کودکان
2 دقیقه پیش | با بطری نوشابه برای پسر کوچولو هواپیما بسازیدبه جای خریدن اسباب بازی های گران قیمت ، می توانید با استفاده از ابزاری که در خانه در اختیار دارید اسباب بازی هایی با کمک فرزندان خود بسازید که هم در هزینه ها صرفه جویی می ... |
2 دقیقه پیش | از رایحه درمانی نوزادان بیشتر بدانیدآیا شما می خواهید برای مراقبت از نوزاد خود، یک رویکرد جامع تری را انتخاب کنید؟ آیا شما به عنوان یک پدر و مادر به دنبال درمان های طبیعی برای بچه های کوچک خود هستید؟ آیا می ... |
کدو قل قله زن کجامیری ؟
قصه قدیمی كدو قلقلهزن قصه پیرزنی است كه دلتنگ دخترش میشود و شال و كلاه میكند و راهی خانه دخترش میشود.
قصه قدیمی كدو قلقلهزن قصه پیرزنی است كه دلتنگ دخترش میشود و شال و كلاه میكند و راهی خانه دخترش میشود. در راه خطرات مختلفی او را تهدید میكند. با ترفندی از آنها دوری جسته و به خانه دخترش میرسد. هنگام بازگشت درون كدویی میرود و به سلامت به خانهاش برمیگردد.
خیلی از پدر و مادرها از بچگی این داستان را شنیدهاند، این داستان پیشینهای طولانی در فرهنگ داستانی ایران دارد و تا به حال به زبانهای مختلفی در كشورهای دنیا از جمله هلند و فرانسه ترجمه شده است.
یكی داشت، یكی نداشت. پیرزنی سه تا دختر داشت كه هر سه را شوهر داده بود و خودش مانده بود تك و تنها.
روزی از روزها از تنهایی حوصلهاش سر رفت. با خودش گفت: «از وقتی دختر كوچكترم را فرستادهام خانه بخت، خانهام خیلی سوت و كور شده، خوب است بروم سری بزنم به او و آب و هوایی عوض كنم.»
پیرزن پاشد چادرچاقچور كرد. عصا دست گرفت و راه افتاد طرف خانه دختر تازه عروسش كه بیرون شهر، بالای تپهای قرار داشت.
چشمتان روز بد نبیند! از دروازه شهر كه پا گذاشت بیرون گرگ گرسنهای جلوش سبز شد. پیرزن تا چشمش افتاد به گرگ، دستپاچه شد و سلام بلند بالایی كرد.
گرگ گفت «ای پیرزن! كجا میروی؟»
پیرزن گفت: «می روم خانه دخترم. چلو بخورم، پلو بخورم، مرغ و فسنجان بخورم، خورش بادنجان بخورم، چاق بشوم، چله بشوم.»
گرگ گفت: «بی خودبهخودت زحمت نده. چون من همین حالا یك لقمهات میكنم.»
پیرزن گفت: «یك لقمه پوست و استخوان كه سیرت نمیكند، بگذار برم خانه دخترم، چند روزی خوب بخورم و بخوابم، تنم گوشت تر و تازه بیاورد و حسابی چاق و چله بشوم، آن وقت من را بخور.»
گرگ گفت: «بسیار خوب! اما یادت باشد من از اینجا جم نمیخورم تا تو برگردی.»
پیرزن گفت: «خیالت تخت باشد. زود برمیگردم.»
و راه افتاد.
چند قدم كه رفت پلنگی، مثل اجل معلق پرید جلوش و پرسید: «كجا میروی پیرزن؟»
پیرزن از ترس جانش تعظیم كرد و گفت: «میروم خانه دخترم. چلو بخورم؛ پلو بخورم؛ مرغ و فسنجان بخورم؛ خورش بادنجان بخورم؛ چاق بشوم؛ چله بشوم.»
پلنگ گفت: «زحمت نكش؛ چون من خیلی گرسنهام و همین حالا باید تو را بخورم.»
پیرزن گفت: «یك لقمه پیرزن كجای شكمت را پر میكند؟ بگذار برم خانه دخترم، چند روزی خوب بخورم و خوب بخوابم، حسابی چاق وچله بشوم، آن وقت برمیگردم اینجا، من را بخور.»
پلنگ گفت: «بدفكری نیست. تا تو برگردی، من دندان رو جگر میگذارم و همین دور و بر میپلكم.»
پیرزن گفت: «زیاد چشم به انتظارت نمیگذارم؛ زود برمیگردم.»
و باز به راه افتاد؛ اما هنوز به خانه دخترش نرسیده بود كه شیری غرش كنان جلوش را گرفت. پیرزن از ترس سر جاش خشكش زد و تته پته كنان سلام كرد و جلو شیر افتاد به خاك.
شیر گفت: «كجا داری میروی پیرزن؟»
پیرزن گفت: «دارم میروم خانه دخترم. چلو بخورم؛ پلو بخورم؛ مرغ و فسنجان بخورم؛ خورش بادنجان بخورم؛ چاق بشوم؛ چله بشوم.»
شیر گفت: «نه. نمیگذارم؛ چون شكم من از گشنگی افتاده به قار و قور و همین حالا تو را میخورم.»
پیرزن گفت: «ای شیر! تو سلطان جنگلی؛ دل و جگر گاو نر و ران گورخر هم شكمت را سیر نمیكند؛ تا چه رسد به من پیرزن كه یك پوست و استخوان بیشتر نیستم؛ صبر كن برم خانه دخترم، چند روزی خوب بخورم و بخوابم، حسابی چاق و چله بشوم و برگردم. آن وقت من را بخور.»
شیر گفت: «برو! اما زیاد معطل نكن كه خیلی گشنهام.»
پیرزن گفت: «زیاد چشم به راهت نمیگذارم.»
و راهش را گرفت و رفت تا به خانه دخترش رسید.
دختر و دامادش خوشحال شدند. وقت شام پیرزن را بالای سفره نشاندند و پلو و خورش و میوه و شربت جلوش گذاشتند و موقع خواب براش رختخواب ترمه پهن كردند.
پیرزن 4-3 روز خورد و خوابید. وقت برگشتن به دخترش گفت: «برو یك كدو تنبل بزرگ برای من بیار.»
دختر رفت كدوی بزرگی آورد.
پیرزن گفت: «در جمع و جوری برای كدو بساز و توی كدو را خوب خالی كن.»
دختر پرسید: «برای چه این كار را بكنم؟»
پیرزن هر چه را كه موقع آمدن برایش پیش آمده بود، شرح داد و آخر سر گفت: «وقتی خواستم برم، میروم توی كدو. تو هم ببرم بیرون، هلم بده و قلم بده.»
دختر توی كدو را خوب خالی كرد. پیرزن رفت تو كدو و دختر كدو را برد بیرون و از سرازیری جاده قلش داد پایین.
كدو قلقله زن قل خورد تا رسید نزدیك شیر.
شیر تا دید كدو دارد میآید، پرید جلو و گفت: «كدو قلقله زن! ندیدی یه پیرزن؟»
كدو گفت: «والله ندیدم؛ بالله ندیدم؛ به سنگ تقتق ندیدم؛ به جوز لق لق ندیدم؛ قلم بده؛ ولم بده؛ بگذار برم.»
شیر گفت: «خیل خب.»
و كدو را قل داد و ول داد.
كدو قل خورد و قل خورد تا رسید نزدیك پلنگ.
پلنگ تا دید كدو دارد میآید، رفت جلو و گفت: «كدو قلقله زن! ندیدی یه پیرزن؟»
كدو گفت: «والله ندیدم؛ بالله ندیدم؛ به سنگ تقتق ندیدم؛ به جوز لقلق ندیدم؛ قلم بده؛ ولم بده؛ بگذار برم.»
پلنگ هم گفت: «خیلی خب!»
و كدو را قل داد و ول داد.
كدو قل خورد و قل خورد تا رسید نزدیك گرگ.
گرگ تا دید كدو دارد میآید، دوید جلو و گفت: «كدو قلقله زن! ندیدی یه پیرزن؟»
كدو گفت: «والله ندیدم؛ بالله ندیدم؛ به سنگ تق تق ندیدم؛ به جوز لقلق ندیدم؛ قلم بده؛ ولم بده؛ بگذار برم.»
گرگ صدای پیرزن را شناخت. گفت: «سر من كلاه میگذاری؟ تو همان پیرزنی هستی كه قرار بود بخورمت. حالا رفتهای توی كدو.»
گرگ شروع كرد به سوراخ كردن كدو و همین كه از این ور كدو رفت تو، پیرزن دركدو را ورداشت و از آن ور كدو آمد بیرون. دوید توی خانهاش و در را پشت سرش بست.
ویدیو مرتبط :
کدو قلقله زن
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
صعود جوانترین کوهنورد زن به بلندترین قله جهان
اخبار ورزشی - صعود جوانترین کوهنورد زن به بلندترین قله جهان
مالاوات پورنا، نوجوان دختر 13 ساله هندی تباری است که علاقه او باعث شد تا در این سن کم بتواند قله اورست را در مدت 52 روز فتح کند و جوانترین کوهنورد زن صعود کننده به این قله لقب بگیرد.
اخبارورزشی - باشگاه خبرنگاران