با «آرتور شوپنهاور» آشنا شوید


شوپنهاور به ندرت به کسی اعتماد می‌کرد. روایت می‌کنند که همواره در اتاق خوابش سلاحی پنهان کرده بود. هرگز به آرایشگاه نمی‌رفت، زیرا بیم آن داشت که آرایشگر گلوی او را با تیغ ریش‌تراشی ببرد.

همشهری آنلاین: فیلسوفان معمولا افراد خوشبینی بوده‌اند. ولی در میان آنان نادر کسانی هم یافت می‌شوند که جهان را با نگاهی بدبینانه می‌نگریسته‌اند. آرتور شوپنهاور یکی از آنان است. ۲۱ سپتامبر ۲۰۱۰ برابر است با صد و پنجاه و پنجمین سالگرد مرگ او.

آشنایی با زندگی و آرای آرتور شوپنهاور

مادر آرتور شوپنهاور که خود نویسنده بود یک بار گفته بود: «نمی‌دانم دنیا و مردمش با پسر من چه کرده‌اند  که او چنین آن‌ها را تقبیح می‌کند؟». شوپنهاور به دلیل نگاه به‌غایت بدبینانه‌ای که به عالم و آدم داشت، در تاریخ اندیشه در زمره‌ نادر متفکرانی است که به آنان «فیلسوفان سیاه» می‌گویند. جهان در نظر او ابلهانه و انسان موجودی نکبت‌زده بود.

فیلسوفی که سلاح داشت

شوپنهاور به ندرت به کسی اعتماد می‌کرد. روایت می‌کنند که همواره در اتاق خوابش سلاحی پنهان کرده بود. هرگز به آرایشگاه نمی‌رفت، زیرا بیم آن داشت که آرایشگر گلوی او را با تیغ ریش‌تراشی ببرد. هرگز اجازه نمی‌داد کسی بیش از اندازه به او نزدیک شود. یک بار زن خیاطی را که در راهرو خانه‌اش با سروصدای زیاد آرامش او را برهم زده بود چنان هل داده بود که زن نگونبخت با سقوط از پله‌ها دچار آسیب‌دیدگی مادام‌العمر شده بود. با شکایت زن به دادگاه، شوپنهاور ناچار شده بود تا پایان عمر آن زن، ماهانه مبلغی بابت غرامت به او بپردازد.

شوپنهاور همواره با ناشران آثار خود دعوا داشت. آنان را متهم می‌کرد که به اندازه‌ کافی در نشر آثار او نمی‌کوشند. دوستان کمی داشت و در سال‌های پایانی عمر، زندگی تنها با سگش را به معاشرت با اطرافیان ترجیح می‌داد. شوپنهاور از بیشتر فیلسوفان هم‌عصر خود متنفر بود. هگل را شیادی می‌دانست که کارش «لفاظی جنون‌آمیز» و «مهمل‌بافی» و «یاوه‌گویی» است. درباره‌ فیشته نیز گفته بود که کار او «صوفیگری» و «جمبل و جادوست» و به فلسفه ارتباطی ندارد. او معتقد بود که آنها فلسفه را به وسیله‌ معاش و به خدمتکار دین و دولت تبدیل کرده‌اند و سخنان آنهارا تنها می‌توان در تیمارستان‌ها از دیوانگان شنید.

گفتنی است که شوپنهاور با وکیلی مشورت کرده بود تا ببیند در توهین به دیگران تا کجا می‌تواند پیش رود و چه توهین‌هایی از مرزهایی که قانون تعیین کرده فراتر و قابل مجازات است. ولی از سوی دیگر، شوپنهاور برای کانت احترام ویژه‌ای قائل بود و خود را وارث حقیقی او می‌شمرد.

نگاهی به زندگینامه شوپنهاور

آرتور شوپنهاور در تاریخ ۲۲ فوریه  ۱۷۸۸ در شهر دانتسیگ (گدانسک) چشم به جهان گشود. پدرش بازرگانی آزاده و فرهیخته و تحت تاثیر اندیشه‌های ولتر بود که از حکومت نظامی‌گر پروس نفرت داشت. مادرش نویسنده‌ای شناخته شده بود. پس از اشغال نظامی آزادشهر دانتسیگ و انضمام آن به خاک پروس، خانواده شوپنهاور به شهر هامبورگ کوچ کرد. از همان آغاز برای آرتور جوان شغل بازرگانی درنظر گرفته شده بود و او مدتی منشی پدرش در هامبورگ بود. ولی از چنین شغلی بیزار بود و از خود عطش زیادی برای کسب دانش نشان می‌داد.

پس از مرگ پدر که بر اثر خودکشی روی داد، شوپنهاور به نزد مادرش در شهر وایمار رفت. این زمان مصادف بود با مصاف تاریخی «ینا» که در جریان آن یک سردار جوان فرانسوی به نام ناپلئون بناپارت، ارتش‌های متفق پروس ـ زاکسن را با شکستی سنگین روبرو ساخت و در تاریخ اروپا فصلی تازه گشود.

آشنایی با زندگی و آرای آرتور شوپنهاور

مناسبات میان شوپنهاور و مادرش پرتنش بود. مادر شوپنهاور که زنی بافرهنگ بود، همواره او را از گرایش‌های تند ملی‌گرایانه و خطابه‌نویسی‌های پرشور و احساساتی منع می‌کرد. شوپنهاور از زمان اقامت در هامبورگ تحت تاثیر رومانتیست‌هایی چون نوالیس، شلگل و هوفمان قرار گرفته بود. از طریق شلگل با «فلسفه‌ هندی» آشنا شد و بسیار تحت تاثیر آن قرار گرفت. او با مسیحیت میانه‌ای نداشت و به ویژه رگه‌های خشونت‌بار یهودی آن را طرد می‌کرد. در محفل روشنفکری دوستان مادرش در شهر وایمار، از جمله با گوته، شاعر نامدار آلمانی آشنا شد. بعدها در دفاع از آموزه‌ رنگ‌های گوته رساله‌ای منتشر ساخت.

شوپنهاور در سال ۱۸۰۹ برای تحصیلات عالی رهسپار گوتینگن شد، جایی که برای نخستین بار با اندیشه‌های کانت آشنا شد و به شدت تحت تاثیر آن قرار گرفت. دو سال بعد برای تحصیل فلسفه و علوم طبیعی به دانشگاه برلین رفت و در کلاس‌های درس فیشته نیز شرکت کرد، ولی به سرعت از آن روی گرداند.

در سال ۱۸۱۳ شروع به نوشتن رساله‌ دکترای خود کرد. موضوع این رساله «ریشه‌های چهارگانه‌ اصل سبب کافی» بود. در فاصله‌ میان سال‌های ۱۸۱۴ تا ۱۸۱۸ مهم‌ترین اثر خود «جهان چونان اراده و تصور» را به رشته‌ تحریر درآورد، ولی این اثر در آن زمان میان محافل فکری آلمان بازتاب چندانی نیافت. در سال ۱۸۱۹ به عنوان استاد فلسفه در دانشگاه برلین استخدام شد. شوپنهاور که از هگل بیزار بود، ساعات تدریس خود را درست با ساعات کلاس درس هگل همزمان ساخت. ولی دانشجویان از کلاس‌های درس او استقبال چندانی نکردند. همین امر باعث شد که تنها پس از دو ترم کار تدریس در دانشگاه را رها کند.

شوپنهاور در سال ۱۸۳۱ از ترس بیماری وبا از برلین به فرانکفورت گریخت. در فرانکفورت تلاشی دوباره برای از سرگیری فعالیت آکادمیک انجام نداد. با پولی که به او به ارث رسیده بود، زندگی نسبتا راحتی را می­گذراند. سال­ها به نظر می­رسید که شوپنهاور به عنوان فیلسوف ناکام مانده است. انتشار کتاب فلسفه­ طبیعی او تحت عنوان «درباره­  اراده در طبیعت» در سال ۱۸۳۶ نیز تغییری در این وضع ایجاد نکرد.

هنگامی که پنجاه ساله بود، رساله­ای منتشر ساخت تحت عنوان «درباره­ آزادی اراده­ آدمی». این رساله، جایزه­ «کانون شاهنشاهی دانش­های نروژ» را به خود اختصاص داد. با رساله­ دیگری تحت عنوان «دو مساله‌ بنیادین فلسفه‌ اخلاق» جایزه­ آکادمی کپنهاگ را ربود. این رویدادها به وجهه­ او در آلمان نیز افزود و نام او را بر سر زبان­ها انداخت. در سال ۱۸۴۴ کار نگارش جلد دوم «جهان چونان اراده و تصور» را به پایان رساند. شوپنهاور دیگر در محافل فکری و در میان دانشوران آلمان شخصیتی شناخته شده بود. وی خود را سزاوار این آوازه می­دانست و معتقد بود که بی­نام ماندن او در آلمان، صرفا ناشی از دشمنی محافل فلسفی آکادمیک کشور با او بوده است.

اگر چه آوازه­ شوپنهاور دیر به دست آمد، ولی پایدار بود. تاثیر او از آن جهت گسترده بود که افزون بر حوزه­های معرفت­شناسی و اخلاق، آموزه­هایی نیز در قلمرو رهایی و فلسفه­ زندگی داشت، بدون این که در این عرصه­ها به سنت‌های دینی و جزمیات متوسل گردد. آرتور شوپنهاور در تاریخ ۲۱ سپتامبر ۱۸۶۰ در فرانکفورت چشم از جهان فروبست. در اتاق کارش دو مجسمه‌ برنزی وجود داشت، یکی از کانت و دیگری از بودا.

آشنایی با زندگی و آرای آرتور شوپنهاور
قبر شوپنهاور

نگاهی گذرا به اندیشه‌های شوپنهاور

سیستم فلسفی شوپنهاور در تداوم سیستم کانتی است، ولی گرانیگاه نقد آن در جای دیگری قرار دارد. کانت در سنجش نیروی شناخت آدمی، به این نتیجه رسیده بود که ذهن شناسنده، هرگز اشیا را آن‌گونه که واقعا در خود یا به طور فی‌نفسه و مستقل از شرایط شناخت ما وجود دارند درک نمی­‌کند. در همین راستاست که کانت از ناممکنی شناخت از کنه و سرشت «چیز در خود» (شی فی‌نفسه) سخن گفته بود.

شوپنهاور در تلاش است تا درونمایه‌ این «شی فی‌نفسه» را معین کند. برای شوپنهاور نیز مانند کانت جهان حسی چیزی جز پدیدار نیست؛ به سخن دیگر: «جهان تصور من است». شوپنهاور مهم‌ترین اثر فلسفی خود را با همین جمله آغاز می‌کند.

آنچه در این تصور پدیدار می‌شود، چیزی است که من نخست به عنوان هسته‌ای متافیزیکی در ذات خویشتن کشف می‌کنم و  آن همانا اراده است؛ اراده‌ای کور و فاقد خرد. هر شی دیگری در طبیعت نیز چیزی نیست جز بخشی از عینیت‌یافتگی اراده‌ا‌ی جهانی، کور، بی‌نظم و فاقد خرد. طبیعت در کل خود عینیت‌یافتگی اراده‌ جهانی واحدی است و به باور شوپنهاور این همان چیزی است که کانت آن را «شی فی‌نفسه» می‌نامد. بر این پایه شاید بتوان گفت آنچه در فلسفه‌ افلاطون «ایده»، در فلسفه‌ لایبنیتس «موناد» و در فلسفه‌ کانت «شی فی‌نفسه» نام دارد، برای شوپنهاور در قالب مفهومی «اراده» جای می‌گیرد.

از دیدگاه شوپنهاور، اراده‌ جهانی به گونه‌ سلسله مراتب در «ایده‌هایی» مافوق حسی عینیت می‌یابد. این اراده در اشیای طبیعی غیرارگانیک کاملا کور باقی می‌ماند، ولی در طبیعت ارگانیک به سطح آگاهی اعتلا می یابد. این اراده سرانجام در شعور انسانی فانوسی برمی‌افروزد  تا در پرتو آن بتواند جهان را روشنی بخشد و امور خود را در این جهان بهتر پیش برد.

به باور شوپنهاور، در جهان پدیدارها، تغییرات بر پایه‌ «اصل علیت» صورت می‌پذیرند. «اصل علیت»  تنها اصلی است که شوپنهاور آن را از مفاهیم بنیادین (کته‌گوری‌ها) دوازده‌گانه‌ کانت درباره‌ قوه‌ فاهمه برمی‌گیرد. رفتارها و کنش‌های انسان نیز که از اراده‌ تجربی او سرچشمه می‌گیرند، به‌گونه‌ای فرسخت تابع اصل علیت هستند. بر این پایه می‌توان گفت که شوپنهاور در این زمینه کاملا جبرگرایانه می‌اندیشد.

آشنایی با زندگی و آرای آرتور شوپنهاور

ریشه‌های بدبینی شوپنهاور

به باور شوپنهاور از آنجا که اراده‌ای بی‌نظم و فاقد خرد در کانون برجاهستی آدمی قرار دارد، زندگی یکسره رنج است. زیرا این اراده همواره ناخشنود باقی می‌ماند. برای شوپنهاور لذت‌های زندگی فی‌نفسه مثبت نیستند، زیرا اموری گذرا و در واقع لحظاتی هستند که ناخرسندی در آن‌ها حاکم نیست. ولی این لحظات به زودی سپری می‌شوند و جای خود را به درد و رنجی می‌دهند که بر زندگی انسان مسلط است، درد و رنجی که ما را تا دم  مرگ همراهی می‌کنند.

شوپنهاور زندگینامه‌ هر انسانی را یک «رنجنامه» می‌دانست و معتقد بود که این امر برای هر انسانی در پایان زندگی آشکار می‌شود که آرزوهایش در زندگی او را فریفته‌اند تا سرانجام به آغوش مرگ رهنمون شوند. «هر انسانی سرانجام چونان کشتی‌شکسته‌ای به بندر مرگ می‌رسد». از این منظر است که شوپنهاور زندگی آدمی را «نمایشی خنده‌دار و سوگ‌نمایشی توامان» می‌دید.

افزون بر آن، خود آدمیان نیز متقابلا زندگی خود را به رنجی بیشتر تبدیل می‌کنند، رنجی که از گذرگاه بی‌عدالتی، سنگدلی و ستم متقابل بر آنان تحمیل می‌شود. «وحشیان یکدیگر را می‌درند و متمدنان  یکدیگر را می‌فریبند؛ این است چرخه‌ جهان».

شوپنهاور جهان انسانی را به جهنمی تشبیه می‌کند که «هم ارواح شکنجه‌دیده و هم شیاطین شکنجه‌گر آن خود انسان‌ها هستند». بدین‌سان زندگی برای او سراسر رنج است، نه چیزی خواستنی. او خوشبینی را پوچ می‌داند و رویکردی ابلهانه که رنج بشریت را با تلخی به تمسخر می‌گیرد.

برای شوپنهاور باور به آزادی اراده، مبتنی بر توهم است. آزاد بودن به معنای آن است که آدمی آنچه را که می­خواهد انجام دهد، نه آنچه را که می­خواهد، بتواند بخواهد. اگر آدمی تلاش کند به معنای درک رایج، اراده­ای آزاد تصور کند، فهمش بازمی‌ایستد، زیرا تلاش می­کند چیزی نیندیشیدنی را به اندیشه درآورد. هر چه را که ما می­فهمیم، به یاری اصل سبب کافی به اندیشه در می­آوریم، ولی خواستنی بی‌سبب و مستقل از انگیزه، قابل درک نیست. بر این پایه، آزادی­ای که در حوزه­ خواستن یافتنی نیست، باید در هستی یعنی در شخصیت جستجو شود. راهی را که به آنجا منتهی می­گردد، احساس مسئولیت نشان می­دهد.

آشنایی با زندگی و آرای آرتور شوپنهاور

برای شوپنهاور، کسی به شناخت واقعی رسیده که فهمیده باشد زندگی سراسر رنج است. برای رهایی از این رنج تنها یک راه وجود دارد و آن خاموش کردن اراده از درون است. ولی این امر برای شوپنهاور به معنای خودکشی نیست. به باور او، اراده را می­توان از گذرگاه هنر، زیبایی­شناسی و نگرش ایده­ها موقتا خاموش ساخت. فراتر از آن، اراده را می­توان از گذر خاموش­ساختن نیازها و رانش­های زندگی از کار انداخت، تا به آرامش و صلح درونی رسید.

اگر لایبنیتس، فیلسوف آلمانی سده­ هفدهم بر این باور بود که جهانی که ما در آن زندگی می­کنیم، بهترین جهان ممکن است؛ شوپنهاور آن را بدترین جهان ممکن می­دانست. وی می­گفت اگر این جهان حتی کمی بد بود، اصلا نمی­توانست وجود داشته باشد.

تاثیر و آثار شوپنهاور

آرتور شوپنهاور بر اندیشه‌های شماری از متفکران پس از خود تاثیر داشته است. در میان آنان می‌توان به هارتمن، بورکهارت، نیچه، فروید، هایدگر و نیز هورکهایمر اشاره کرد. همچنین تاثیر اندیشه‌های شوپنهاور بر هنر و ادبیات انکارناپذیر است. فریدریش هبل، ریچار واگنر و ویلهلم بوش تحت تاثیر او بودند.

از مهم‌ترین آثار شوپنهاور می‌توان به «درباره‌ ریشه‌های چهارگانه‌ اصل سبب کافی» (۱۸۱۳)، «درباره‌ دیدن و رنگ‌ها» (۱۸۱۶)، «جهان چونان اراده و تصور»  (جلد نخست ۱۸۱۹) و (جلد دوم ۱۸۴۷)، «درباره‌ اراده در طبیعت» (۱۸۳۶) و «دو مسئله‌ اساسی فلسفه‌ اخلاق» (۱۸۴۱) اشاره کرد.  دویچه‌وله


ویدیو مرتبط :
با مهرآفرین آشنا شوید

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

اگر می خواهید با رفتار کودکتان آشنا شوید.



رابطه کودک با مادر بهترین روابطی است که بین دو انسان برقرار می‌شود و این روابط می‌تواند برای سالهای بعد، آموزنده باشد و یا الگویی برای شخصیت بعدی کودک و رابطه او با سایرین باشد. تقریبا همه مادران کوشش دارند که رابطه آنان با فرزندانشان تا حد امکان مطلوب باشد. در این رابطه فقط مادر دخالت ندارد، بلکه کودک نیز در این امر سهیم است.

بنابراین لازم است بعضی از خصوصیات اخلاقی کودک را در سنین مختلف مورد مطالعه قرار دهیم. و هر قدر مادر در این خصوصیات آگاهی کاملتری داشته باشد، بهتر می‌تواند با او کنار بیاید، اگر بداند که با وجود همه کوششهای او ، باز هم همه چیز آرام و بی دردسر نخواهد بود، در این صورت با مشکلات ، رابطه صحیحی برقرار خواهد ساخت.

کودک

هر قدر مادر ، ماهر ، با استعداد و مهربان باشد، رابطه او با کودکش آرامتر و بی دردسرتر خواهد بود. و در نتیجه مشکلات آینده‌اش ، برای مادر قابل پیش بینی خواهد بود. تغییرات اخلاق و رفتار کودک حتی در قسمتهای پیچیده و بغرنجی از آن ، مانند رابطه او با مادرش هم ، دارای نظم و ترتیب و قابل پیش بینی است.

میزان سازگاری و همکاری کودک با شما ، تنها بستگی به طرز رفتار و مهارت شما در تربیت کودک ندارد، بلکه به نحوه قابل ملاحظه‌ای با تغییرات خود کودک در حال رشد و نمو نیز دارد. در ضمن باید بدانید، وقتی کودک شما در مقابلتان مقاومت به خرح می‌دهد، اغلب کودکان در این سن ، چنین نیستند. در این صورت عکس العمل شما با این موضوع فرق خواهد داشت.

کودکان شیرخوار

هر کودک شیرخواری حسب تفاوتهای فردی در برخورد با مادر برای ارضای نیازهای فیزیولوژیکی ، رفتار خاصی دارد. در این خصوص مادران باید بگذارند تاکودک خود برنامه غذایش را تنظیم کند و تقاضای طبیعی‌اش معین کند که چه موقعی باید بخورد و بخوابد. اما در حقیقت این مساله تمام هدف نیست، بلکه نیمی از آنست. روش بزرگ کردن کودک، بنا به عکس العمل او در برابر احتیاجات طبیعی و فطری کودک و بر حسب نظم و ترتیب آن ، توسط مادر تنظیم می‌گردد. در این صورت هر نوع نیاز کودک برآورده می‌شود.

بعضی از کودکان ، تابع نظم مادرند و بعضی در این قالب نمی‌گنجند. آنچه ما در جستجوی آن هستیم، ترکیبی از این دو حالت است. یعنی تنظیم شخصی و خود به خود کودک که شامل نیروهای داخلی و خارجی هر دو است. گاهی تقاضای کودک، مافوق توانایی مادر است، در این صورت مادر باید خود را در برابر تقاضاهای زیاد طفل ، محافظت کند.

البته هدف اصلی سازش و تطابقی است که بین طرفین برقرار می‌شود، ولی اگر کودک نسبت به تعدیل تقاضاهای خود ، استعداد و توانایی نشان ندهد، این وظیفه مادر است که اقدام نماید و در مقابل تقاضاهای کودک ، خودداری نشان دهد. چنین حالتی فقط تملق به زمان شیرخوارگی ندارد، بلکه متعلق به تمام سالهای برخورد است.

کودک

کودکان 18 ماهه


کودک هیجده ماهه در حالیکه ظاهرا «بزرگ شده است و کاملا» جست و خیز دارد ولی از نظر روابطش با مادر خیلی شبیه بچه ی شیر خوار است او دوست دارد بیشتر بگیرد تا بدهد. او از چیزهایی که می‌داند و می‌تواند، استفاده کافی می‌کند و نیازها و احتیاجهای خود را به سایرین می‌فهماند. او بوسیله اشاره و تلفظ کلماتی مانند «آه ـ آه» به سرعت منظور خود را می‌فهماند. جواب «نه» را از دیگران به راحتی قبول نمی‌کند. می‌داند که کلمه «نه» راحتترین و متداولترین کلمه‌ای است که بکار می‌رود.

کودک هیجده ماهه وقتی راه می‌رود، ب حرکت پاها فکر می‌کند و دوست دارد هر چه به دستش می‌رسد، بگیرد. احساس او نسبت به زمان بسیار کم است. او هر چه را که می‌خواهد، همین الان می‌خواهد. مدتی نخواهد گذشت که کودک هیجده ماهه بر اثر رشد، این مراحل را پشت سر می‌گذارد و در سن دو سالگی مادر می‌بیند که او اخلاق خوشی دارد و آدم مطیعی است.

کودک بیست و یک ماهه


کودک در این سن دوست دارد. هر چه که مورد علاقه‌اش است، همراهش باشد. از تغییر وضعیت ناراحت است و چون گنجینه‌ای لغات او کامل نیست، نمی‌تواند منظورش را بفهماند بنابراین به گریه و ناسازگاری کردن، متوسل می‌شود.

مادر خوب و والدین آگاه ، سعی دارند منظور کودک را به سرعت درک و عملی کنند چون در غیر این صورت با لجبازی و ناسازگاری کودک روبه رو خواهند شد. امنیت کودک وقتی عادی است که همه چیز مثل سابق باشد. از تغییر جا یا تغییر لباس و غذا متنفر است.خوشا به حال کودک بیست و یک ماهه ای که والدینش ، واقعی بودن نیازهای او را تشخیص دهند.

کودک دو ساله


برای یک کودک دو ساله ، برعکس کودک هیجده ماهه ، اطاعت ، کاری دلپذیر و آسان است. گذشت شش ماه به کودک این را می‌دهد که در مقابل والدینش فرمانبردار خوبی باشد. کودک در دو سالگی بیشتر اوقات ، شنونده و اجرا کننده بسیار خوبی است. این حالتها جزء ذات کودک است، و اگر والدین بدانند که در چه مدت این تغییرات صورت می‌گیرد تقاضاها و انتظارهای خود را از کودک ، با امکانات و قدرت او تطبیق می‌دهند و در نتیجه ، در امر تربیت او توفیقهای بیشتری عایدشان می‌شود.

کودک

کودک دو سال و نیمه


کودک در این سن ، منفی باف ، لجوج و سرسخت است. اگر مادر بخواهد با عجله لباس او را تنش کند، کودک فریاد می‌زند: «خودم می‌خواهم بپوشم» و اگر پدر به او بگوید: «لباست را بپوش» خواهد شنید که می‌گوید: «می‌خواهم مامان لباس تنم کند.» کودک دو و نیم ساله متلون است. اگر مادر به طرف او رود. بابا را می‌طلبد و به عکس اگر بابا به طرفش برود، مامانش را می‌خواهد. او در دنیایی از تضاد سیر می‌کند. و این کلمات بر زبان او جاری است: «می‌کنم .. نمی‌کنم .. می‌خواهم .. نمی‌خواهم .. می‌توانم .. نمی‌توانم .. بله .. نه»

انتخابهای او چند تایی است و در هر دقیقه ، نوعی را می‌پسندد، اگر انواع باشد همه را طالب است اگر جلوی او را نگیرند، ممکن است مدتها از یک سمت به سمت دیگر حرکت کند. اگر مادر به او بگوید: «مربا می‌خواهی» می‌گوید «نمی‌خواهم» اما به محض اینکه مربا کنار گذاشته شود، او مربا می‌خواهد.

مشکل مادر برای تربیت او ، این است که باید حتی الامکان او را در مسیر یک طرفه قرار دهد. کارهای روزانه را خودتان انتخاب کنید و فرصت انتخاب به او ندهید. وقتی می‌خواهید او را با خود به بیرون ببرید، در حالیکه از تفریح در بیرون برایش سخنرانی می‌کنید لباس تنش کنید. اگر از او برای بیرون رفتن ، اجازه بخواهید، کلاهتان پس معرکه است. به هر قیمت که می‌دانید از پرسشهایی که او باید چواب «نه» را ادا کند، پرهیز نمایید. به او زیاد فرصت انتخاب ندهید. اگر این فرصت را داشته باشد، مطمئن باشید که از فرصت خود راضی نیست.

در تمام دستورها، خواهش و تقاضاهایش تکبر و غرور زیاده از حدی دیده می‌شود. لذا مادر باید به جای نشستن و غصه خوردن ، راه و روش تسلط بر فرزند را بیاموزد و این مطلب را همواره در نظر داشته باشد، سعی کند کودک حرفهای او را بدون چون و چرا بشنود و به عکس در مقابل کارهای بی‌اهمیت تسلیم شود. مثلا «بگوید: البته ... بله قربان ... حتما»

مادران باید به خاطر داشته باشند که کودک 5/2 ساله ممکن است. رفتارش با شما بسیار خوب یا بد باشد، اما او شما را بسیار دوست دارد و تمناهای زیادی از شما دارد. جالبترین استعدادهای خود را می خواهد به شما نشان دهد، و دوست ندارد آنها را حتی پدرش ببیند. اگر گاهی وقتها که شما را خیلی ناراحت و خسته کرده، فرصتی بدست آورده و قدری استراحت کنید تا ب صبر و حوصله بیشتری به سوی او بازگردید.

کودک دو و نیم تا سه ساله


بسیاری از کودکان در این سن ، در مرحله عجیبی قرار می‌گیرند، آنها میل دارند به زمان شیرخوارگی برگردند، از نظر احساسی می‌توانند این مرحله را با مادر تجدید کنند. دوست دارند دوباره از پستان مادر شیر بخورند، خود را در آغوش مادر جای دهد، برایش بسیار دلپذیر خواهد بود. کودک 5/2 ساله‌ای به مادرش می‌گفت: «من کوچولو هستم» نمی توانم حرف بزنم. دندان ندارم غذا بخورم. دوست دارم شیر بخورم.»

آنها دوست دارند در کالسکه بخوابند و از شیشه بوسیله پستانک شیر بخورند. وقتی مادری این نیاز کودک خود را بداند، سعی در برطرف کردن آن کرده و به موقع او را از این تخیل بی جا نجات می‌دهد. اغلب مادران ، کودک در این سن را مسخره کرده و با توجه به کودکان دیگر خود ، حس حسادت آنانرا تحریک و حسود بار می‌آورند. اما اگر کودک از زنده کردن دوران شیرخوارگی خود به اندازه کافی تجربه بدست آورد، خواهد توانست رشد کند و مستقل تر و بالغ تر بشود و سپس همواره به جلو نگاه کند نه به عقب.

کودک

کودک سه ساله


این سن برای مادر و فرزند دوره آرام و رضایت بخشی است. کودک از کلمه «ما» بسیار استفاده می‌کند. اغلب وجود مادر را بر خود ترجیح می‌دهد. کودک در ابتدای مرحله 5/2 سالگی روی کلمه «من» و احتیاجات شخصی خودش متمرکز است، بعد روی کلمه «شما» و تقاضای او بر «شما» تکیه دارد و بالاخره به مرحله دوستانه و مشترک می‌رسد.

او در جهت متضاد گم نمی‌شود و سعی ندارد که هر دو جهت را انتخاب کند بلکه یک جهت را انتخاب کرده و روی آن می‌ایستد. گاهی والدین می‌توانند با فرزند سه ساله ی خود چانه نزنند. او را متقاعد کرده و به امید پاداش به انجام کاری مجبور سازند.

در سه سالگی قدرت بکارگیری کلمات به نحو قابل ملاحظه ای افزایش می‌یابد. او می‌تواند در جواب سخن سایرین حرف بزند. میل فراوان دارد در اموری که جنبه امر و بهره در آینده دارد، شرکت کند. کودک سه ساله گاهی که با دلیل و منطق صحبت می‌کنید، بخوبی گوش می‌دهد، و حتی گاهی اوقات ممکن است اگر دلیل خوبی برایش بیاورید. کارهایی را که انجامش را دوست ندارد، به راحتی انجام دهد. تقاضای او از بزرگترها خیلی کمتر از سابق و کنار آمدن با او آسانتر است.