بگذاریم و حرمت بزرگترها را هم نگه داریم. به همین خاطر دوست داشتیم با اجرای برخی از مراسم به خانواده مان نشان دهیم که برای آنها ارزش قائل هستیم و به همین خاطر مراسم رسمی خواستگاری ما به شکلی کاملا متفاوت و البته جالب برگزار شد تا مان از این طریق نشان دهیم که ضمن حفظ سنت ها نگاه و باورهای خودمان را برای ازدواج داریم به طور مثال وقتی به خواستگاری ویدا رفتم به جای گل و شیرینی کتاب سعدی را برای ما در ویدا و دو جلد از کتاب های هوشنگ ابتهاج را برای خود او هدیه بودم. این موضوع برای هر دوی ما بسیار عزیز و دوست داشتنی بود.
مهریه عروس خانم 7000 شاخه گل رز
ایلا تهرانی: من و ویدا دوست داشتیم آنطور که دوست داریم زندگیمان را شروع کنیم و به شدت هم بر این باور بودیم که عشق و صداقتی که در زندگی ما وجود دارد باعث خوشبختی ما می شود، به همین خاطر وقت بحث مهریه به میان آمد ویدا مهریه 7000 شاخه گل رز هلندی به رنگ های سفید، قرمز و زرد را انتخاب کرد. حتی عاقد هم در مراسم عقد از این مهریه ویدا تعجب کرد. در هر حال من در طول این سال ها سعی می کنم به مناسبت های مختلف برای همسرم شاخه گلی را بخرم.
طبخ شام عروسی توسط مادرشوهر
ویدا جوان: دستپخت مادر ایلا در بین فامیل شان زبانزد است، به همین خاطر تصمیم گرفتیم برای اینکه همه در آن شب از مهمانی نهایت لذت را ببرند شام عروسی را خودش تهیه کند. بنده خدا از سه روز مانده به مراسم در تدارک طبخ شام بودند و همین کار ایشان باعث شد که همه از آن شب خاطرات بسیاری در ذهن شان رقم بخورد.
از برگزاری روز عروسی مان بی خبر بودیم
ایلا تهرانی: من و ویدا بعد از اینکه مراسم نامزدی را برگزار کردیم چندان به فکر برگزاری مراسم عروسی نبودیم، هر دو سرمان با کار گرم بود و از آنجا که هیچ کداممان درگیر و دار برگزاری مراسم عروسی پرهزینه بودیم ترجیح می دادیم همه چیز به شکل ساده برگزار شود تا اینکه پدر و مادرهایمان ما را سورپرایز کردند و در باغچه منزل عمه ام یک مراسم با 180 نفر مهمان برگزار کردند. ما خودمان از برگزاری این مراسم کاملا بی اطلاع بودیم و زمانی به ما گفتند که ما تنها 3-2 ساعت برای آماده شدن فرصت داشتیم. در هر حال در آن روز ما به نوعی مانند دیگر مدعوین به نوعی مهمان بودیم که البته حسابی هم به ما خوش گذشت.
به خاطر همسرم حاضرم کارم را رها کنم
ویدا جوان: همیشه زندگی شخصی ام برایم نسبت به همه چیز در اولویت قرار داشت وهیچ چیز را حاضر نیستم با خوشبختی ام در زندگی مشترک عوض کنم، به همین خاطر حاضرم به خاطر حفظ زندگی ام، حتی قید بازیگری را بزنم.
من و همسرم عاشق یکدیگر هستیم و زندگی مان را با عشق و علاقه خاصی شروع کردیم و در نهایت این عشق و علاقه به ما کمک زیادی کرد تا یاد بگیریم مشکلات را به اتفاق هم حل کنیم و برای حل آنها از خودگذشتگی داشته باشیم. اگر عشق و علاقه در زندگی مشترک وجود نداشته باشد، افراد دچار نوعی روزمرگی می شوند! شما اینطور فکر نمی کنید.
دستپخت ایلا در حد رستوران های پاریس است
ویدا جوان: من و همسرم در کنار هم به امورات خانه رسیدگی می کنیم چرا که من خودم چندان اه لکار خانه نیستم! بی شک اگر لطف و حمنایت های ایلا نباشد، نمی توانم از پس انجام کارهای خانه به تنهایی بربیایم چرا که من خیلی وقت ها به خاطر بازی تا دیر وقت سر کار هستم و زمانی که به خانه می آیم فرصت چندانی برای انجام کارهای خانه ندارم. اگر هر دوی ما خانه باشیم معمولا به کمک همدیگر آشپزی می کنیم. در واقع همسر من آشپز کم نظیری است و غذایی که طبخ می کند، در حد رستوران های پاریس است. به همین خاطر ترجیح می دهم در خیلی از موارد در حد یک کمک آشپز عمل کنم و اتیاجات او را در آشپزی برایش فراهم کنم.
بی نیازی بزرگترین اتفاق زندگی افراد است
ایلا تهرانی: متاسفانه آن چیزی که باعث می شود افراد نتوانند آنطور که باید از زندگی مشترکشان لذت ببرند این است که مادیات در زندگی شان نقش اول را بازی می کند در حالی که برای رضایت از زندگی باید به نوعی به درجه بی نیازی یا همان کم توقعی رسید. منظور از بی توقعی این نیست که نسبت به کسب درآمد بی اعتنا بود یا به دنبال زندگی بهتر نبود، بلکه منظور این است که شما به جای اینکه مدام در فکر بالا بردن مدل ماشین و تجملات در زندگی تان باشید، به فکر این باشید که از زندگی تان بیشتر لذت ببرید.
ویدیو مرتبط :
ماجرای ازدواج ویدا جوان
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
ویدا جوان و ایلا تهرانی و قصه زندگی هنری شان
زوجهای زیادی در عرصه هنر بازیگری هستند كه هر یك از آنها به فراخور تواناییهایی كه دارند توانستهاند جایگاهی برای خودشان در جامعه هنری داشته باشند. در میان زوجهای جوانی كه استعدادهایی به جز بازیگری دارند شاید نمونهای مانند ویدا جوان و ایلا تهرانی نداشته باشیم.
زوج شاداب و هنرمندی كه حرفهای فراوانی برای گفتن دارند و توانستهاند به خوبی در جایگاهی كه برایش زحمت كشیدهاند بدرخشند.
بهانه گفتوگوی ما با این زوج پخش مجموعه «شمعدونی» بود اما وقتی روبهروی آنها قرار گرفتیم دیدیم میشود درباره مسائل بسیاری با آنها به صحبت نشست. نكته قابل توجه در این زوج احترام خاص و شكل رابطهای بود كه بینشان جاری بود.
حتی در بخشی از مصاحبه كه درباره جایگاه عذرخواهی در روابط خانوادگی صحبت میكردیم، ایلا تهرانی رو به همسرش گفت: «به خاطر امروز صبح معذرت میخوام!» كه البته ما نفهمیدیم برای چه بود ولی شهامت عذرخواهیشان ستودنی بود. باقی حرفها را از زبان خودشان بخوانید.
این روزها و شروع آرتیست بازی
ویدا: مشغول اضافه كردن به اطلاعات تئاتریام هستم. این اواخر یك کارگاه آموزشی تئاتر داشتم. در واقع امسال میخواهم بیشتر انرژیام را روی تئاتر و سینما بگذارم. دركل با تمرین، تحصیل و تلاش به سمت این هدف پیش میروم.
ایلا: طبق معمول هركاری كه بتوانم انجام میدهم. سال گذشته عمده فعالیتم در طراحی صحنه و لباس گذشت و امسال قصدم كارگردانی است. ضمن آنكه نگارش تئاتر هم در برنامهام هست.
من و ویدا با برنامه جلو میرویم و برنامه امسال ما آرتیست بازی و كارهای هنری است. میخواهیم برگردیم به آن گذشتهای كه از دستش دادیم. خب به خاطر مسائل نامناسب اقتصادی درگیر كارهایی شدیم كه گاها دوست نداشتیم اما امسال قصد داریم كارهایی را انجام دهیم كه دوست داریم.
ویدا: میخواهیم دوباره پیه مشكلات مالی را به خودمان بمالیم و بیشتر به خواستههای خود و روحمان توجه كنیم.
ایلا: آنچه ویدا در این سالها انجام داده این بوده كه هوای اقتصادی خانواده را داشته تا من كارهای هنریتر انجام دهم. امسال میخواهیم به نوعی این برنامه را عوض کنیم؛ یعنی من با سعی و تلاش فضایی ایجاد كنم كه ویدا كارهای هنری بهتری انجام دهد.
عشق در صدای اول
ایلا: من به عشق در نگاه اول بیشتر از عشق در صدای اول اعتقاد دارم. من شیفته نگاه ویدا شدم. یک سال از ضبط صدای ویدا در استودیو میگذشت و من روی صدای او كار میكردم. نمیدانم شاید صدا هم تاثیر گذاشت؛ این را نمیتوانم قطعی بگویم.
ویدا: من همیشه به كار دوبله علاقه داشتم. یكی از دوستانم كه این علاقه را میدانست و ایلا را میشناخت پیشنهاد داد به استودیوی او برویم. آنجا برای اولین بار با ایلا آشنا شدم؛ البته صبح همان روز ایلا در تلویزیون برنامه «صبحآمد» را داشت.
خیلی جالب بود عصر كه رفتیم استودیو او را آنجا دیدم و حتی گفتم كه شما همان آقایی نیستید كه صبح برنامه داشتید؟ ایلا هم طوری رفتار كرد كه خب، بله معلوم است كه شما باید بدانید.
ایلا: در آن دوره كه استودیوی صدا داشتم دوستان زیادی برای كار دوبله میآمدند و تست میدادند. اما چون من خودم بازیگری خواندهام قبل از صدا، به حرکات آن صداپیشه توجه میكردم اما ویدا پشت میكروفن فقط یك صداپیشه نبود، بازیگر بود.
مطمئن هستم كه این تاثیر بیشتری داشت؛ هرچند پشت میكروفن با صدای خوبی مواجه شده بودم اما به نظرم ویدا بازیگری بود كه صدای خوبی داشت.
از طرفی آن زمان به خاطر شكستگی پایم 4 یا 5 سالی بود كه از بازیگری دور شده بودم. شاید خیلی چیزهایی را كه درون خودم از دست رفته بود درون ویدا میدیدم و درست از هفته دومی كه زندگیمان را آغاز كرده بودیم او را بیشتر یك بازیگر مستعد دیدم.
ویدا: راستش آن زمان به بازیگری علاقه نداشتم و در ضمن به شكل یك مقوله هنری به آن نگاه نمیكردم چون آشنایی خاصی با آن نداشتم. البته فیلم دوست داشتم و حتی بین فاصله دبیرستان تا دانشگاه نیز، تجربه تئاتر هم داشتم.
راستش من هم به همین شكل تفكر عوامانه كه درباره بازیگری وجود دارد به آن نگاه میكردم. اما وقتی با پیشنهاد ایلا دنبال این كار رفتم دیدم دنیای عجیب و بزرگی است.
آرتیست بودن برازنده اوست
ایلا: خیلی چیزها در ویدا مستعد پرورش هست كه آن را همیشه گفتهام اما از آنجا كه معتقدم چون خودم آچار فرانسه سینما و تلویزیون شدم و نتوانستم روی یك مقوله متمركز شوم، برای همین فكر میكنم بیشترین چیزی كه باید به ویدا بگویم این است كه «تو بازیگری.»
ویدا یك طراح لباس و صحنه و البته یك نقاش فوقالعاده است. اما اصراری نداشتم كه این را بگویم. چون معتقدم ویدا بازیگر خوبی است و باید همین مسیر را ادامه بدهد و البته در این رشته با سرعت بالا پیشرفته و موفق شده است.
به او همیشه گفتهام خیلیها از جمله خودم سالهاست منتظر هستیم در سینما و تلویزیون به رویشان باز شود. به نظرم وقتی استعداد واقعی باشد، سرعت باز شدن این در زیاد است و در چهار پنج سال اخیر كه ویدا در بازیگری متمرکز است نشان داده بازیگر خوبی است.
به همین علت اگر مثلا روزی ببینم ویدا قایقران خوبی هم هست مطمئنا به او نمیگویم تو قایقرانی را هم ادامه بدهد؛ كما اینكه به تازگی فهمیدهام او راننده بسیار خوبی هم هست اما هر وقت كنارش مینشینم مدام غر میزنم كه فكر نكند راننده خوبی است و فقط روی بازیگری متمركز بماند.
ویدا: به نظرم یك هنرمند به خصوص بازیگر باید از هرچیزی سر رشته داشته باشد؛ كتاب بخواند، موسیقی را بفهمد، ریتم بداند و. . . بازیگر شاید لازم نباشد ورزشكار باشد اما چون یك هنرمند است باید هنر را خوب بشناسد.
ایلا به نظرم تفكر آرتیستیك دارد و واقعا اسم آرتیست برازنده اوست. خیلی خوشحالم كه هر كاری از دستش برمیآید و برایم هیجانانگیز است كه میبینم وقتی از اطرافیان یا دوستان هنری میخواهند، كاری انجام دهند از او مشاوره میگیرند. ایلا طراح، نقاش، بازیگر و. . . خوبی است.
با سواد است و فلسفه میداند؛ یعنی همه آن چیزهایی كه من دوست دارم در هنرمند باشد در او نیز هست اما چون علاقه خودش به بازیگری است دلم میخواهد واقعا در بازیگری باشد. دلم میخواهد دنبال عشق واقعیاش برود. این را همیشه گفتهام دوست دارم هركاری بكنم تا او هر كاری را كه دوست دارد دنبال كند.
رو شدن معدل كارنامه ما
ویدا: برای من نظرهای ایلا در زندگی خیلی مهم است. یعنی هر كاری میكنم، قبلش به ایلا نگاه میكنم كه ببینم نگاه او چیست.
ولی ایلا آدمی است كه خیلی به من فضا و بها میدهد؛ مثلا وقتی در مورد چیدمان خانه صحبت میكند و من میگویم به نظر من اینطور بشود بهتر است، میگوید باشد؛ هرطور كه تو دوست داشته باشی.
ایلا: گاهی هم به سلیقه ویدا میچینیم و بعد در آخر میگوید آنطور كه تو گفته بودی بهتر بود. به نظر من همه چیز باید در شراكت باشد؛ یعنی همان ماجرای پنجاه پنجاهی كه گفتم. ممكن است جایی من ایده بدهم و برویم ببینیم درست نیست و برگردیم سر ایده ویدا؛ جایی هم عكس آن است.
كلا ماجرای زندگی من و ویدا مشورت است. حتی شده صبح زنگ بزنند برای انجام كاری، من همان موقع ویدا را بیدار میكنم تا از او مشورت بگیرم. با هم صحبت میكنیم و با حساب و كتابهایی كه در موردشان انجام میدهیم، تصمیم میگیریم.
ویدا: هر ساعتی میتواند در خانه ما ساعت مشورت باشد.
ایلا: در این مشورتها گاهی اگر بحثی هم پیش بیاید اشكالی ندارد چون مثبت است. ما باید با این چالش كه به وجود میآید، طوری رفتار كنیم كه به نتیجه برسیم چون نتیجه مهمتر از سلیقه و نگاه شخص است. نتیجهای كه به نفع من، ویدا و زندگیمان باشد.
بگذارید چیزی برایتان بگویم. پدرم یك عمر در دوران مدرسهام میگفت ایلا درست را بخوان؛ میگفتم دارم میخوانم. میگفت كارنامهات میآید و میبینم.
بعد هم كارنامه میآمد و میدیدیم كه چگونه درس خواندهام و معدل كارنامه گویای كار و تلاش من بود. این را یاد گرفتهام كه به هر حال روزی نتیجه میرسد و كارنامه كارمان را كه گرفتیم به ما میگوید كارهایی كه كردهایم خوب بود یا اشتباه. نتیجه، همان معدل كارمان است.
من از طرف خودم میگویم اینكه از زندگی معنوی خودمان راضی هستم، به خاطر همین مشورتهایی است كه با هم داشتهایم. ما مشكل را میگذاریم و تا حلش نكنیم بلند نمیشویم.
عذرخواهی در كمال روراستی
ویدا: نمیخواهم طوری حرف بزنم كه فكر كنید چون ایلا اینجاست اینها را میگویم. همه آنهایی كه ما را میشناسند و با ما معاشرت دارند، میدانند فضای زندگی ما چگونه است. سعی من این بوده كه در تعریف همسر برای خودم از تعریف عامیانه جدا شوم.
بعضیها فكر میكنند وقتی ازدواج میكنند، همسرشان جزو اموالشان است اما من معتقدم یك آدم به كنار من اضافه شده تا با هم راهی را برویم، به هم یاد بدهیم، از هم یاد بگیریم و رشد كنیم؛ تا جایی كه همه چیز خوب باشد.
اگر جایی دیدیم بد است دوباره عشق و آرامش را میآوریم و سعی میكنیم آن را درست كنیم. اما با همه اینها من گذشت را از ایلا یاد گرفتهام.
من نسبت به ایلا انتقادپذیری كمتری دارم. همیشه در گفتار من عباراتی چون «باشد ولی»، «اما آخه» و. . . وجود دارد. انگار همیشه جوری میخواهم توجیه كنم. اگر آن لحظه حتی چیزی را قبول نكنم اما بعدش درباره آن مساله فكر میكنم چون به ایلا ایمان دارم و میدانم چقدر صلاح مرا میخواهد.
اگر اشتباهی كرده باشم میآیم عذرخواهی میكنم و سعی میكنم آن را در خودم حل كنم؛ حتی اگر آن زمان خیلی گارد هم داشته باشم اما همان لحظه دارم فكر میكنم؛ فقط نمیخواهم به اصطلاح خودم را از تك و تا بیندازم.
به نظرم درهر حال ثبات شخصیت لازم است و نباید آدم خیلی هم انعطافپذیر باشد. از خود ایلا یاد گرفتهام عذرخواهی آدم را كوچك نمیكند. ایلا همیشه انتقادپذیر و صبور است و گذشت زیادی دارد.
ایلا: اصلی كه باید اجرا شود این است كه هیچ چیز آنقدر مهم نیست. مگر قرار است من و ویدا چقدر سختی بكشیم كه حالا انتقادپذیر هم نباشیم، پوزش هم نخواهیم و. . . قدیمیها میگفتند آدم به هر كس دروغ بگوید به خودش نمیتواند. من بزرگترین دشمن جامعه بشری را دروغ میدانم.
از صبح كه بلند میشوم مدام در ذهنم است كه دروغ نگویم. وقتی تصمیم به صداقت میگیرید خودتان اولین كسی هستید كه نباید به او دروغ بگویید؛ بنابراین هنگام اشتباه كردن اگر قرار نیست دروغ بگوییم قطعا عذرخواهی میكنیم.
شمعدونی و نقدهای همسرانه
ویدا: آن زمان كه پروژه «پژمان» را بازی میكردم به من گفتند كه این نقش خیلی بهتر از آنی كه نوشته شده، اجرا شده و راضی بودند. دو سال پیش بود كه به من پیشنهاد این نقش در مجموعه «شمعدونی» داده شد.
من دوست نداشتم در كار كمدی باشم. اما وقتی چند قسمت فیلمنامه را خواندم خیلی خوشم آمد و خواستم باشم.
ایلا: از آنجاكه خواسته یا ناخواسته در این 25 سالی كه كار هنری میكنم آچار فرانسه كارها شدهام، باعث شده همه عوامل جلو و پشت دوربین را بهتر بشناسم؛ بنابراین وقتی یك اثر هنری را میبینم به چشم یك منتقد اثر هنری نگاه میكنم نه به چشم یك دوست، آشنا، فامیل و. . . كه میخواهد بیجهت بگوید آفرین كارت خوب است. اصلا الكی راجع به هنر حرف نمیزنم.
من آدم ركی هستم و چون دروغ نمیگویم الكی به كسی هم لبخند نمیزنم. به همین علت من ویدا را به عنوان همسر نمیبینم بلكه بازیگری به نام ویدا جوان است كه دارد تلاش میكند آن نقش را به بهترین شكل ایفا كند. آن خانم، بازیگری است كه باید نقدش كنم چون روی بازیگری حساسم اما این خانم كه اینجاست همسر من است.
موقعی این دو نفر به هم میچسبند كه من به ویدا میگویم احسنت خوب بودی، یا ویدا اینجا كمی زیاد بودی و. . . این را بدون تعارف و بیاغراق معتقدم که در چند سال اخیر بازیگر نوظهوری مانند ویدا نداشتیم.
ویدا: به نظرم هر هنرمندی آنچه میسازد و خلق میكند برایش مانند فرزند میشود؛ ما برای این كار خیلی زحمت كشیدیم.
كار سختی بود چون فیلمنامه گاهی در لحظه میآمد و ما از قبل و بعد آن سكانسها خبر نداشتیم. گاهی به خاطر خستگی تنش هم ایجاد میشد؛ همانطور كه خیلی وقتها هم به خاطر فضای كار خیلی خوش میگذشت.
این كار برای من خیلی خاطره دارد. من رویا میرعلمی را میبینم كه دوستم است یا آتنه فقیهنصیری كه خودش و كارش را دوست دارم. حسن معجونی را میبینم كه فكر میكنم واقعا دایی من است. همه و همه. میدانم چه تلاشی انجام شده و با چه سختیای همه كار كردند.
هرچند ریتم كار كمی مرا اذیت میكرد ولی چیزهای خوبی دارد؛ از طرفی مانند كنایههایی كه در داستان به كار رفته، مانند نشان دادن بچه بیادب، تربیت اشتباه و. . . اینها را دوست دارم اما ای كاش ریتم بهتری داشت.
شهرت، توانایی یا سوء استفاده
ایلا: شما میگویید یكی از انگشتهای اتهام به سمت بازیگری این است كه از شهرت خود سوء استفاده میكنند و كارهای مختلف انجام میدهند. یعنی در عین اینكه بعضی مردم این شكل كارهای هنرمندان را سوءاستفاده از محبوبیتشان میدانند یكسری از هنرمندان هم بدون مطالعه و توانایی خاص از همین شهرت به همین شكل استفاده نامناسب میكنند. . . من برای پاسخ به این سوال برمیگردم سر حرف اولم كه مهم این است آدمها دروغگو نباشند و به خودشان دروغ نگویند.
بله آدمها و در كنارش هنرمندانی هستند كه سوءاستفاده را خوب بلدند. حتی كسانی هستند كه چیزی ندارند و ما فكر میكنیم چقدر هنرمند هستند اما وقتی به بطن آنها وارد میشویم، میبینیم فقط از شرایطش سوءاستفاده كرده است.
من عمدتا سعی میكنم اینطور به ماجرا نگاه كنم كه جایگاه هیچكس اینگونه نیست؛ چون كسی دروغگو نیست. من آدم خوشبینی هستم اما آنچه میگویید راست است چون همه آدمها میتوانند سوءاستفادهچی باشند یا نباشند.
اگر من هنرمند هستم و میخواهم مثلا نمایشگاهی بگذارم نباید به این فكر كنم كه چرا میخواهم این كار را بكنم؟ آیا واقعا نقاش هستم یا میخواهم بابت آن به چیزی برسم. این به شخصیت و درون آدمها برمیگردد.
ویدا: من معتقدم هركسی برای زندگی خود باید هر تلاشی كه میتواند انجام دهد. هركسی میتواند برود نمایشگاه نقاشی بزند. نقاشی داریم كه پشت ماشین منظره میكشد و نقاشی هم داریم كه اثر آنچنانی خلق میكند و تابلویش به موزه لور میرود.
هركسی به تبع آنچه كه هست مخاطبان خاص خودش را دارد. این مخاطبان هستند كه تعیین میكنند شما در چه درجهای هستید. نمیشود گفت چون كسی فلان كار را انجام میدهد حق ندارد كار دیگری بكند.
ایلا: این را هم عرض كنم كه هنرمند اگر دیده نشود میمیرد. هنرمند زمانی خودش را آرتیست میبیند كه دیده شود.
این بیماری هنرمند نیست بلكه خواسته درونی اوست؛ بنابراین هنرمندی كه در مسیری به جایی نمیرسد، میرود سمت راه دیگر بلکه به جایی كه میخواهد برسد و من این مساله را ایراد نمیبینم چون ممكن است مثلا شش سال دیگر از یك بازیگر مجسمهساز خوبی دربیاید یا یك مجسمهساز خوب بازیگری قابل شود. هنرمند همیشه هنرمند است اما اینكه كی، كجا و چگونه خودش را كشف كند، زمان میبرد.
من با این ایده به كسی خرده نمیگیرم. بالاخره زمان همه چیز را رو میكند و كارنامه وی میآید. به نظرم بگذارید هنرمند كارش را بكند؛ هركاری كه میتواند. آنجایی اشتباه است كه پافشاری بیجهت داشته باشیم.
حمایت با 50 درصد ازخودگذشتگی
ویدا: ایلا من را در بازیگری بسیار حمایت میكند. وقتی سر كار هستم تمام تلاش خود را میكند که همه چیز فراهم باشد تا من تنش نداشته باشم و برای اینكه روی كارم تمرکز داشته باشم حس میكنم خیلی از اوقات یك جاهایی از خودگذشتگی میكند. كار بازیگری برای من بسیار استرسزاست و چون آدم حساسی هستم به سرعت میتواند برای من تنش ایجاد كند.
گاهی ممكن است بسیار بیحوصله و بداخلاق باشم اما ایلا واقعا تحمل میكند و من جاهایی احساس میكنم از آن پسر آرتیستی كه میشناختم، شخصی ساختهام كه مجبور است كار كند و به خاطر من خیلی جاها از خود و خواستههایش بزند.
ایلا: ما در هفتمین سال ازدواجمان هستیم. چیزی كه یاد گرفتهایم این است كه اصلا با هم تعارف نداشته باشیم. تلاش ما این است كه بیشتر از آنكه احساسات را به كار بگیریم از روبهرو شدن با واقعیات استقبال كنیم. به همین علت است كه برای هم بیشتر تلاش میكنیم. اعتقادی دارم كه آن را بارها به ویدا هم گفتهام.
به نظر من وقتی دو نفر در بهترین شرایط ازدواج میكنند، یعنی پول و عشق و. . . مهیاست، باز شما باید 50 درصد از وجود خود را وسط بگذارید. كما اینكه حالا در شرایط نامتعادل و نامتعارف آدمها اصلا از خودشان مایه نمیگذارند. من و ویدا همیشه خواستهایم آن 50 درصد لازم خودمان را بگذاریم. البته این یك دستورالعمل نیست بلكه خواسته ما دو نفر است. برای هم زمان گذاشتن اهمیت بسیاری دارد.
من، ویدا و زندگی؛ این مهم است. همیشه هم فكر كردهایم با هم به چیزی برسیم و اگر كسی زودتر رسید آن یكی كنارش است. هیچوقت با هم مسابقه نمیدهیم بلكه برای زندگیمان مسابقه میدهیم.
خط زدن واژه منحوس حسد
ویدا: در این سالها كار هرگز عاملی نبوده كه ما را از هم دور كند. شاید مثلا به خاطر حضور در كاری مثل یك سریال تلویزیونی كه یك سال طول میكشد ارتباطمان در آن بازه زمانی كمتر شود اما این به معنای ایجاد فاصله احساسی و عاطفی بین ما نیست؛ پس این شرایط را میپذیریم.
ایلا: من اصلا آدم حسودی نیستم؛ آن هم نسبت به كار همسرم. باعث افتخارم است كه ویدا در كارش موفق شود. شاید این حرفی است كه یك پدر یا مادر به فرزندش بزند اما ما همه چیز را ختم كردهایم به خودمان؛ پدر و مادر هم بودن، همسر هم بودن و دوست و رفیق هم بودن. حسادت زمانی ایجاد میشود كه رفاقتی وجود نداشته باشد؛ وگرنه این واژه منحوس حسد از زندگی خط میخورد.
ویدا: راستش من تمام زندگیام را به كارهای هنری و ایلا بدهكارم. علاقه من به هنر از بچگی بهشدت وجود داشت. خانواده من این فضا را ایجاد نكردند كه به هنر بپردازم اما همسرم این امكان را برایم فراهم كرد تا دنبال آن چیزی بروم كه هم به آن بسیار علاقه دارم و هم در آن مستعد هستم.
نمیگویم در هنر صاحب بینشی هستم اما هر آنچه دارم بابت هنر و ایلا تهرانی است. البته حمایتهای خانواده همیشه جای خودش را دارد و من همیشه از مادرم ممنونم كه با وجود سختیها شرایط زندگی را برای ما فراهم كرد اما معتقدم كمتر کسی پیدا میشود كه اجازه بدهد همسرش دنبال آرزوهای خود برود.
تجسس به جای تفكر
ویدا: مسائل شخصی دیگران برای من خیلی جذابیت ندارد و دوست ندارم بدانم؛ مثلا الان كی از كی طلاق گرفته، كی چند تا بچه داره یا فلانی چند سالش است. من آنچه كه به عنوان یك آدم و یك هنرمند میبینم برایم مهم است.
حتی با وجودی كه در این كار حدود یك سال به نوعی با هم زندگی كردیم اما از خیلیهایشان خیلی چیزها نمیدانم؛ مثلا نمیدانم محمد نادری چند خواهر و برادر دارد یا فلان بازیگر چند بار ازدواج كرده است. فقط دوست دارم چیزهایی را بدانم كه برایم جذابیت دارند و قطعا مسائل شخصی دیگران برایم جذاب نیست.
فكر میكنم اگر لازم باشد كسی چیزی را كه دیگران باید در موردش بدانند، خودش بازگو میكند؛ پس احتیاجی به كنجكاوی من نیست. اگر كسی خواست در مورد چیزی با من صحبت كند و من گوش كنم این كار را میكنم.
اگر بخواهد فقط گوش بدهم گوش میكنم؛ اگر كمك بخواهد كاری كه بتوانم انجام میدهم و چیزی بیشتر از آن نیست. كما اینكه مثلا در «شمعدونی» همین مساله پیش آمده بود؛ در هرحال برای شخص من جذابیتی ندارد که بدانم فلانی چند سالش است، كجا زندگی میكند و. . .
ایلا: خب اینکه آدمها به دلیل ناآگاهی یا عدم اعتماد به تواناییهای شخصیشان واقعیات خصوصی دیگران را برملا میكنند یا از آن به عنوان وسیلهای برای ارتقای كار خودشان استفاده میكنند میتواند ناشی از ناآگاهی آنها باشد یا عدم اعتماد به تواناییهای شخصی شان. . .
ویدا: من از همكاران بیشتر توقع دارم چون در شرایط كاری مشابه هستیم. مثلا من به عنوان یك بازیگر میدانم چه چیزی را نباید از همكارانم بروز دهم یا اگر چیزی را تعریف میكنم از آن شخص نام نبرم.
اگر میخواهم خودم را بزرگ كنم از آپشنهای شخصی ام استفاده كنم تا خود را توانا نشان بدهم؛ مثلا بیایم بگویم من و خانم فقیهنصیری كه از من بزرگتر هستند ارتباط مادر و دختری خوبی برقرار كردهایم؛ ضمن اینكه هركسی در هر جایگاهی كه هست دیده میشود و نیازی به تلاشهای اینچنینی نیست
. ثانیا خوب است كه آدم از آپشنها و تواناییهای خودش استفاده كند. مثلا همه میدانند خانمها روی سن و سال خود حساس هستند. خود من اگر سن خانم همكاری را بدانم، جایی بازگو نمیكنم.
حتی مادرم هم میپرسند جواب نمیدهم. مهم این است هر بازیگری بتواند در هر سنی كه هست نقش سنین مختلف را بازی كند. اینكه حالا بیایند و سن مرا در بوق و كرنا كنند، یك شكلی از بیادبی و نادانی است که البته این هم آموختنی نیست باید در خود شخص باشد.
ایلا: اینكه ما سن دیگران را به رغم خواسته آنها در رسانه عنوان كنیم كار قشنگی نیست.
ویدا: كسی نمیتواند منكر سن واقعی خود شود اما شاید من هدفی دارم و میخواهم كاری انجام بدهم كه گزینه سن در آن اثرگذار است. شاید من دوست نداشته باشم به من یادآوری شود به چه سنی رسیدهام و دلم بخواهد در مقطعی از زمان بمانم. این یك مساله كاملا شخصی است.
اخبار فرهنگی - برترینها