کودکان


2 دقیقه پیش

با بطری نوشابه برای پسر کوچولو هواپیما بسازید

به جای خریدن اسباب بازی های گران قیمت ، می توانید با استفاده از ابزاری که در خانه در اختیار دارید اسباب بازی هایی با کمک فرزندان خود بسازید که هم در هزینه ها صرفه جویی می ...
2 دقیقه پیش

از رایحه درمانی نوزادان بیشتر بدانید

آیا شما می خواهید برای مراقبت از نوزاد خود، یک رویکرد جامع تری را انتخاب کنید؟ آیا شما به عنوان یک پدر و مادر به دنبال درمان های طبیعی برای بچه های کوچک خود هستید؟ آیا می ...

فرزندم، آیا تو خنگی؟


امروز قرار شده که من در اینجا درباره رابطه والدین و فرزندان بنویسم؛ البته درست است که من خودم فرزند ندارم اما فرزند بوده ام و رابطه چندتایی از والدین با فرزندانشان را هم دیده ام.

مجله موفقیت - ندا شاهنوری: امروز قرار شده که من در اینجا درباره رابطه والدین و فرزندان بنویسم؛ البته درست است که من خودم فرزند ندارم اما فرزند بوده ام و رابطه چندتایی از والدین با فرزندانشان را هم دیده ام. یعنی نخوردم نون گندم اما چندتایی دست این و آن دیده ام! به همین سبب تصمیم گرفتم از مشاهداتم درباره رابطه والدین و فرزندان بنویسم ببینم رفتارهای والدین چقدر با متدهای علمی منطبق هستند.

رفتارهای من با کودکم چقدر علمی است؟

یک: دخترم آیا تو خنگی؟

مثلا تصورش را بکنید که کودک دلبند شما در حال درست کردن یک جورچین (پازل سابق) است و الان نیم ساعتی است که یکی از قطعه ها را توی دستش گرفته است و سعی می کند آن را به زور در یک جای نامربوط قرار بدهد. کتاب تربیت کودک توصیه می کند که شما از به کار بردن الفاظ تحقیر آمیز پرهیز کنید و در عوض به او کم کنید تا راه حل درست را پیدا کند اما اتفاقی که در دنیای واقعی می افتد، اساسا چیز دیگری است.

مادر بچه که سخت مشغول انجام دادن یک کار خیلی مهم است، نگاه عاقل اندر سفیهی به بچه می اندازد و می گوید: «اووف چقدر خنگی تو!» در این لحظه بچه هاج و واج به مادرش خیره می شود و با خودش به معانی خنگ در لغت نامه دهخدا فکر می کند و خیال می کند خنگ یعنی «اسب سفید موی!» و رو به مادرش می گوید: «نه مامان اسب نیست که! لاک پشت نینجاست!» و مادر که دیگر حوصله اش سر رفته با غیظ از جایش بلند می شود و بشمار سه لاک پشت نینجا را سر جای خودش می گذارد.

لابد شما با خودتان فکر می کنید که صفت خنگی در ناخودآگاه بچه نهادینه شده و بدتر از آن دیگر تا آخر عمرش نمی تواند پازل درست کند؛ چون راه حل را خودش پیدا نکرده است؛ اما ابدا این طور نیست. بچه دو روز بعد این خاطره را فراموش می کند و با خیر و خوشی بزرگ می شود.

دو: انسان غذای گربه است

ما یک فامیل داریم که به شدت از گربه می ترسد. می گویند وقتی بچه بوده یک گربه که گویا خودش ترس از ارتفاع داشت و از بالای دیوار سرش گیج می رود و صاف می افتد روی سر این فامیل ما و این فامیل ما اول غش می کند و بعد، گربه ترس می شود.

رفتارهای من با کودکم چقدر علمی است؟

همین فامیل ما بعدها که صاحب بچه شد، برای ترساندن آن طفل معصوم به جای استفاده از هر موجود واقعی و غیرواقعی ترسناکی مثل دیو دو سر، دیگ به سر، داعش و لولو از واژه گربه استفاده می کرد؛ مثلا روزی که می خواستند پستانک را از سر این بچه بیندازند، گفتند که پستانکش را گربه برده است!

در گام بعدی خواستند یادش بدهند که پفک خوراکی مفیدی برایش نیست. بعد از کلی فکر درباره روش های تربیتی، گفتند: «نخوره گربه رفته تو پفک ها!» بچه فامیل ما خلاصه از آب و گل درامد و وقت زن گرفتنش شد، همین فامیل گربه ترس ما که اصلا عروس پیشنهادی را نپسندیده بود، نشست کنار پسرش و گفت: «مامان این چیه؟ قیافه اش مثل گربه می مونه!» و با این ترفند، آن مورد خاص از فهرست خط خورد.

پسر فامیل ما به حدی از گربه نفرت پیدا کرد که زمان دانشجویی چندتایی گربه را توی خوابگاه دار زد و این منهای همه گربه هایی بود که به آنها سنگ پرتاب می کرد یا به آنها لگد می زد. به این ترتیب به جای اینکه ترس غیرمنطقی بچه را از او بگیرید، بچه را از چیزهای الکی بترسانید تا بی دردسر تربیت شود.

سه: بچه ها رویا ندارند

«به کودکانتان بیاموزید که پیگیر رویاهایشان باشند.» یکی از آن جملات قشنگ کتاب های تربیت کودک است. آخر بچه هنوز عقلش می رسد که اصلا بفهمد رویا چیست؟ مثلا شما اگر از 10 تا پسر 6-5 ساله بپرسید که دلتان می خواهد چه کاره بشوید؟ نصف بیشترشان جواب می دهند که خلبان.

رفتارهای من با کودکم چقدر علمی است؟

اصلا یک اپلیکیشن به صورت دیفالت روی بچه ها نصب است که وقتی ازشان می پرسید دلت می خواد چه کاره شوی، جواببدهند خلبان. کدام یک از این بچه ها بعدا خلبان می شود؟ اصلا یک مملکت مگر به چندتا خلبان احتیاج دارد؟

همین است که خیلی زا والدین به جای پیگیری رویاهای بی سر و ته فرزندان رویای خودشان را به بچه بلوتوث می کنند و شبانه روز پیگیر محقق شدن آن می شوند؛ مثلا یک آقایی دلش می خواهد دخترش پزشک بشود. چیزی که اصلا اهمیت ندارد ترس آن طفل معصوم از خون و بوی بیمارستان است. این بچه قرار بوده دکتر بشود و باید دکتر بشود! و حق ندارد رویایی به جز دکتر شدن داشته باشد و همانطور که با لباس سفید به خانه شوهر می رود و با آن یکی لباس سفید از آن بیرون می آید، این وسط ها هم باید لباس سفید بپوشد و شب ها در بیمارستان شیفت بایستد.

احتمالا این بچه اوایل قدری در برابر رویای پدرش مقاومت می کند و می گوید که دلش می خواست موسیقی دان بشود اما کم کم به همین وضع عادت می کند و حتی باور می کند که از روز اول عاشق پزشکی بوده و پدر و مادرش چه کار خوبی کرده اند که این رویا را روی نرم افزار بچه نصب کرده اند و پیگیر رسیدن به آن بوده اند.

چهار: به کودکانتان بگویید نه!

البته بر همگان واضح و مبرهن است که مهارت نه گفتن یکی از حیاتی ترین مهارت هایی است که یک کودک باید آن را یاد بگیرد. همین مهارت است که به بچه کمک می کند تا سیگاری، معتاد و خلافکار نشود و خیلی جدی و محکم توی رفیق بد نگاه کند و به زغال خوب نه بگوید.

بعضی از پدر و مادرها خودشان استاد این مهارت هستند و در پاسخ به همه درخواست های بچه خیلی راحت سرشان را بالا می اندازند و می گویند: «نه!»

رفتارهای من با کودکم چقدر علمی است؟

برای مثال «می تونم برم جشن تولد؟» «نه!» «برم خونه خاله این ها؟» «نه!»، «دوچرخه برام می خرین؟» «نه!»، «می ریم پارک؟» «نه!»، «اگه ده تا 20 پشت سر هم بگیرم، واسم اون اسباب بازیه رو می خری؟» «نه!»، «می تونم اسمم رو عوض کنم و بذارم جاناتان مرغ دریایی؟!» «نه!»، «می شه نرم مدرسه؟» «نه!»، «ماکرونی می پزی؟» «نه!»، «می شه کله پاچه غذای لذیذ رو نپزیی؟!» «نه!» و ...

البته این فهرست به این سادگی ها تمام نمی شود و بسته به سن و سال بچه فقط سوال های آن متفاوت می شوند ولی جواب که همان یک نه ساده است. این جور پدر و مادرها نشان می دهند که در کودکی خیلی خوب مهارت نه گفتن را یاد گرفته اند و اصلا سقّشان را با «نه» برداشته اند. آنها بچه هایی را بزرگ می کنند که احتمالا به محض خارج شدن از سایه کنترل والدین به خیلی از چیزها بله می گویند.

پنج: تنبیه بدنی کنید

همه جا می نویسند و می گویند که نباید بچه ها را کتک زد. بچه ای که کتک بخورد احتمالا بعدا خودش کتک می زند و ممکن است دچار انواعی از بیماری های روانی بشود. این دیگر از آن حرف هاست. همه می دانند که بعد از مدتی کبودی کتک خوب می شود و بچه هم بزرگ می شود و همه این چیزها یادش می رود!

رفتارهای من با کودکم چقدر علمی است؟

مثلا یکی از همین دوستان ما تمام کتک های دوران کودکی اش را فراموش کرده و الان چند ماهی است که درگیر هیپنوتیزم و طب سوزنی و مشاوره است تا طعم شیرین آن کتک ها را به یاد بیاورد! واقعا چه چیزی گواراتر از طعم شیرین دمپایی مادر و کمربند پدر؟!

واقعا حیف نیست آدم تمام آن لحظاتی را که مشغول ضجه زدن بوده است و همسایه ها را برای کمک صدا می کرده فراموش کند؟ واقعا حیف نیست که آدم یادش برود فردا چطور با صورت کبود و ورم کرده سر کلاس درس نشسته و برای آن همه آدم توضیح داده است که چطور با تمام سلول های بدنش طعم شیرین تربیت بدنی! را چشیده است؟ واقعا حیف است!

مثلا فکر کنیم آدم یک روز صبح بیدار شود و دیگر یادش نیاید که به علت شب ادراری کتک خورده و همان شب دوباره آنقدر در جایش ترسید ه و لرزیده که تا چشم روی هم گذاشته همان اتفاق شب قبل تکرار شده است. اینها لحظات تکرار نشدنی هستند!

چه خوب است که در این لحظات به یادماندنی چند نفری هم شاهد این قضیه باشند تا بعدها اگر ما یادمان رفت، آنها یادآوری کنند که فلان روز برای کدام دلیل کتک مفصلی خوردیم و نزدیک بود جانمان بالا بیاید. این کتاب های تربیتی یک چیزی برای خودشان می گویند. آدم همه کتک هایی را که خورده، فراموش می کند و فقط جایزه هایی را که گرفته است، یادش می ماند.


ویدیو مرتبط :
دختر به این خنگی دیدی.خخخخخ :))

خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :

تو مدیرعامل زندگی ات هستی، فرزندم!


در این مطلب می خواهیم به این موضوع بپردازیم که در ایران اوضاع آموختن مهارت های زندگی به فرزندان چگونه است و چگونه باید باشد و از کجا شروع شود.

 
 
 

هفته نامه سلامت: آموزش مهارت های زندگی در سال 1979 و با اقدامات دکتر گیلبرت بوتوین آغاز شد. او در آن سال مجموعه آموزش مهارت های زندگی برای دانش آموزان کلاس هفتم تا نهم را تدوین کرد که با استقبال فراوان متخصصان بهداشت روان مواجه شد. این برنامه آموزشی به نوجوانان یاد می داد که چگونه با استفاده از مهارت های رفتار جراتمندانه، تصمیم گیری و تفکر نقاد در مقابل وسوسه یا پیشنهاد سوءمصرف مواد از سوی همسالانشان مقاومت کنند.

کنار آمدن با فشارهای زندگی، داشتن زندگی هدفمند و انعطاف پذیر برای مواجهه با مشکلات زندگی، برقراری تعامل سازنده با دیگران با بیشترین سود و کمترین ضرر به خود و دیگران، روابط بین فردی بالنده و رشددهنده با کمترین کشمکش و تعارض، خروج از بحران های زندگی با مدیریت صحیح و بیشترین مصلحت روش انتخابی و برآمدن از پس مسئولیت های فردی و اجتماعی در زندگی، همواره بخشی از واقعیت زندگی انسان بوده است که در ادوار مختلف به اشکال گوناگون نمود و بروز داشته است.

تو مدیرعامل زندگی ات هستی، پسرم/ دخترم!

در این مطلب می خواهیم به این موضوع بپردازیم که در ایران اوضاع آموختن مهارت های زندگی به فرزندان چگونه است و چگونه باید باشد و از کجا شروع شود.

سازمان بهداشت جهانی و یونیسف و سازمان های دیگر تعاریف متعددی از مهارت های زندگی دارند. دریک نگاه کلی، مهارت های زندگی یعنی ایجاد روابط بین فردی مناسب و موثر، انجام مسئولیت های اجتماعی، تصمیم گیری صحیح، حل تعارضات و کشمکش ها بدون توسل به اعمالی که به خود یا دیگران صدمه می زند، توانایی انجام رفتارهای سازگارانه و مثبت به گونه ای که فرد بتواند با معضلات و مشکلات زندگی روزمره خود کنار بیاید و توانایی هایی است که باعث ارتقای بهداشت روانی افراد جامعه، غنای روابط انسانی، افزایش سلامت و رفتارهای سلامت در سطح جامعه می شوند.

آموزش مهارت های زندگی

نزدیک به 4 دهه است که در سطح دنیا آموزش مهارت های زندگی از کودکی مورد توجه قرار گرفته و این دوره آموزشی در 2 گروه مهارت های عام شامل خودآگاهی، همدلی، ارتباط موثر، روباط بین فردی موثر، کنترل خشم، مقابله با هیجان های منفی، آموزش حل مساله، تصمیم گیری، تفکر خلاق، تفکر انتقادی و مدیریت زمان از یک سو و مهارت های خاص مانند آموزش مذاکره، آموزش کار گروهی، آموزش پیش و پس از ازادواج، مدیریت بحران، پیشگیری از آسیب های روانی، کاهش سوء مصرف مواد و... است، اما در کشور ما حدود یک دهه است که به این موضوع توجه ویژه ای شده اما نه در سطح کلان کشوری و بیشتر در سطح آموزش به متخصصان امر به صورت کارگاه. اما مهارت هایی که باید آموزش آنها از کودکی به بچه هاش روع شود عبارتند از:

1- مهارت تصمیم گیری: در این مهارت افراد می آموزند که تصمیم گیری و اهمیت و مراحل آن چیست و متوجه می شوند موفقیت در زندگی در گروی تصمیم درست و به موقع است.

2- مهارت حل مساله: این مهارت عبارت است از تعریف دقیق مشکلی که فرد با آن روبرو است، شناسایی و بررسی راه حل های موجود و برگزیدن و اجرای راه حل مناسب و ارزیابی فرایند حل مساله؛ به طوری که با انتخاب راه حلی با بیشترین منفعت و کمترین ضرر مادی و معنی از راه های غیرسالم برای حل مشکلات خویش استفاده نکند و بر مشکلاتش نیفزاید.

3- مهارت تفکر خلاق: تولید اندیشه و نوعی دیگر دیدن است. فرد در مواجهه با مشکلات در حال کشف راه حال های نو و بدیع است که کمتر کسی به آن توجه کرده است. در این مهارت افراد فرا می گیرند که با شیوه های متفاوت بیندیشند و از تجربه های متعارف و معمولی خود فراتر روند و راه حل هایی را خلق کنند که خاص و ویژه خودشان است.

4- مهارت تفکر نقاد: این مهارت عبارت است از توانایی تحلیل عینی اطلاعات موجود با توجه به تجارب شخصی و بررسی صحت یا سقم چیزی با دلیل و مدرک و استدلال و سپس پذیرفتن یا رد کردن آن.

5- توانایی برقرار کردن ارتباط موثر: این مهارت به معنای ابراز احساسات، نیازها و نقطه نظرهای فردی با گوش دادن فعالانه به مخاطب و ایجاد بیشترین رضایت با کمترین تنش و کشمکش است.

6- مهارت ایجاد و حفظ روابط بین فردی:
مهارتی است برای تعامل مثبت با افراد به خصوص اعضای خانواده در زندگی روزمره، شناسایی مرز روابط با دیگران و ایجاد روابط صمیمانه متعهدانه.

7- خودآگاهی: خودآگاهی به معنی توانایی فرد در شناخت خود و نیز شناسایی خواسته ها، نیازها و احساسات و نقاط ضعف و قدرت است. در این مهارت فرد می آموزد که چه شرایط یا موقعیت هایی برای او عذاب آور هستند.

8- مهارت همدلی: در این مهارت فرد می آموزد که چگونه احساسات افراد دیگر را تحت شرایط مختلف درک کند، تفاوت های فردی را بپذیرد و با پیش داوری و قضاوت با دیگران برخورد نکند.

9- مهارت های مقابله با هیجان ها: شناخت هیجان هایی از قبیل شادی و ترس و حسادت و غم و... و تاثیر آنها بر رفتار خود و دیگران و فراگیری نحوه اداره آنها و واکنش مناسب در برابر آنها.

10- مهارت مقابله با استرس: در این مهارت فرد می آموزد که چگونه با فشارها و نقش های ناشی از زندگی و همچنین استرس های دیگر مقابله یا آنها را مدیریت کند تا باعث فرسودگی روانی و جسمانی اش نشود.

تو مدیرعامل زندگی ات هستی، پسرم/ دخترم!

از کجا باید شروع کرد؟

در آموزش مهارت های زندگی، هدف اصلی تغییر رفتار مخرب به سازنده است. این مهارت ها باید از دوران پیش از دبستان شروع شود و به نوعی در مدرسه و سربازی و دانشگاه و حتی مراحل بعدی زندگی در اجتماع، مداوم آموزش و بازآموزی انجام بگیرد اما متاسفانه هم به دلیل ناآگاهی والدین از اصول فرزندپروری و هم اهمیت ندادن به این جنبه بسیار مهم آموزشی از سنین پیش از دبستان، این مهارت ها از کودکی در وجود کودکان نهادینه نمی شود و امکان یادگیری آسان آنها در کودکی از بین می رود.

در آموزش و پرورش متاسفانه بیشترین تمرکز بر قسمت آموزش و کسب مهارت های ابزاری و شناختی (سواد) است تا ابعاد دیگر پرورش روانی و اجتماعی مثل آموزش مهارت های زندگی با افزایش دانش تئوری و نیز انجام تکراری و مداوم یک عمل، مهارت و تسلط ما در آن زمینه روز به روز در بیشتر موارد بهینه و مطلوب می شود (مصداق کار نیکوکردن از پرکردن) است. به بیان دیگر، مهارت های زندگی شبیه جعبه ابزار با ابزارهای مختلف مثل انبردست، آچار و... هستند.

حال اگر جعبه ابزار یک کودک به جای مجهزبودن به ابزار مختلف فقط شامل چند ابزار محدود و ناکارآمد باشد، در مواجهه با پیچ های زندگی، توان انتخاب زیادی نخواه داشت و به صورت غریزی و ابتدایی سعی در حل مشکلات خواهدکرد مانند گریه کردن برای به دست آوردن همه چیز، داد و بیدادکردن و کتک زدن و...

اگر مهارت آموزی را جدی نگیریم...

در دوره کودکی، تعارض ها و کشمکش ها به دلیل عدم بلوغ رشد روانی- شناختی جلوه چندانی ندارد، اما با افزایش سن و هنگام مواجهه با دشواری های ویژه سنین نوجوانی و جوانی، کشمکش های درونی و بیرونی همزمان با رشد جسمانی و روانی انتظار جامعه و خانواده از فرد نوجوان و جوان افزایش می یابد به طوری که می پذیرند به دلیل زندگی اجتماعی، بخشی از تمایلات خود را محدود یا جهت دهی کنند و در چارچوب هنجارهای اجتماعی و گروهی قرار گیرند.

در این راستا نوجوانان و جوانانی که شیوه های صحیح رفتار هیجانی و مهارت های لازم را برای تطبیق خود با خانواده و جامعه نیاموخته باشند و ظرفیت های روان شناختی آنها ارتقا نیافته باشد با آسیب های جدی و متعددی روبرو خواهندشد که عواقب آن هم دامنگیر خودشان می شود و هم دیگران و در صورتی که رفتارهای ضداجتماعی در آنها شکل  گیرد و از خود واکنش های منفی بروز دهند یا توان مدیریت این واکنش های منفی را نداشته باشند، باعث آسیب های روان شناختی در شخص و کژروی ها و ناهنجاری هایی در اجتماع خواهدشد.

تو مدیرعامل زندگی ات هستی، پسرم/ دخترم!

بنابراین اگر در زمان کودکی برای آموزش مهارت های زندگی انرژی  گذاشته نشد، باید خانواده و مدرسه به خصوص در زمان نوجوانی و بلوغ، برای آموزش این مهارت ها و افزایش ظرفیت روان شناختی نوجوان تلاش کنند چون بعداز 18 سالگی که شخصیت فرد و هوش هیجانی اش تقریبا به وضعیت ثبات نسبی رسید، ایجاد و شکل دهی رفتار، مشکل تر و زمان بر خواهدشد. البته حتی اگر دوره نوجوانی هم از دست برود، آموزش در دوران جوانی زمان سربازی یا دانشگاه باید انجام شود.

فواید بسیار زیاد این آموزش به فرد و جامعه بر می گردد، بنابراین آموزش مهارت های زندگی باید به طور مستمر در طول زندگی برای نهادینه کردن دانش تئوری به صورت تجربه زندگی عملی ادامه داشته باشد. متاسفانه در خانواده ها، مدارس، دوران سربازی و حتی در دانشگاه و رسانه ها و اجتماع ما آموزش مهارت های زندگی جدی گرفته نمی شود در صورتی که با گذراندن واحدها و دروسی که به جز پاس کردن و فراموشی آن بعد امتحان به دلیل وجود نداشتن نیاز کاربردی آن در علم یا اجتماع (مدرسه و دانشگاه)، گذراندن زمان زیادی در امور خدماتی بدون ارتقای شخصیت با آموزش مهارت های زندگی (سربازی)، عدم بررسی کارشناسی مرتب در برنامه های رسانه ای و بی توجهی به یکی از مهم ترین ابعاد آموزش فرهنگی (رسانه) فرصتی برای یادگیری فرزندان این مرز و بوم در این خصوص باقی نمی ماند و استرس های زندگی می تواند به جای مدیریت شدن، با سوق دادن فرد به سمت رفتارهای پرخطر، بنیان خانواده و اجتماع را به شدت تحت تاثیر قرار دهد.

هدف را گم نکنیم

هدف از هر آموزشی تغییر رفتار است، یعنی با آموزش، فرد ممکن است دانش و آگاهی و معلوماتش بالا برود، باورها و نگرش اش به موضوعی تغییر کند ولی الزاما باعث تغییر رفتارش نشود. یعنی مثلا بداند مصرف سیگار مضر است (آگاهی) راهکارهای کاهش و قطع مصرف سیگار را یاد بگیرد (تغییر نگرش) ولی باز سیگار مصرف کند (نداشتن ضمانت اجرایی برای تغییر رفتار) یا فرد می داند رفتارهای پرخاشگرانه ناکارآمد و ویرانگر در بیشتر موارد هستند (آگاهی)، راه های کنترل خشم را هم بداند (تغییر نگرش) اما باز در عمل، رفتار پرخاشگرانه ای نشان بدهد (عدم تغییر رفتار).