کودکان
2 دقیقه پیش | با بطری نوشابه برای پسر کوچولو هواپیما بسازیدبه جای خریدن اسباب بازی های گران قیمت ، می توانید با استفاده از ابزاری که در خانه در اختیار دارید اسباب بازی هایی با کمک فرزندان خود بسازید که هم در هزینه ها صرفه جویی می ... |
2 دقیقه پیش | از رایحه درمانی نوزادان بیشتر بدانیدآیا شما می خواهید برای مراقبت از نوزاد خود، یک رویکرد جامع تری را انتخاب کنید؟ آیا شما به عنوان یک پدر و مادر به دنبال درمان های طبیعی برای بچه های کوچک خود هستید؟ آیا می ... |
مامان چی بپوشم؟
قبل از اینکه بخواهیم در مورد نحوه انتخاب پوشش مناسب برای فرزندان صحبت کنیم، خوب است والدین اطلاعاتی در مورد سنین الگوپذیری کودکان داشته باشند. یکی از آموزشهای اجتماعی به کودکان، آموزش پذیرش جنسیت و به دنبال آن انتخاب لباس مناسب برای آنهاست.
کودکان کنجکاو هستند
معمولا کودکان در 3 سالگی جنسیت خود را تشخیص میدهند و این به معنای آشنایی با مسائل جنسی نیست؛ یعنی کودک 3 ساله مفهوم رابطه زناشویی را نمیفهمد و مثلا اگر میگوید میخواهم با آقای ایکس ازدواج کنم، به معنی این نیست که مفهوم ازدواج را میفهمد. صحبت کودکان در این موارد بیشتر انتقال احساس است نه مفهوم. مفهوم پسر و دختر در ذهن کودک، معنای متفاوت و خاصی دارد. البته او در این سنین بین اسمهای دخترانه و پسرانه، لباسها و بازیهای دخترانه و پسرانه تفاوت قائل میشود و آنها را درک میکند و مثلا نوع لباس یا اسباببازیاش را متناسب با جنسیتش انتخاب میکند.
در این سن کودکان با والد همجنسشان همانندسازی میکنند یعنی دختران از مادران و پسران از پدرشان الگوبرداری میکنند. شروع الگوپذیری در همین سنین 3 تا 5 سالگی است. کودکان وقتی متوجه جنسیت خود میشوند، در مورد جنس مخالفشان یک نوع کنجکاوی دارند و میخواهند بدانند فیزیک بدنی جنس مخالفشان چیست یا به چه بازیهایی میپردازند. حتی ممکن است کودک خودش را از بازی با جنس مخالف کنار بکشد و از دور بازی آنها را نگاه کند تا رفتار جنس مخالفش را بهتر درک کند.
تمام کارهایی که کودک در این سن انجام میدهد، بیشتر نوعی کنجکاوی برای شناخت جنس مخالف است و جنبه شهوانی ندارد و والدین نباید نگران انحراف اخلاقی کودکان در این سن باشند.
تاثیرات انتخاب لباس نامناسب
از 3 سالگی به بعد، باید رفتارهای کودک را مقداری جدی تر گرفت؛ مثلا برای یک کودک 6 ساله باید براساس سن، جنس، فرهنگ و مذهبی که کودک با آن بزرگشده، انتخاب کنیم. بسیاری از والدین قبل از این سنین شروع به ایجاد محدودیت برای فرزندانشان میکنند و کودک متوجه این سختگیریها نمیشود و مفاهیم آن را درک نمیکند که چرا باید لباسی خاص بپوشد یا نپوشد.
گاهی والدین در فصل گرم کودکان را مجبور به پوشیدن لباسهای تنگ و چسبان میکنند و کودک مقاومت میکند یا بدون در نظر گرفتن اینکه رنگ لباس شاد است یا نه، لباسهایی که متناسب سن کودک نیست، تنش میکنند که تاثیرات بدی روی او میگذارد. همانطور که گفتیم از 3 سالگی به بعد، مفاهیم ایجاد محدودیت برای کودک معنا پیدا میکند. مثلا هیچ ایرادی ندارد وقتی فرزند دختر در خانه است، متوجه آرایش کردن مادر، نحوه لباس پوشیدن او مثل پوشیدن دامن باشد.
اگر رابطه دختر با مادر رابطه خوبی باشد، کودک الگوبرداری میکند اما اگر این رابطه خوب نباشد، کودک از پدرش الگوبرداری خواهد کرد؛ مثلا هستند کودکان دختری که دامن نمیپوشند و رفتارهایی مردانه دارند چون از پدرشان الگو گرفتهاند و گاهی هم پدر این رفتار کودک را تقویت میکند. حالت برعکس این مورد هم وجود دارد؛ کودک پسری که در خانه با مادر تنهاست، ممکن است دائم ببیند مادرش در حال آرایش کردن است.
برخی مادرها هم برای سرگرمی کودک پسر خود را آرایش میکنند مثلا لاک به دستهایش میزنند، روسری سر او میگذارند و... با این روش، مادر یک بازی راه میاندازد و در واقع میخواهد با کودکش سرگرم شود. این کارها اگر تا زیر سن 3 سال باشد، عیبی ندارد اما از 3 سالگی به بعد باید مراقب بود چون باعث الگوگیری غلط در کودکان خواهدشد و هویت جنسی آنها را زیر سوال میبرد. برخی از بزرگسالانی که دچار مشکل هویت جنسی هستند، والدینی داشتهاند که در کودکی آنها را تحت الگوبرداری غلط قرار دادهاند.
کودک به دنبال اثبات خود است
والدین باید از 3 سالگی به بعد با توجه به جنسیت، سن، فرهنگ، مذهب و فصل لباسهای مناسبی برای فرزندانشان انتخاب کنند. ممکن است بخواهید با فرزند دخترتان بیرون بروید. اگر لباسی پسرانه انتخاب کرد، به او اجازه این کار را ندهید اما گاهی ما بر سر رنگ لباس با فرزندمان اختلاف نظر داریم که در این مورد باید اجازه انتخاب به فرزندمان بدهیم و مخالفتی با او نداشته باشیم.
گاهی کودکان بین 10 لباس میخواهند لباسی را انتخاب کنند. در این شرایط باید گزینههای او را محدود کنیم تا مشکلی ایجاد نشود. مثلا 2 لباس براساس جنسیت او انتخاب کنیم و بگوییم بین این 2 لباس یک لباس را خودت انتخاب کن. با این کار، اعتماد بهنفس را در فرزند تقویت میکنیم. ممکن است لباسی را به تن کودکتان کنید و او مخالفت کند. این مخالفت را نباید لجبازی دانست چون کودکان به دنبال اثبات فردیت خود هستند و با انتخاب لباس میخواهند خودی نشان بدهند.
ویدیو مرتبط :
مامان من چی بپوشم
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
مامان ،خدا یعنی چی؟یعنی کی؟
دغدغه بسیاری از والدین این است که آیا میتوانند با فرزندانشان درباره موضوع پیچیده ای چون خدا صحبت کنند؟ آیا بچهها را میتوان با مفاهیمی چون خدا، پیامبر، جهان آخرت، آفرینش و هستی، تکلیف، عبادت و مانند آن آشنا کرد و درباره آنها بحث کرد؟
حرف زدن درباره خدا از این جهت حائز اهمیت است که میتواند بهترین راه برآوردن مهمترین نیازهای کودکان باشد، زیرا کودکان بیش از بزرگسالان خود و اطرافیانشان را نیازمند به تکیه گاه قوی و مهربانی میبینند که قادر است همه آرزوهای آنها را برآورده سازد.
فایده دیگر صحبت کردن درباره خدا از این جهت است که همه چیز را در دنیا توضیح میدهد: زیبایی طبیعت، تولد نوزاد یا مرگ یک دوست، که با این توضیح (مرتبط کردن رویدادهای طبیعی به خدا) نوعی احساس شگفتی نیز همراه است، زیرا روح کودک به دنبال عجایب و اسرار میگردد و زمانی که برای پرسشهای کلیدی خود پاسخی منطقی مییابد، احساس آرامش میکند. وقتی کودک حوادث تلخ و شیرینی از این قبیل را با خدا مرتبط بداند، هم در شناخت خود نسبت به خدا عمیقتر میشود و هم روح او که به دنبال عجایب و اسرار است، ارضاء میشود.
حرف زدن درباره خدا، به کودک احساس امنیت میدهد، زیرا خدا جاودانی و مافوق همه تغییرات است و در دنیایی که همه چیز آن زودگذر است، اعتقاد به خدا میتواند بهترین حامی و راهنمای اخلاقی کودک باشد.
و بالاخره، توجه به خدا و احساس نیاز به او، مایه آرامش روح و روان کودک میشود، زیرا این احساس در فطرت و نهاد انسان از کودکی قرار داده شده و طبق فرمایش پیامبر اسلام، کودک مادامی که اطرافیانش او را از پرستش خدا باز نداشتهاند، دارای فطرت خداپرستی و ایمان است.
متأسفانه با وجودی که خداشناسی برای کودکان و فرزندان یک ضرورت مهم و نقطه عطفی در زندگی آنان است، والدین از این موضوع غافلند و به ضرورت آن توجه کافی ندارند. گمان والدین این است که آموزش خدا و اعتقادات دینی، برای کودک ضرورتی ندارد و این کار وظیفه آنان نیست و کودکان خود باید با وسعت دادن به معلومات و گزاره های ذهنی، به سطحی از معرفت و دانش برسند که ضرورت اعتقاد به خدا را درک کنند و این در زمانی است که آنان به سن جوانی میرسند، غافل از اینکه کودکان توان درک این مفاهیم را دارند و در این شرایط اگر با آنها درباره خدا به طور صحیح و منطقی صحبت نشود، سعی میکنند اعتقاد به خدا را در اعمال و رفتارهای والدین بیابند، زیرا آنچه والدین بدان عمل میکنند، بیش از آنچه میگویند روی ذهن کودک تأثیر میگذارد. یعنی کودک زمانی بیشتر با خدا آشنا میشود که اعتقادات مذهبی را به طور عملی در زندگی والدین ببیند. حال اگر عمل والدین مطابقت چندانی با دین نداشته باشد، کودک درک صحیحی از دین پیدا نمیکند. اینجاست که ضرورت آموزش صحیح دین به کودکان، بیشتر روشن میشود.
برای این که کودکان درک صحیحی از خدا داشته باشند، لازم است به آنها اجازه دهید آزادانه درباره خدا گفتگو کنند؛ زیرا بهترین راه ارتقای معنویت در کودکان، راحت و آشکار حرف زدن از خداست. اصل علمیای که اکثر روانشناسان آن را تأیید میکنند، این است که بگذارید بچهها خود گفتگو را هدایت کنند و عقایدشان را بگویند و بعد با سۆال کردن از نظرات شما، موضوع را پی گیری کنند.
اگر پیش فرضی درباره رشد، درک و برداشت کودک از خدا، در هر مرحله سنی او داشته باشیم، با اطمینان بیشتری میتوانیم به او کمک کنیم.
در این جا به مراحل رشد روانی کودک و این که در هر مقطع چگونه باید با او درباره خدا حرف بزنیم، اشاره میکنیم:
1 تا 3 سالگی: یادمان باشد که بذر ایمان از همان سالهای اولیه زندگی کاشته میشود. بنابراین خداشناسی در این سن اهمیت زیادی دارد. کودکان نوپا میتوانند کلماتی را که از مفاهیم مقدس برخوردارند یاد بگیرند. در ابتدا، آموزش باید از کلماتی مانند: قرآن، خدا، پیامبر و امام آغاز شود. اگر بچهها به سادگی با این کلمات مأنوس نشوند، بعدها پایه ای برای آموزش مفاهیم بزرگ نخواهند داشت. همچنین باید اعتقاد به عشق و محبت را در آنها تقویت کنید؛ این مهمترین چیزی است که خدا را به کودکان خردسال میفهماند. به آنها بگویید که خداوند دوستشان دارد و همواره از بچهها مراقبت میکند.
نکته دیگر این که کودک به این جهت که یکی از وابستهترین موجودات دنیاست، در تأمین نیازهای خویش، به والدین وابستگی کامل دارد. اگر کودک از این جهت مشکلی نداشته باشد و والدین در محبت و توجه به او از چیزی فروگذار نکنند، از اعتماد به آنها، اعتماد و توکل به خدا را نیز میآموزد.
3 تا 5 سالگی: در این مرحله این سۆال غلط است که: «چه طور کودک را وادار کنم به خدا اعتقاد پیدا کند؟»، چه اینکه این اعتقاد درونی به صورت اجمال، در فطرت و آفرینش او وجود دارد. پرسش صحیح این است که: «چطور به او نشان دهم که خدا در زندگیاش حضور دارد؟» زمانی که بچهها در برابر شگفتیهای اطرافشان حیرت زده میشوند، از چیزی ناراحتند یا شادی ناگهانی را تجربه میکنند، زمینه فکریشان برای این مسئله آماده است و شما میتوانید حضور خدا را با حرف زدن در این باره، به آنها نشان دهید. مثلاً وقتی کودک 5 ساله شما از مرگ پدر بزرگش غمگین و تعجب زده است، از شما میپرسد: پدر بزرگ پس از مرگ چه میکند؟ آیا او در بهشت است؟ او در واقع به اطمینان خاطر نیاز دارد. در پاسخ به او بگویید: تو چه فکر میکنی؟ او احتمالاً در پاسخ میگوید: پدر بزرگ الآن در بهشت در کنار فرشتگان است. شما در این هنگام نظر او را تأیید کنید.
همچنین وقتی کودک در تولد فرزند جدید اظهار خوشحالی یا شگفتی میکند، به آسانی میتوانید خدا را به او نشان دهید. یا هنگام خوردن غذا، برای او توضیح دهید که این غذاها از جانب خداوند است، و ما باید از او سپاسگزاری کنیم. آنگاه همگام با کودکتان، مراسم شکرگزاری را به جای آورید.
در فاصله سنی 3 تا 5 سال، کودکان خدا را غالباً موجودی چون یک رهبر روحانی میدانند. چنین برداشتی به این پرسشها میانجامد: «آیا خدا میخوابد؟ خدا کجا زندگی میکند؟ غذای او چیست؟» برای فیصله دادن این موضوع و ارضای حس کنجکاوی و تخیل کودک، جوابی صادقانه به او بدهید، مثلاً بگویید: «نمیدانم.» به یاد داشته باشید، کودک در سنی نیست که بتواند چیزی بیش از این پاسخ اجمالی، درک کند. اما اگر در پاسخ به او بگویید: خدا چیزی نمیخورد و جا و مکانی ندارد، نه تنها قانع نمیشود بلکه دچار سردرگمی بیشتری میشود.
بعد شما از او سۆالاتی بپرسید که نسبت به گفتگو علاقهمند شود. به خاطر داشته باشید، همیشه سۆالات او را جدی بگیرید و هرگز مورد تمسخر قرار ندهید. بچهها نمیتوانند منتقدانه فکر کنند و صحبتهای شما را مورد ارزیابی قرار دهند. بنابراین وقتی با کودک پیش دبستانی درباره خدا حرف میزنید، کارشناس شمایید؛ دقت کنید حرفی نزنید که بعدها پشیمان شوید. مثلاً اگر به او بگویید: «هر وقت بدرفتاری کنی، خدا عصبانی میشود.» او خدا را در تخیل خود پدر عصبانی مجسم میکند که آماده است او را برای هر اشتباهی تنبیه کند.
منبع :سایت حوزه