کودکان
2 دقیقه پیش | با بطری نوشابه برای پسر کوچولو هواپیما بسازیدبه جای خریدن اسباب بازی های گران قیمت ، می توانید با استفاده از ابزاری که در خانه در اختیار دارید اسباب بازی هایی با کمک فرزندان خود بسازید که هم در هزینه ها صرفه جویی می ... |
2 دقیقه پیش | از رایحه درمانی نوزادان بیشتر بدانیدآیا شما می خواهید برای مراقبت از نوزاد خود، یک رویکرد جامع تری را انتخاب کنید؟ آیا شما به عنوان یک پدر و مادر به دنبال درمان های طبیعی برای بچه های کوچک خود هستید؟ آیا می ... |
داستان کودک: هاله و هیولا
هاله کوچولو میترسید شبها تنهایی توی اتاق خودش بخوابد، چون هر شب موقع خواب، از زیر تختش صداهای عجیب و غریب میشنید.
هاله کوچولو میترسید شبها تنهایی توی اتاق خودش بخوابد، چون هر شب موقع خواب، از زیر تختش صداهای عجیب و غریب میشنید. صدای خشخش، تقتق، پیفپیف و کلی صدای دیگر. هاله کوچولو وقتی این صداها را میشنید، میترسید و مامان را صدا میزد. وقتی مامان هاله میآمد دیگر از این صداها خبری نبود. مامان هم مجبور بود بیاید توی اتاق و تا هاله خوابش ببرد، کنار تختش بنشیند.
یک شب وقتی هاله مامان را صدا کرد، مامان به او گفت: «تو دیگه بزرگ شدی. امشب باید خودت تنهایی توی اتاقت بخوابی. دختر خوبی باش و سعی کن نترسی.» وقتی مامان رفت، باز همان صداهای عجیب از زیر تخت آمد. هاله گوشهایش را گرفت، سرش را کرد زیر پتو و کمی بعد خوابش برد.
آن شب هاله یک خواب عجیب دید. خواب دید که از زیر تختش صدا میآید و تخت تکان میخورد. هاله یواش صدا زد: «تو کی هستی زیر تخت من؟» یک دفعه یک موجود گنده تپل قرمز سرش را از زیر تخت بیرون آورد و گفت: «با من دوست میشی؟»
هاله خیلی ترسید، پتویش را بغل کرد و چسبید به دیوار. موجود قرمز رنگ گفت: «از من نترس. من شبها اینجا تنها میمانم و میترسم.» هاله گفت: «تو هیولایی. اومدی منو بخوری؟» هیولا گفت: «هیولاها که آدم نمیخورند.» بعد گفت: «من یه بچه هیولام. مامانم شبها منو میذاره اینجا و میره سرکار. من زیر تخت تو از تاریکی میترسم.» هاله دلش برای بچه هیولا سوخت. اول از همه چراغ خوابش را روشن کرد تا هیولا از تاریکی نترسد. بعد کلی سوال از هیولا پرسید تا فهمید هیولاها موجودات تپلی هستند که خیلی مهربانند، آدمها را دوست دارند و اصلا ترس ندارند. هاله اسباببازیها و کتابهایش را به هیولا نشان داد و برای هیولا از مامان و بابایش تعریف کرد. هیولا هم گفت که یک خواهر و برادر دارد، در مدرسه هیولاها درس میخوانند و امسال میروند کلاس دوم. هاله و هیولا یکی از کتابهای هاله را برداشتند و با هم شروع کردند به خواندن تا هر دو خوابشان برد.
صبح که هاله از خوب بیدار شد خیلی خوشحال بود. به مامان گفت که دیگر شبها از هیچ صدایی نمیترسد. از آن به بعد هاله شبها بدون اینکه بهانه بگیرد تنهایی در اتاق خودش میخوابد و بعضی وقتها هم خواب هیولا، دوست گنده قرمز رنگش را میبیند.
ویدیو مرتبط :
داستان هاله
خواندن این مطلب را به شما پیشنهاد میکنیم :
داستان های ترسناک با کودک چه می کنند؟
همه ما در دوران کودکی مان داستان شنل قرمزی را که گرگ، مادربزرگ اش را با دندان های بزرگ می خورد، شنیده ایم؛ داستانکدو قلقله زن را که شیر و گرگ و پلنگ برای خوردن اش جلوی او را می گیرند و خاله سوسکه که همسرش، آقاموشه، توی دیگ آش می افتد و می میرد و شنگول و منگول که گرگ مدام به خانه شان سر می زند و یکی از بره ها را می خورد و داستان های دیگری از همین قبیل...
گاهی این داستان ها مملو از صحنه های ترسناکی است که حتی والدین، برخی اوقات دو به شک می شوند که ادامه داستان را بگویند یا نه و نکند بیان این بخش از داستان سبب شود کودک کابوس ببینند. راستی، چرا داستان های کودکانه ما صحنه های ترسناک دارد؟
برعکس آنچه بیشترمان گمان می کنیم، بچه ها این قسمت از داستان ها را بیش از سایر قسمت ها دوست دارند و هر چه این بخش ها را پررنگ تر کنیم، بیشتر به داستان جذب می شوند اما آیا می دانید چرا؟ چون شادی، غم و ترس جزءاحساسات اصلی و ضروری برای بزرگ شدن کودکان است. ترسیدن کودکان از هیولاها، جادوگران، دزدان، حیوانات وحشی و ... خوب است؛ به شرطی که بتوانند همه آنها را شکست دهند و درنهایت داستان، پیروز باشند. ا
گر توجه کرده باشید در اکثر داستان های مربوط به کودکان مردن از گرسنگی، بی سرپرست ماندن، ماندن در تاریکی شب، ماندن در میانه جنگل، گرفتار شدن به دست غریبه ها و ... وجود دارد و کودک با شنیدن آنها ترس از جدایی از آنچه دوست دارد و حیات اش وابسته به آنهاست، یعنی جدایی از والدین را حس می کند. هدف اصلی این داستان ها کانال بندی ترس ها و از بین بردن تدریجی آنها به کمک تخیل است.
کودک با شخصیت داستان ها همذات پنداری کرده و خود را نزدیک به او حس می کند. در واقع، صحنه های ترسناک داستان، ترس خوابیده در عمق وجود کودک را بیرون کشیده و با تبدیل کردن کودک به یک قهرمان، او را وادار به شکست دادن ترس هایش می کند.
به همین دلیل است که تمام بچه ها در هر عصری، علاقه زیادی به داستان شنل قرمزی، بندانگشتی، سفیدبرفی و سیندرلا دارند. ترس های موجود در کتاب های کودکان سبب ایجاد کابوس در کودکان نمی شود؛ چون در تمام داستان ها پایان خوبی وجود دارد. در ضمن، در هر داستانی، کودک آموزه هایی را می یابد که باعث حل مشکلات و رهایی از موقعیت های خطرناک شده است. با پیروز شدن قهرمان داستان بر ترس ها، کودک اعتماد به نفس خود را پیدا می کند و یاد می گیرد چگونه در زندگی با ترس باید مقابله کرد. ا
ین تنها در مورد داستان ها صادق نیست. اگر توجه کرده باشید، کودکان علاقه زیاد به انتخاب ماسک های وحشت آور دارند. درواقع، آنها با گذاشتن این ماسک ها روی صورت بدون آنکه احساس متهم بودن داشته باشند، احساسات منفی، عصبانیت و خشونت خودشان را به والدینی که مدام به آنها «نه» می گویند یا برادر بزرگ تری که آنها را از بازی کردن بازمی دارد، نشان می دهند.
● جذاب ترین بازی ها برای کودکان بازی های مهیج است
به همان اندازه که بچه ها به شنیدن داستان های دلهره آور علاقه دارند، بازی های هیجان آوری که آنها را بترساند را هم دوست دارند. گرگ ام به هوا و قایم باشک از جمله بازی های اضطراب آور است که در هر لحظه از آن کودک احساس ترس و نگرانی کرده و مدام جیغ می زند.
در بازی قایم باشک، کودک برای فرار از والدین، خود را در جایی پنهان می کند و در عین حال که می داند نبودن او، والدین را نگران می کند، خود نیز احساس تنهایی و رهاشدگی را تجربه کرده و به این ترتیب، تا حدی بر ترس از جدایی اش غلبه می کند. در گرگ ام به هوا، از تهدیدهای احتمالی می گریزد تا خودش را نجات دهد. تمام این بازی ها نه تنها نشاط را در کودکان ایجاد می کند، بلکه حساب شده و تربیتی نیز هستند. آنها کودکان را می ترسانند چون ذات کودک، ترسیدن را می پسندد. خطرهای فانتزی به او کمک می کنند بر ترس خود غلبه کرده و اعتماد به نفس بیشتری پیدا کند.
منبع: Parents