چهره ها
2 دقیقه پیش | در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (37)در این مطلب ما سعی داریم به طور هفتگی گزیده ای از عکس های چهره های محبوبتان را با شما به اشتراک بگذاریم. |
2 دقیقه پیش | محمدرضا شجریان: هرگز «ربنا» را از مردم دریغ نکردماینجا ایران است، سرزمین مرغ سحر که خوشا... دوباره به گلستان و مکتب عشق خوش آمده است. لذا به میمنت این شعور قابل ستایش، پای صحبتها و گلایههای محمدرضا شجریان مینشینیم. ... |
احمد مهران فر،محسن تنابنده و پایتخت 3 بخش 1
تنابنده و مهرانفر جدیتر از آنی بودند كه تصورش را میكردیم. نه بگو بخندی در كار بود و نه فراغ بالی از سوی ما! مصاحبه را اما مردان محبوب نوروزی كه جدیتشان كمی ما را معذب میكرد جلو میبرد هرچند روایتهایشان شنیدنی بود و جالب توجه.
مجله ایده آل: مجموعه «پایتخت2» همانقدر خودش را در دل بینندگان جا كرد كه «پایتخت1» و
البته شاید هم كمی بیشتر. مجموعه تلویزیونی كه بازار نسبتا داغ شبكههای
ماهوارهای را از رونق انداخت، در نوروز 92 با همان داستانهای نقی و ارسطو
و البته، بابا پنجعلی و این بار نیز دیالوگهای بی نظیرش مهمان عیدانه
خانههای مردم بود. همین بود كه بعد از نوروز همه دلتنگ گرم و گیرایی ارسطو
و نقی شده و درباره این مجموعه صحبت میكردند. ما هم با خودمان وعده كردیم
كه قهرمانان نوروزی را در صفحات ایدهآل مهمان كنیم. چندین و چند تلفن،
چند روز انتظار و كمی تاخیر روال قابل پیشبینی نهایی كردن قرار و مدارمان
با محسن تنابنده و احمد مهرانفر بود. گفتوگو انجام شد اما خبری از نقی و
ارسطو نبود. تنابنده و مهرانفر جدیتر از آنی بودند كه تصورش را
میكردیم. نه بگو بخندی در كار بود و نه فراغ بالی از سوی ما! مصاحبه را
اما مردان محبوب نوروزی كه جدیتشان كمی ما را معذب میكرد جلو میبرد
هرچند روایتهایشان شنیدنی بود و جالب توجه.
در ایران مجموعه تلویزیونی كه سریهای دوم و سوم آن ساخته شود و بتواند مخاطب خود را حفظ كند تقریبا ساخته نشده است. پایتخت 2 در شرایطی به موفقیت رسید كه تلویزیون در شرایط خاصی به سر میبرد و تعداد مخاطبهای تلویزیون روز به روز کم و زیاد و متفاوتتر از سالهای قبل میشد و تقریبا برخی خانوادهها به سریالهای ماهوارهای یا شبكه خانگی رو كردند علت این موفقیت را چه چیز میدانید؟
تنابنده: قبلا سریهای دو و سه سریال آسمان شهر و مرد دوهزار چهره و سه هزارچهره هم ساخته شده اما مجموعه پایتخت به لحاظ شكل و فرم خیلی با آن كارها متفاوت است. قصه سریال، شكل بازیگری و نحوه كارگردانی با بقیه سریالها فرق دارد حقیقت ماجرا این است كه مشكل بسیار بزرگ سینما و تلویزیون ما این است كه مهمترین عنصر سینما و تلویزیون را نادیده میگیریم درحالی كه مدتها راجع به آن صحبت میشود اما عملا كاری كه ما را به جلو پیش ببرد انجام نمیشود. من فكر میكنم مهمترین فاكتور شناخت مخاطب است. چیزی كه ما اصلا راجع به آن فكر نمیكنیم. در تلویزیون كار مشكلتر از سینماست چون تلویزیون رسانه سهلالوصولتری است، هزینه كمتری برای ساخت برمیدارد و راحتتر دیده میشود. البته به همان اندازه نگه داشتن مخاطب آن كار دشوارتری است. آنچه مسلم است این است كه از سیاستگذاران و تصمیمگیرندهها گرفته تا آرتیستها و بقیه عوامل كار تلویزیون را خیلی جدی نمیگیرند. فكر میكنم پایتخت پروژهای است كه پای آن خیلی زحمت كشیده شده اما كار خاص و عجیب و غریبی نبود. به هر حال پایتخت برای من جزو آمال و آرزوهایم نبوده است.
تنابنده: میگفتند بیشتر تماشاچیها در تهران زندگی میكنند. 14-13 میلیون نفر در تهران را باید راضی نگه داشت ضمن اینكه ریخت كار برای آنها جالب نبود چون آنها كلیشههای شدید آپارتمانی داشتند که یك مقطعی بسیار راهگشا و عالی بودند. تركیب بازیگران هم برای آنها قابل قبول نبود. همه میگفتند بازیگری را بیاورید كه چهره باشد و مردم عاشق كارهایش باشند.
برنامههای عروسكی که کاملا پوچ هستند
به نظرم در هر حرفه و شغل یك چیزی سكوی پرتاب رسیدن به یك مرحله دیگر است. مثلا یك فوتبالیست كه در تیم ضعیف بازی میكند كه بیشتر به چشم بیاید و به یك تیم بهتر دعوت شود. به نظر میآید برای شما هم پایتخت یك سكوی پرتاب بوده برای رسیدن به جایگاه بهتر. بعد از این همه به چشم آمدن و دیده شدن تواناییها قرار است درنهایت به كجا برسید؟
تنابنده: از نظر من رسیدن به جای خاصی وجود ندارد كه ما بخواهیم الزاما دنبال آن باشیم.
منظورم مرحله بعد آن است.
تنابنده: واقعیت این است كه به مرحله بعد هم فكر نكردهام. معمولا بین كارهایم فاصله وجود دارد. یادم میآید وقتی پایتخت یك پخش شد تلویزیون یكی، دو جلسه كوچك برگزار كرد مبنی براینكه كسانی كه كارهای شیرین میسازند دورهم جمع میشوند كه كمی منسجمتر به تلویزیون فكر شود اما به همان یكی، دو جلسه ختم شد و هیچ پیشرفتی حاصل نشد. قرار بود بعد از پایتخت كمی معادلها و شیوه كار تغییر كند اما دوباره برنامههای تلویزیون به همان ورطه افتاد و حتی پایتخت در بعضی مواقع با اینكه پیشرو بود و فضا را تغییر داد - منظورم استفاده از لهجه و گویش شیرینی است كه تا قبل از آن خیلی سخت میشد به آن پرداخت - اما باید مورد حراست قرار میگرفت و به جای آنكه از آن پاسداری كنند مبدأیی شد برای اینكه كارهای دیگر خیلی سهلانگارانه ساخته شوند. مثلا یكسری عروسكهایی كه میشد خیلی راحتتر حرف بزنند شروع كردند با لهجه مازندرانی صحبت كردن و برنامههای كودك تلویزیونی كه جز پوچی هیچچیز نداشتند شروع كردن با این لهجه صحبت كردن، خب این موضوع دقیقا ما را برمیگرداند به آن روزگاری كه تا حرف لهجه میشد عدهای میگفتند ما را مسخره میكنی؟! به هر حال این حفظ و حراست باید از طرف سیاستگذارها و مدیران تلویزیون اتفاق میافتاد تا دوباره این فضا لوس نشود.
اول باید خودمان خوش مان بیاید
درحال حاضر فارغ از استقبالی كه از كار شده و خواستهای كه مردم داشتند هنوز آن احساس را دارید كه باید كار ادامه پیدا كند.
مهرانفر: فعلا برای من چنین حسی وجود ندارد. به هرحال ما فرصت این را داشتیم كه هركاری دوست داشتیم انجام بدهیم اما از حالا به بعد خالی هستیم و چیزی نداریم كه بخواهیم ادامه بدهیم. مگر اینكه در طول ایامی كه در پیشرو داریم اتفاقی بیفتد یا قصهای پیش بیاید كه گروه بخواهد پایتخت3 را هم بسازد.
تنابنده: خیلی طبیعی است كه ما به عنوان بازیگر و نویسنده این خودخواهی را داشته باشیم كه از كاری که میخواهیم انجام دهیم لذت ببریم. اگر خودت از قصه خوشت نیاید قطعا مخاطب هم از آن خوشش نخواهد آمد.
هیچکس با ساختن پایتخت موافق نبود
مدت فیلمبرداری پایتخت2 چقدر طول كشید؟
از 4 دی فیلمبرداری را شروع كردیم تا 9 فروردین.
این مدت زمان طولانی در كامیون نشستن سخت نبود؟
كامیون سوار و پیاده شدن واقعا كار سختی است به خصوص برای خانمها و بچهها. اما باید مرتب برای تنظیم صدا و تنظیم دوربین از كامیون پیاده میشدیم. سرمای وحشتناك هم خیلی ما را اذیت كرد.
قبل از پخش پایتخت 2 پیشبینی كرده بودید با چنین استقبالی مواجه شوید؟
مهرانفر: واقعیت این است كه اصلا فكر نمیكردیم پایتخت بتواند آنقدر سر و صدا به پا كند و به چشم بیاید. میدانستم كه یك متن قوی دارد و نقش ارسطو ویژگیهایی دارد كه من را قلقلك میدهد و دوست دارم در آن نقش قرار بگیرم. فكر میكنم هیچ كدام از افراد تیم نمیدانستند پایتخت تبدیل به كاری فراگیر می شود و بعد از تمام شدن كار آمدیم بررسی كردیم كه پایتخت چه ویژگیهایی داشته و از بین آن ویژگیها یكسری از نكات را برای پایتخت 2 برداشتیم و آنها را برجسته كردیم.
تنابنده: البته من با نظر احمد كاملا مخالفم چون من این كار را به وجود آوردم. از خیلی قبل حسابشدهتر به آن فكر كرده بودم چون من آدم ترسویی بودم و خیلی اهل تلویزیون نبودم، در سینما هم شرایط خوبی داشتم پس ملزم بودم خیلیخیلی فكر كنم و یك فیلمنامه خیلی دقیق بنویسم. احمد درست میگوید واقعا فكر نمیكردیم این همه از پایتخت2 استقبال شود ولی قدمها را آهسته و دقیق برداشتیم.
مهرانفر: از ابتدا از روی متن مشخص بود كار حرفهای را در پیش داریم، هیچ كدام از ما كار تلویزیون انجام نمیدادیم ما سینمایی بودیم بنابراین گفتم حالا كه میخواهیم به تلویزیون بیاییم یك كار خوب و متفاوت را شروع كنیم.
ایده اولیه قصه پایتخت از كجا نشات گرفت؟
تنابنده: ما قصه خانوادهای را ساختیم كه شرایطی را پیدا میكنند كه پشت كامیون زندگی كنند و كمكم زندگی آنجا برایشان به معناهای جدید میرسد همه اینها موضوعات دیداری است. همین جذابیت بصری ذهن مرا مشغول كرده و یكسالی با آن كلنجار میرفتم. تورج اصلانی یك ایده مطرح كرد. با احمد خیلی راجع به آن ایده حرف زدیم و بعدها من به تنهایی روی آن كار كردم تا تبدیل شد به پایتخت یك. به نظرم بصری بودن یك كار خیلی مهم است. برای من روزهای سختی بود چون همه مخالف صد درصد ایده من بودند اینكه بخواهند بیایند كاری را از آنتن حساس نوروز پخش كنند كه آدمهای آن با لهجه صحبت كنند ، تلویزیون از این ماجرا فراری بود. میگفتند بیشتر تماشاچیها در تهران زندگی میكنند. 14-13 میلیون نفر در تهران را باید راضی نگه داشت ضمن اینكه ریخت كار برای آنها جالب نبود چون آنها كلیشههای شدید آپارتمانی داشتند که یك مقطعی بسیار راهگشا و عالی بود. تركیب بازیگران هم برای آنها قابل قبول نبودند. همه میگفتند بازیگری را بیاورید كه چهره باشد و مردم عاشق كارهایش باشند. همه این مسائل شرایطی بود كه در بدو كار به آن فكر شده بود.
فكر میكردند با من تلویزیون زمین میخورد اما...
محسن تنابندهای كه سالها در سینمای هنری مشغول به كار بود چطور توانست با پارامترهای تلویزیون كنار بیاید.
تنابنده: خیلیها فكر میكردند كه با آمدن من به تلویزیون، تلویزیون زمین میخورد. اصلا این اتفاق نیفتاد. خیلی چیزها از نظر آنها ریسك بود اما ما حتی به عنصر بسیار مهم دقیق برداشتن وسایلی كه برای سفر لازم است هم فكر كردیم. منظورم این است كه ما فكر مدیریتی نداشتیم و همان فكر اجرایی و تخصصی ما باعث شده بود از آنها بیشتر بدانیم. من آن روز میدانستم ارزش احمد مهرانفر كجاست و میفهمیدم چه بازیگری است و چه تواناییهایی دارد.
میدانستم ریما رامینفر و آقای خمسه چطور بازی میكنند. به همین دلیل خیلی چیزها از نظر آنها خیلی مبهم بود. حتی سیروس مقدم ریسك خیلی بالایی كرد و ممكن بود همه چیز به هم بریزد و شكست بخورد اما برای من از روز اول بارقههایی از امید وجود داشت، یك یقینی در من به وجود آمد كه فكر میكردم اگر پایتخت تبدیل به كار پر سروصدایی هم نشود كار بسیار آبرومندی از آب درمیآید.
مهرانفر: چیزی كه باعث شد پایتخت 2 را بسازیم 2 چیز بود؛ یكی مخاطبی كه تشنه بود و دوست داشت باز این آدمها را ببیند و یك دلیل دیگر هم خود ما بودیم فكر میكردیم هنوز آن نقشها جای كار دارند و در 13 قسمت ما نتوانستیم همه حسها و لحظهها را دربیاوریم بنابراین خود ما هم وقتی دیدیم تماشاگر از ما طلب میكند سریال را ادامه دهیم راغب شدیم سری 2 آن را بسازیم.
چرا پایتخت2 در عراق ساخته شد؟
اساسا در ایران به مبحث تحقیق هیچ توجهی نمیشود، نه برای تحقیق هزینهای در نظر میگیرند و نه زمانی برای آن اختصاص داده میشود. ممكن است كسی دوست داشته باشد ولی این كار را دلی انجام دهد اما درنهایت فضایی برای پرداختن به این موضوع وجود ندارد؟
تنابنده: بعد از اینكه پایتخت یك تمام شد با وسواس شدید دنبال قصه میگشتم یك قصهای كه پیوندهای محكمی با مردم داشته باشد و از دل مردم بیرون بیاید و به دل مخاطب بنشیند به همین دلیل با احمد مهرانفر و آقای مقدم سفرهای زیادی كردیم. من و احمد چندروزی به عراق رفتیم، چون آن ایده اولی كه در ذهن من بود در عراق اتفاق میافتاد. به همین دلیل یك سفر زمینی بسیار مشقتبار به كربلا و نجف و دربرگشت به بصره و شلمچه داشتیم و با دقت هرچه تمامتر این مرزها را بررسی میكردیم.
احمد: تا بدانیم كدامیك از مرزها برای ما بهتر و راحتتر است.
تنابنده: ندیدهام كسی برای یك كار شیرین آنقدر مرارت و سختی بكشد. این تنها به این دلیل بود كه ما دنبال راضی كردن خودمان بیشتر از بقیه بودیم. خیلیها ماجرا را خودخواهی میبینند. راجع به خودخواهی محسن تنابنده نوشتهاند. من میگویم خودخواهی من، سیروس مقدم، الهام غفوری، احمد مهرانفر چنانچه به رشد و تعالی كار بینجامد كار درستی است. این سفر، سفر سختی بود. من هیچوقت فیلمنامهای ننوشتم كه روی كار تسلط نداشته باشم اینكه بنشینم در خانه و راجع به قصهای فكر كنم كه جلو برود را دوست ندارم. درنهایت وقتی به كربلا رسیدیم آنجا را به لحاظ رنگ و نور و تصاویر مناسب ندیدیم.
20بار به مازندران سفر کردم
یعنی داستان همین داستان بود فقط مكان جایی دیگر بود؟
تنابنده: دنبال زمین مناسب بودیم. میخواستیم بررسی كنیم كه كجا این امكان را به ما میدهد كه تصاویر زیبا هم داشته باشیم. درنهایت متوجه شدیم با شرایط بسیار بدی مواجه هستیم. در كربلا سر هر كوچه یك نفر نگهبانی میداد، عملا امكان فیلمبرداری وجود نداشت.
مهرانفر: به لحاظ تولیدی هم امكان فیلمبرداری نداشتیم چون آنها سینما ندارند و خیلی چیزها را نمیدانند. از جهت حراستی هم مشكل داشتیم نمیدانستیم امنیت عوامل كار را چطور میشود تامین كرد.
تنابنده: بنابراین بیخیال فیلمبرداری در كربلا شدیم. بعد فكر كردیم كجا میتوان به لحاظ دیپلماتیك، سیاسی و اقتصادی شرایط بهتری داشته باشد و آدمها آنقدر عبوس و گرفته نباشند و فرم آن به پایتخت یك نزدیك باشد و بتوان در آن شیرین بود. به تاجیكستان رسیدیم چون آنها هم فارسی صحبت میكردند. آنجا هم دیدیم فصل بسیار سردی است و مرز درستی وجود ندارد و كلا با هواپیما باید رفتوآمد كنیم. به لحاظ منطق هم درست نبود كاراكترها با كامیون به تاجیكستان رسیده باشند، دیدیم این كار شدنی نیست. ضمن اینكه شرایط مذهبی- سیاسی حاكم بر تاجیكستان با قصه ما جور درنمیآمد چون قصه ما بوی شیعه داشت و در آن سنبل مساجد شیعه وجود داشت. خلاصه درنهایت با تحقیقات زیاد به این نتیجه رسیدیم كه قصه در خود ایران اتفاق بیفتد، چون محمل اصلی پایتخت سفر است خلاصه اینطور بود كه پایتخت2 كلید خورد.
تنابنده: همین جا بگویم که مثلا در مورد نقی شغل نقی تنها شغلی بود كه هرگز در تلویزیون و سینما از آن صحبت نشد. خب انتخاب این شغل بدون تحقیق نبوده و ماحصل 20 سفر من به مازندران است. خیلی برایم مهم بود كه شغل درستی انتخاب كنم كه كلیشه نباشد ضمن اینكه كمك به روند داستان هم باشد.
مسائل مادی برایم مهم نیست
یك وجه، وجه دلی و هنری قضیه است كه آدم باید خودش ارضا شود. اما قاعدتا یك نگاه اقتصادی هم وجود دارد. وقتی یك كاری موفق میشود خود به خود یك ارادهای به وجود میآید كه استفاده اقتصادی بیشتری از شرایط میشود.
تنابنده: این مسئله در مورد من صدق نمیكند به این دلیل كه در دورهای كه پایتخت1 حسابی گرفته بود و به من پیشنهاد پایتخت2و داده شد، میگفتند از لحاظ مالی به نفع توست و... اما من اینکار را نکردم.
مهرانفر: میترسم؛تنابنده: نمیترسم
نگران برچسبی كه ممكن است عوام به شما و گروهتان بزنند، نیستید. ممكن است خیلیها بگویند این تیم، تیمی است كه كار طنز را خیلی خوب انجام میدهند و انتظار داشته باشند فقط این ژانر را دنبال كنید.
احمد: دقیقا درست میگویید. این مسئله نگرانكننده است. به هر حال ممكن است در محیط كوچك سینما و تلویزیون در چنین كلیشهای جا بیفتی و ممكن است هر آن نقشهای دیگر از تو دریغ شود، به همین دلیل ما خیلی علاقه نداریم كه پایتخت3 را كار كنیم. چون به شخصه فكر میكنم دیگر نتوانم نقشهای دیگر را بازی كنم یا اگر بخواهم بازی كنم به من بگویند این همان ارسطو است. خب این مسئله برای منی كه تحصیلات بازیگری دارم و دغدغه بازیگری دارم و دوست دارم در نقشهای متفاوت بازی كنم نگرانكننده است به همین دلیل هر دوی ما از پایتخت 3 گریزان هستیم.
تنابنده: نه من گریزان نیستم قطعا برای هر بازیگری سایه سنگینی هست اما...
مهرانفر: آقای تنابنده شما كارت درست است (میخندد)
تنابنده: از شوخی گذشته بعد از پایتخت پیشنهادهایی كه به من یا احمد میشود خیلی بالا و پایین دارد. به نظر من این مسئله خیلی نگرانكننده نیست.
مهرانفر: ببین محسن اتفاقا به شدت هم نگرانكننده است.
به هر حال سینمای ما رو به ورشکستگی است، سینمایی وجود ندارد. تلویزیون هم یك چیزهایی از تو میخواهد كه كلیشه شده. میخواهد از نقشی استفاده كند كه قبلا استفاده شده و جواب گرفته و موفق بوده مگر نه اینكه در پایتخت مدیران متفقالقول بودند كه این بازیگران چهره نیستند. ما میترسیم از اینها استفاده كنیم.
تنابنده: اگر نمیترسم به این دلیل است كه خودم تصمیم میگیرم و یك كاری را مینویسم و همه چیز آن را تغییر میدهم.
هركس تحملم نمیكند
پشت كار نویسندگی شما قریحه پنهان است یا نه، كار متمركز پروژه را پیش میبرد؟
تنابنده: بله، برای من ذوقآوری است. خیلی سخت پای فیلمنامه مینشینم و هر قصهای را ماهها در ذهنم گسترش میدهم و هر روز شاید چیزهایی را در عبور و مرور در رفت و آمدهایم، در گپ و گفت با دوستانم نكتههایی كه برای قصهام مناسب است را در دفترچهام مینویسم بعد كه فكر میكنم قصهام كمكم رشد كرده و میتوان بیشتر راجع به آن فكر كرد، آن زمان آرامآرام شروع میكنم قصه را روی كاغذ آوردن.
در كل به هیچ عنوان آدم متمركزی نیستم و خیلی پارتیزانی روی فیلمنامه كار میكنم. جز معدودی آدم كه میتوانند با من كار كنند بقیه تحمل مرا ندارند و به لحاظ اقتصادی و زمانی برایشان به صرفه نیست كه با من همكاری كنند.
ویدیو مرتبط :
محسن تنابنده ( نقی ) احمد مهران فر ( ارسطو ) از پایتخت میگویند
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
احمد مهران فر،محسن تنابنده و پایتخت 3 بخش 2
چرا مازندرانی ؟
یك چیزی كه در مرحله تحقیق شما خوب درآمده است همان لهجه و گویشی است كه بازیگرهای كار آن را بازی كردهاند. طوری كه بیرون از ماجرا خیلیها فكر میكنند بازیگرهای سریال مازندرانی هستند. چطور به اینجا رسیدید.
تنابنده: وقتی میگویم شما باید ابزاری را باید بردارید كه در سفر به دردتان بخورد به همین دلیل است. یعنی شما میخواهید فیلمی را بسازید كه این مختصات را دارد. احمد مهرانفر جزو بازیگرانی بود كه توانایی زیادی برای یادگیری و آموزش انواع لهجهها را داشت و در خودش هزاران آدم با لهجههای جورواجور همیشه زندگی میكردند، در خود من هم همینطور. ما همیشه وارد هر شهرستانی میشدیم با آن گویش با هم صحبت میكردیم و لذت میبردیم. این موضوع برای بازی جذاب بود. به همین دلیل از اول به احمد مهرانفر به عنوان مهرهای فكر كردیم كه به پیچ میخورد. به اینكه كسی را بیاورم تا آموزش ببیند اعتقاد نداشتم.
از آنجایی كه با آقای مقدم چشم بسته حرف هم را میفهمیدیم خیلی راحت به نتیجه انتخاب بازیگرها رسیدیم. ضمن اینكه در ادامه هم برای شخصیتهای دیگر سعی كردیم از آدمهای خوب استفاده كنیم مثلا در بخشهای شمال پایتخت اكثر نقشهای كوچك ما را آدمهای آن منطقه بازی كردند. حتی برادر خود من كسی است كه قائمشهری است.
مهرانفر: البته بازیگری است كه قائمشهری است. یعنی از بازیگرهای بومی همان دوروبر استفاده كردیم.
تنابنده: جز یكی، دو نقش مثل خانم نسرین موسایی كه نقش خواهر من را بازی میكرد كه یك ماه تمام كارش فقط دیدن شبكه مازندران و گلستان بود و هرروز آن گویش را تمرین میكرد تا آن لهجه دربیاید. مهران احمدی هم كه بازیگر اندیشمند است كه خیلی راحت جذب كار و با گروه یكدست شد.
چرا شخصیتها را برای خطه مازندران خلق میكنید؟
تنابنده: وقتی به اقلیم و جغرافیای كار فكر كردیم دیدیم بهترین مكان مازندران است. فكر كردیم جایی است كه تا به حال راجع به آن صحبت نشده، فكر كردیم به لحاظ زیبایی شناسی جذابیت دارد و یكی دیگر از مهمترین دلایل آن این بود كه مازندران و استان گلستان از محمل خوبی برای موسیقی بهره بردهاند.
مهرانفر: بعد از ساخته شدن چندقسمت اول باز صحبت بود كه چرا مازندران. خوب فكر كردیم بین آذربایجان یا جنوب ایران و رشت بهترین مكان همان مازندران است.
چرا درمأمور بدرقه بازی کردم
در تعطیلات نوروز سریال «مامور بدرقه» كه جزو اولین كارهای شما بود از شبكه آیفیلم پخش شد. نقش شما در آن سریال كاملا با نقش نقی پایتخت متفاوت بود. میخواهم بدانم مسیر بازیگری شما چطور بود و اساسا خودت را بیشتر بازیگر میدانی یا نویسنده؟
تنابنده: خیلی دقیق نمیتوانم بگویم اما فكر میكنم اول بازیگرم بعد نویسنده. ولی بازیگری برایم جذابتر و خوشحالبرانگیز است. فیلمنامهنویسی واقعا سخت است. وقتی فشار كار رویم است وقتی شب میخوابم صبح كه بیدار میشوم شروع روز برایم عذابآور است. نوشتن كار سختی است ولی بازیگری باعث میشود اول صبح با حال خوب بیدار شوم. مثلا برای بازی در فیلم محمد(ص) 9 صبح تا 2شب باید در لوكیشن حاضر میشدم آن هم با یك گریم سنگین و طاقتفرسا اما باز هم بازیگری برایم جذابتر از نویسندگی است.
وقتی سریال مامور بدرقه را بازی كردم سال قبل آن سیمرغ نقش مكمل مرد را گرفته بودم. نمیدانم وقتی سیمرغ میگیری چرا یك اتمسفر سنگین ایجاد میشود! معلوم نیست، میگویند طرف پررو شده است! یا بعضیها تصمیم میگیرند به دیگران بگویند دور فلانی را خط بكش، طرف فكر میكند علیآباد هم شهری است و همه پیشنهادها را رد میكند. من بازیگران زیادی را دیدهام كه دچار این ماجرا شدهاند. بعد از دریافت سیمرغ پیشنهادات بازی كم میشود.
خب شرایط خواه ناخواه دشوار میشود. من منتظر نشستم تا كاری به من پیشنهاد داده شود تا اینكه از من خواستند در مامور بدرقه بازی كنم. واقعا به مشكل خورده بودم و باید كاری را شروع میكردم، بنابراین در مامور بدرقه بازی كردم. آن كار متاسفانه جزو كارهایی است كه به آن علاقه ندارم. هیچوقت دوست ندارم چنین چیزی بگویم.
از این به بعد هم تلاش میكنم كاری كه دوست ندارم را بازی نكنم. آن موقع تازه متوجه شدم وقتی بعضی از بازیگرها میگویند شرایط اقتصادی بد منظورشان چیست. بازی در مامور بدرقه برایم تلنگری شد، دیدم وقتی بقیه به من میگویند تو كه دست به قلم داری چرا خودت مشغول نوشتن نمیشوی. حداقل آن، این بود كه فیلمنامهای مینویسی و از لحاظ مالی تامین میشوی و مجبور نمیشوی دست به هر كاری بزنی. مامور بدرقه از این حیث برایم كار خوبی بود.
بهعنوان سرپرست نویسندههای پایتخت، متن را طوری نوشتید كه نقش خودتان پررنگتر باشد و نقش یك باشید؟
تنابنده: قصه پایتخت چون از ذهن من بیرون میآمد، سیروس مقدم فكر میكرد هیچكس بهتر از خود محسن تنابنده نمیتواند نقش نقی را بازی كند. چون ابعاد آن شخص را فقط او میشناسد، من فكر كردم كه فقط خودم باید آن نقش را بازی كنم.
شبها كابوس میبینم
به پروژه سینمایی یا تلویزیونی مشترك فكر كردهاید كه بعد از پایتخت تصمیم داشته باشید آن كار را شروع كنید.
تنابنده: تركشهای پایتخت آنقدر زیاد بوده كه زمان زیادی لازم است تا خستگیمان دربیاید. چون نوشت 15-14 قصه و این همه تعدد لوكیشن و آن همه جادهنوردی دیوانهكننده است. هنوز كابوس آن را میبینم، اینكه از خواب بیدار شوم و فكر كنم آیا همه شرایط رو به راه است؟ جزر خوب است، مد خوب است؟ جزیره مناسب است، هوا چطور است و... آنقدر این مسائل در ذهن من گسترش داشته كه تا بخواهد ذهنم بازتر شود، تا فكر كنم كاری را شروع كنم، برای خود من طول میكشد.
مهرانفر: به هرحال پیشنهاد داریم اما هنوز به قطعیتی نرسیدیم.
تنابنده: یك بازیگر خودش درباره خودش تصمیم میگیرد بعضی كارها انگی میشود برای تو و شما خیلی سخت میتوانی بعد از آن تكان بخوری، البته همه اینها دست خود بازیگر است 99درصد بازیگرهای ما خودشان به خودشان ضربه میزنند. مثلا طرف در یك كار تیپ پیرمرد بازی میكند، آنقدر آن كار را تكرار میكند، 70 جای دیگرهم همان نقش را بازی میكند. یعنی كاسبكارانه با ماجرا برخورد میكند. من همه آنها را میپذیرم خب به لحاظ اقتصادی شرایط دشوار است. خب نمیتوانند در این شرایط بد بیكار بمانند اما خودشان خیلی كمك میكنند كه تبدیل به آدمهای كلیشهای شوند. نمیتوانم اسم ببرم اما خیلیها این ویژگی را دارند بهخصوص كسانی كه تیپ بازی میكنند. اینكه خودت را بفروشی و هركاری انجام دهی، كار درستی نیست. كمكم تبدیل میشوی به سیبزمینی و پیاز و فكر میكنی هنوز بازار داری.
تنابنده: نقی هم كولاژ 4،3 تا از پسرخالههای من است و عادات هر كدام از آنها را به نگارش درآوردم (میخندد)از روز اول به یك هارمونی فكر كردم اینكه همه طیفهای مردم كه تمام آنها را دربگیرد به داستان وارد كنم؛ ارسطو را انتخاب كردم كه مجرد است و با خیلیها ارتباط برقرار میكند و خیلی جالب است اگر ازدواج میكرد مثل نقی و همسرش میشد و 2 تیپ نزدیك به هم خوب نبود، هما و شوهرش و چون خیلی بچه به شكلهای مختلف استفاده شده بود، من از روز اول به دوقلو بودن بچهها فكر كردم. وقتی این داستان به ذهنم رسید كه 2 بچه برای كاری به دفتر ما آمدند. وقتی آنها را دیدم گفتم هر طور شده این دوقلوها باید در پایتخت بازی كنند از همانجا به دوقلو فكر كردم چون از لحاظ فرمی و بصری تصویر دوقلو جذاب است. بابا پنجعلی هم كه سن بالاتری داشت طیف دیگری از آدمها را دربرمیگرفت.
تنابنده: بابا پنجعلی برای من كولاژ چند آدم است اما مهمترین آنها كسی بود كه در مازندران كار حلب میكرد، یعنی حلب به سقف خانه میزد. آنجا به این پیرمرد میگفتند عنكبوت چون همیشه از سقف آویزان بود. او گوشش سنگین بود. یك حلب مثل قیف درست كرده بود كسی با او حرف میزد قیف را به گوشش میچسباند خوب این حركت كاملا فانتزی بود. همین الان هم كه این صحنه را تعریف میكنم به نظر اتفاق عجیب و غیرواقعی میآید اما این اتفاق افتاد. در واقع پنجعلی قصه من برایم خیلی شبیه به آن تصویر بود. خیلی به این موضوع فكر كردم كه نقص فیزیكی بابا پنجعلی را چطور به تصویر بکشیم نمیخواستم آن حالت ناشنوای همیشگی كلیشهای را دربیاورم بنابراین فكر كردیم بابا پنجعلی آلزایمر داشته باشد.
مهرانفر: خود من درباره نقش ارسطو كه برای من نوشته شده بود، مدتها فكر میكردم ببینم چه كسی را دارم كه با لهجه مازندرانی صحبت میكند. یادم آمد در دانشگاهی رفیقی داشتم كه رشته دیگری درس میخواند و من بعضی وقتها به خانهاش میرفتم. او یك دوست مازندرانی داشت و من ارسطو را نزدیك به آن آدم میدیدم. همین باعث شد در ذهنم دقیق شوم و به كسی برگردم كه 10 سال بود او را ندیدهام. او بود كه ارسطو را در وجود من شكل داد؛ شكل ظاهری، شكل صحبت كردنش، نگاه كردنیهایش و حتی حركت دستهایش در من شكل گرفت گرچه این اتفاقها در پایتخت یك كمتر از پایتخت 2 بود. یادم میآید آن موقع محسن به عنوان بازیگردان به من اجازه نداد خیلی حركات فیزیكی داشته باشم. معتقد بود اگر آن كار را انجام دهم به تیپ نزدیك میشوم اما در پایتخت 2 خیلی آرام سعی كردم آن چیزهایی كه از آن آدم در ذهنم بود را بیشتر پیاده كنم.
تفاوتهای پایتخت 1 و 2
تفاوتی كه در پایتخت 1 و2 خیلی به چشم میخورد در روایت قصه بود. به نظر میرسد كه خط داستان اصلی پایتخت یك خط پررنگتری از سری2 آن بود. در پایتخت2 یك حالت اپیزودیك وجود داشت و هر داستان به تنهایی میتوانست مستقل حرفش را بزند.
تنابنده: همیشه وقت زیادی لازم است كه تو بتوانی به چیزی دست پیدا كنی، بهخصوص در سری یك مجموعه كه همه اتمسفرها جدید هستند و برای بار اول دیده شدنشان خیلی جذاب است. در سری دو كار برای شما سختتر است، چون بیشتر چیزها را از دست دادهای، البته چیزهایی هم به دست آوردهای مثلا كاراكترهایی كه واحد هستند و شكل گرفتهاند.
ولی مهمترین فاكتورها را از دست دادهای و از آنجایی كه دنیا هرچه رو به جلو میرود صبر و تحمل كمتر میشود، یكی از مهمترین كاركردهای سینما و تلویزیون سرگرمی و جذابیت تولیدكردن است. به این فكر افتادم كه چكار میشود كرد كه برای پایتخت 2 جذابیتی ایجاد شود و زیر سایه پایتخت1 نرود. طبیعتا همه به جوك و پیامكهای كوتاه عادت دارند و قصههای كوتاه میخوانند.
دیگر كسی رمان نمیخواند. پس وقتی دیدم پایتخت1 قصهای دارد كه تماشاگر باید از اولین تا آخرین قسمت را ببیند تا متوجه داستان شود و اگر قسمتی را جا بیندازد باید از 4نفر سؤال كند چه اتفاقی افتاده است، در سری 2 سعی كردم با یك نخ تسبیح قصه نازك قصههای متعدد تولید كنم و جذابیت بیشتری به وجود بیاورم، ضمن اینكه این حس هم وجود داشت كه تماشاگر جا نمیماند.
تنابنده: من رقیب عشقی ارسطوی واقعی بودم
شخصیتهای داستان چقدر مابازای بیرونی دارد و چقدر خلق شده است.
تنابنده: بارها گفتهام كه من همیشه در حیطههایی كار میكنم كه خیلی روی آن تسلط دارم و خیلی آن را میشناسم. برای من همه این آدمها و افكارشان وجود داشته است. همیشه یك آدم در ذهن من وجود داشته به نام احمد سینه 5 سانت. این احمد رفیق پسرخالهام بود. او هیكلی نحیف داشت، چهره خوبی هم نداشت. آن بنده خدا سینه كفتری كمحجم داشت. تصور كنید در چنین شرایطی به یك دختر علاقهمند بود. وقتی به شمال میرفتم با اینكه قدش از من بلندتر بود، لباسهای مرا به عاریه میگرفت و میپوشید. در واقع همان وجوه ارسطویی را داشت.
همیشه با اینكه موقعیت خوبی نداشت دنبال زن گرفتن بود. برادر او یك كامیون داشت. احمد سینه 5 سانتی دروغهای زیادی راجع به كامیون برادرش میگفت اینكه كجاها با آن ماشین رفته، پشت فرمان خوابش برده و كلی اتفاقاتی كه اصلا شدنی نبود. احمد بعد از اینكه لباسهای مرا میپوشید از من خواهش میكرد با او به نزدیك دبیرستانی بروم كه زن رؤیاهایش آنجا درس میخواند.من هم با او در مقابل آن مدرسه میرفتم و 2 نفری كنار یك تیر برق میایستادیم. برای من اصلا این كار راحت نبود. به هر حال هر آن امكان داشت یك كتك سیر بخوریم مثل 2 ابله نادان دنبال آن دختر و هممدرسهایهایش میرفتیم. احمد علاقهاش روز به روز به آن دختر خانم بیشتر میشد.
همسر پسرخاله من دوست یكی از این خانمها بود و هر روز به من گزارش میداد كه آن دختر چه چیزی راجع به ما میگوید. ما كوركورانه دنبالشان راه میافتادیم آنها هم به خانه كه میرسیدند تق در را میكوبیدند و میرفتند و دوباره فردا همین اتفاق میافتاد تا اینكه یك روز همسر پسرخالهام به من گفت محسن این خانم به تو علاقه دارد. گفتم نه احمد عاشق اوست. آنجا بود كه ماجرا خندهدار شد.
چند وقت بعد احمد سینه 5 سانتی (ارسطوی تخیلات من) از قضیه بو برد و همین كلكلهای داستان پایتخت بین ما به وجود آمد. به من میگفت: «اصلا تو چرا با من میآیی؟» میگفتم بابا من نمیآیم تو به من میگی بیا. تو لباسهای مرا میپوشی آنجا میایستی. در واقع سنگ بنای داستان پایتخت از آنجا شكل گرفت. میدانید چون شیوه كار من بر اساس تداعی است. خیلی به خاطراتم برمیگردم و هرچه عمیق و عمیقتر میشوم چیزهای نابتری به دست میآورم. شاید خیلیها خاطرات این سبكی دارند اما به آن اهمیت نمیدهند اما برای من اینطور نیست.
سریال حریم سطان را به خاطر ما متوقف کردند
شما معتقدید میتوانید در رقابت با كانالهای ماهوارهای پیروز شوید. اصلا این اتفاق شدنی است؟
تنابنده: یكی از مشكلات مدیران و مسئولان همین است، میگویند همان چیزهایی كه تا به حال به خورد تماشاچی دادهایم را تكرار كنید. خب مردم به كار جدید عادت ندارند.
سریال پایتخت توانست مخاطبان سریال حریم سلطان را متوقف كند بنابراین آن سریال بعد از دو قسمت دیگر پخش نشد و تكرار قسمتهای قبل را برای پخش گذاشتند و تا اتمام پایتخت قسمت جدید سریالشان را پخش نكردند.
مهرانفر: خب این رقابت، رقابت نابرابری است. ما در یك مكعب خیلی كوچك كه ملاحظاتی دارد زندگی میكنیم و كار هنری انجام میدهیم. قصه مینویسیم اما آنها دست روی هر سوژهای میتوانند بگذارند و راجع به هر موضوعی میتوانند صحبت كنند، بنابراین اگر كسی بتواند جلوی پخش آن سریالها را بگیرد به نظرم واقعا كارش درست است و توانسته در این فضای كوچك گوی سبقت را از آنها بگیرد.
هرکسی جای خودش
جدا از قضیه سانسور و امكانات بیشتر كشورهای دیگر برای ساخت فیلم و سریال كسانی كه بیشتر دقت دارند و فكر میكنند گلایه دارند كه چرا تمام اتفاقاتی كه ساخته میشود غیرواقعی است و هیچ ربطی به زندگی عادی ما ندارد. در زندگی روزمره ما هیچ كدام با پدر و مادرمان اینطور صحبت نمیكنیم، رفتار زن و شوهرها اینطور نیست و...
تنابنده: چه بپذیری چه نپذیری تنها راه جلوگیری از رواج سریالهای ماهوارهای ساختن اثر خوب است. ساخت اثر خوب هم مرارت و بدبختی دارد و یكی از مهمترین اتفاقات این است كه مسئولان كار را به آدم درست آن بسپارند؛ به آرتیست و هنرمند و آنقدر تصمیمات بیجهت نگیرند. نمیتوان از واقعیتها چشم پوشید. از وقتی مهدی فرجی مدیر شبكه یك به آن شبكه آمده همه چیز تغییر كرد. طی این سالها همیشه مخاطب شبكه سه بیشتر از كانالهای دیگر بود. اما او كاری كرد كه بدون اینكه اصولی زیر پا گذاشته شود ظرفیتها و حجمها دیده شود. اگر مسئولان به هنرمندان ایمان بیاورند مشكل حل میشود.
مهرانفر: اما محسن به این فكر كن كه 24 ساعت یك تلویزیون را هنرمندان نمیتوانند پر كنند. در یك جاهایی باید كمی خط قرمزها عقبتر برود و اجازه داده شود به یكسری از موضوعات پرداخته شود.
تنابنده: من و احمد برای بازدید به یكی، دو شهر مازندران رفته بودیم. باورتان نمیشود استقبال مردم در حد تظاهرات بود. اصلا نمیتوانستیم سر بچرخانیم. درنهایت فرار كردیم. در شیراز هم همینطور باورتان نمیشود در یك ساعت حدود 800 قطعه عكس با من و احمد گرفتند. آن وقت یكی، دو مسئول میخواهند جای همه حرف بزنند و تصمیم بگیرند. من میگویم اینكه هر كسی جای خودش باشد منطقی است. مسئولان بیایند و از آرتیستها كمك بگیرند و مخاطبشناسی كنند. بحث سانسور بحث كمی نیست. ما مدتی به جایی رسیده بودیم كه میگفتند در فیلمهایتان خانههای ویلایی نشان ندهید خب این اتفاق واقعا غمانگیز است. همین الان یكی از جذابیتهای سریال شبكه جم ماهواره تصویربرداری از مكانهای زیباست كه باعث شده درصد زیادی توریست برای آن كشور جذب كند.
تعادل نداریم
توجیه مسئولان این است كه ایران كشور بزرگی است و اقوام مختلف با نوع فرهنگ متفاوت و سطح درآمد مختلف در آن وجود دارد. چیزی كه از تلویزیون پخش میشود خیلی حساس است چون ممكن است آن چیزی كه برای شما عادی است در یك دهاتكوره تبدیل به یك بحران شود.
مهرانفر: خب اگر چنین چیزی درست باشد شما در مسائل فرهنگی 10 نفره یک روستا را داری اما 10 میلیون تهران را از دست میدهی.
تنابنده: به نظر من شما موظفی با رعایت احترامات لازم حقایق را به مردم بگویی، ضمن اینكه پرداختن به خیلی مسائل باعث پیشرفت میشود. واقعا نمیدانم چطور میتوان گفت شما یك نگاه به روستاهای كشورهای دیگر بیندازید چقدر زیبا هستند. یك نگاه هم به روستاهای خودمان بیندازید. ما باید فكر كنیم چه كمكی میتوانیم انجام دهیم. آیا كارها باعث رشد و بالندگی شده یا باعث پسرفت و عقبافتادگی؟ به نظر من اینكه یك دفعه از آن ور بام هم بیفتیم غلط است اما باید یك تعادل را دنبال كنیم.
چرا هیچکس زن ارسطو نمیشود؟!
در نشست خبری گفته بودید حتی برای انتخاب اسم كاراكترها هم فكر داشتهاید و هر كدام نماینده یك جریان در جامعه بودهاند میخواهم تكبهتك راجع به كاراكترها صحبت كنید.
درباره ارسطو چیزی كه خیلی جلب توجه میكرده علاوه بر اینكه یك تیپ است و یك شغل دارد كه خود آن شغل به نحوی میتواند جالب باشد، ماجرای ازدواج كردن اوست كه در هر دو پایتخت تبدیل به یك داستان شد. چون در سری یك سریال هم همین ماجرای گره ازدواج وجود داشت.
ارسطو دنبال چه سبك زندگیای است و همسر موردعلاقهاش باید چه ویژگیهایی داشته باشد و علت ناموفق بودن ازدواج او چیست؟
تنابنده: فكر نكنید چون احمد رفیقم است این مثال را میزنم نه من واقعیت را میگویم. فرض كنید نقرهای را میسابند تا شفاف شود من پایه اصلی را بنا كردم و احمد خیلی هنرمندانه آن پایه را آنقدر صیقل داد تا شفاف و شفافتر شد و ما توانستیم ارسطو را از قبل تمیزتر ببینیم؛ در واقع من فقط سنگ بنا را گذاشتم. اگر فیلمنامه پایتخت 2 را از ابتدا بخوانید، این آدمها از اول كلكل داشتند، احمد توانست نقش را شفاف و روشن برای من به نمایش بگذارد و همین باعث شد من و كورش نریمانی و حسن وارسته راحتتر بتوانیم نگارش كار را انجام دهیم.
مهرانفر: چیزی كه اتفاق افتاد خیلی مواقع خواسته و آگاهانه بود و خیلی مواقع هم ناآگاهانه. عمده جذابیت ارسطو هم برمیگردد به اینكه با یك شخص دیگری آشنا میشود و عاشق او میشود و میخواهد ازدواج كند اما این عشق به سرانجام نمیرسد. خود من به عنوان بازیگر نقش را بالا و پایین میكردم كه ببینم چطور میتوان نقش را جذابتر به نمایش گذاشت و بیشترین چیزی كه هر دوی ما به آن فكر كردیم شیرینی نقشها بود.
اینكه آدمها جدی و رئال باشند درست است اما در یكجایی باید شیرین باشند تا مخاطب با آنها راحتتر ارتباط برقرار كند. در جایی كافی بود من یك جملهای را بگویم و بروم سمت لودگی و ادا درآوردن تا از حالت رئال خارج شوم و با نگفتن آن ارسطو به حالت رئال باقی میماند. ما خیلی روی جالب بودن نقی و ارسطو كار كردیم. در پایتخت1 یك چیزهایی در حالت بداهه یا بحثهایی كه با هم داشتیم شكل گرفت. در پایتخت 2 خودمان آمدیم پایتخت یك را نگاه كردیم و یادمان میآمد در كدام لحظه ارسطو جذاب میشد.
فكر كردم كه باید روی آن لحظهها كار كنم یا میدیدیم كه نقی گاهی طوری صحبت میكرد كه جالب بود و بعدا در پایتخت 2 آن لحن صحبت فیكس شد. به همین دلیل نقاط قوت پایتخت یك را در پایتخت 2 تقویت كردیم و میبینیم كه در بسیاری از لحظهها در پایتخت 2 كلكلهای ارسطو و نقی بیشتر شده است. در مورد ارسطو چیزی یادم میآید این بود كه خود لهجه شیرین بود اما باید این شیرینی را بیشتر میكردیم كه از حالت تیپ هم خارج شود بنابراین شكل حرف زدن را من تغییر دادم.
مهرانفر: در پایتخت یك تصمیم گرفته شده بود كه گلرخ و ارسطو با هم ازدواج كنند اما وقتی در پایتخت 2 در مورد ازدواج ارسطو صحبت شد، به این نتیجه رسیدیم اگر ازدواج كرده باشد تبدیل به زوجی میشود شبیه به نقی و هما اما اگر مجرد باشد میتواند رابطهای را در طول سریال ایجاد كند كه متفاوت باشد و میتواند قصه عشقی به همراه داشته باشد كه تماشاگر را با خود همراه كند. به همین دلیل به این نتیجه رسیدیم كه ارسطو مجرد باشد و دنبال دلایلی باشد كه بگوییم آن ازدواج به هم ریخته است. در پایتخت 2 هم ارسطو و آن دختر سنخیتی ندارند كه بخواهند ازدواج كنند.
البته نكتهای كه توانسته به واقعی بودن ماجرا كمك كند همین ازدواج نكردن این دو نفر بود چون عادت كردهایم كه آخر داستان را خوب ببینیم.
مهرانفر: به نظرم پایتخت 2 یكی از بهترین پایانها را داشت چون هم خوب تمام شد و هم بد چون در حد 2 جمله توانستند مخاطب را بخندانند و تلخی به هم نرسیدن این دو نفر حس شود و پایان پایتخت 2 یك ضد كلیشهای بود. البته شاید در پایتخت 2 دوباره باید قصه ادامه پیدا كند اما چیزی كه ما خیلی روی آن تاكید داشتیم و خانم رامینفر هم روی آن اصرار داشتند این بود كه شكل رابطه با شكل ارتباط با گلرخ فرق داشته باشد و فكر میكنم این اتفاق هم افتاد.
منبع:مجله ایده آل/برترینها